خاطرهنگاری جانبازان
جانباز محمد بیات در خاطرات خود از نحوه اعزام به جبهه و جانباز شدنش برایمان گفت: «16 ساله بودم که با دستکاری شناسنامه به عنوان نیروی بسیج راهی جبهه شدم. در عملیات آخرم خیلی سر به سر دشمن گذاشتیم و دشمن هم زیادی تحویلمان گرفت و چشمانم را باز کردم، دیدم در بیمارستان حضرت قاسم(ع) اهواز هستم.»
کد خبر: ۵۷۷۳۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۵
خاطره نگاری جانبازان
جانباز "قاسم خادمی" از نحوه اعزام به جبهه خود گفت: «سال 1341 در روستای آشناخور متولد شدم. بعد از دوران تحصیل موعد سربازی ام رسید. بعد از دوره آموزشی به سراب اردبیل و سپس سنندج رفتم. جزو نیروهای گروهان مالک اشتر و تیپ دو سقز بودم که مجروح شدم. »
کد خبر: ۵۷۷۳۰۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۶
خاطره نگاری جانبازان؛
جانباز "علی اصغر عظیمی" در خاطرات خود گفت : «یک ساله بودم مادرم از دنیا رفت و در سه سالگی پدرم را هم از دست دادم. خودم تنها و بی کس بزرگ شدم. موعد سربازی ام که رسید دوران خدمتم در فاو بودم که بر اثر اصابت موشک به درجه جانبازی نائل شدم.»
کد خبر: ۵۷۷۳۰۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۶
خاطره نگاری جانبازان؛
جانباز رضا خاقانی از اهالی روستای سرکوبه در خاطرات خود از دفاع مقدس گفت: «من 18 شهریور 1363 از طریق ارتش به جبهه اعزام شدم. لشکر 28 سنندج در تاریخ 22 اسفند 1363 عملیات بدر را در جزیره مجنون شروع کرد که بعثی ها با استفاده از جنگنده هایش بمباران شیمیایی انجام داد. بوی سیب همه جا را پر کرده بود و من در این عملیات شیمیایی شدم.»
کد خبر: ۵۷۷۳۰۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۶
خاطره نگاری آزادگان؛
جانباز آزاده خلیل نوروزی در خاطرات خود از نحوه اعزام به جبهه و به اسارت درآمدنش گفت:«6 خرداد 1363 با دستکاری شناسنامه ام برای خدمت نام نویسی کردم و بعد از دوره آموزشی به دشت لاله اعزام شدم. خیلی شور و شوق عملیات پیش رو را داشتم. اگر این جنگ نابرابر ما مهمات به اندازه کافی داشتیم، هیچ رزمنده ایرانی اسیر نمی شد.»
کد خبر: ۵۷۷۳۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۸
خاطرهنگاری جانبازان
جانباز «حسینعلی شعبانی» متولد روستای آشیانه سفلی از خاطرات جبهه و جنگ گفت: «قطعنامه پذیرفته شده بود و بین رزمندگان ایران و عراق دیگر جنگ و درگیری نبود. یک روز صبح متوجه شدیم نیروهای بعث در حال زدن نیروهای پشت خط هستند که به ما دستور عقب نشینی دادند تا نیروها سازمان دهی شوند.»
کد خبر: ۵۷۷۳۰۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۸
خاطرهنگاری جانبازان
جانباز «حسین ساداتی» در خاطرات جبهه از نحوه اعزام تا جانبازی نائل آمدن را برایمان گفت: «چهارده سالم بود که از طریق بسیج راهی جهاد و رزم شدم و در پادگان سید حمزه سیدالشهدا (ع) آموزش دیدم و بعد به کردستان اعزام شدم. بعد از مجروحیت مجدد سالهای بعد به جبهه رفتم. تا اینکه بر اثر انفجار نارنجک تفنگی به جانبازی رسیدم و هنوز هم دو ترکش باقی مانده در سرم حرکت می کنند.»
کد خبر: ۵۷۷۳۰۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۴
خاطرهنگاری جانبازان
جانباز «حسین خبازی» از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس است که در آن سالها راننده بلدوزر بود و در عملیات والفجر 4 در حین ساختن سنگر به درجه جانبازی نائل آمد. خاطره جانبازی ایشان را در این خبر از زبان خودشان بشنویم.
کد خبر: ۵۷۷۲۹۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۴
برگی از خاطرات همسر شهید «خسرو وفایی»؛
«برای گرفتن گواهی رشد به دادگستری رفتیم. آنجا به من گفتند شما اختلاف سنیتان با این آقا خیلی زیاد است مگر شما را به این ازدواج مجبور کردهاند؟ ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات همسر شهید «خسرو وفایی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۷۲۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۶
مروری بر زندگینامه شهید نیروی انتظامی «عباسعلی حقانی»
پدر شهید «عباسعلی حقانی» بیان میکند: وقتی با پاسگاه ایشان تماس گرفتم و گفتم هر اتفاقی که افتاده بگویید و مسئول پاسگاه گفتند که فرزند شما به شهادت رسیده به او گفتم از اینکه من را از سرگردانی درآوردید ممنونم، راضی هستم به رضای خدا.
کد خبر: ۵۷۷۲۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۰
«سال ۶۱ در موصل برایمان سخنرانی کرد. گفت ما باید به اسرای کربلا اقتدا کنیم و خط اونا رو دنبال کنیم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات سید آزادگان، شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۷۲۷۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۴
«همانطور که به دنبال جای مناسبی برای وضو میگشتم، چشمم به چیزی افتاد شبیه تختهای بزرگ یا کیسه شنی به نظر جای خوبی برای وضو بود. مشغول مسح بودم که ناگهان دیدم چیزی که رویش ایستادهام یعنی روی آب جسد یک عراقی است ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات رزمندگان قزوین است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۷۲۶۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۱
دوست شهید «علی غریببلوک» نقل میکند: «علی آمد و ردش کردم. سنش نمیخورد. رفت و با پدرش آمد. پدرش گفت: ما تمام هستی خودمون رو برای اسلام گذاشتیم. با اخلاص هم هرچی داریم تقدیم میکنیم. پسر ما نیاز به رضایتنامه نداره!»
کد خبر: ۵۷۷۲۴۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۰
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر گرانقدر شهید «علیرضا خلیلی» طی مصاحبهای، به بیان خاطرهای از خواب دیدن صورت زخمی فرزندش در لحظه شهادت پرداخته که شما را به تماشای قسمتی از فیلم مصاحبه دعوت میکنیم.
کد خبر: ۵۷۷۱۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۹
دوست شهید «علیاکبر صادقی» نقل میکند: «وقتی مشتری جر و بحث میکرد او را راضی میکرد. میگفت: بین حق داشتن و مهربان بودن، مهربانی را انتخاب کن!»
کد خبر: ۵۷۷۱۵۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۹
جانباز ۷۰ درصد مرتضی اطلسباف:
جانباز ۷۰ درصد «مرتضی اطلسباف» گفت: دوران هشت سال دفاع مقدس، یک دوره طلایی در تاریخ ایران است، زیرا اگر تاریخ کشور را مطالعه کنید متجاوزانی که به ایران حمله کردند، موفق شدند، یک تکه زمین از ایران را با عنوان غرامت به نفع خودش مصادره کرده و به کشور صدمات سنگینی وارد کنند. اما طی دوران دفاع مقدس اینطور نبود.
کد خبر: ۵۷۷۰۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۸
کتاب «دختر کویر» به اهتمام «فاطمه میرزا اسماعیلی» و «زینب میرزا اسماعیلی» گردآوری و تالیف شده است که به صورت خاطرات ی از دوران بچگی و شهادت دایی «ربابه خانوم»، خانمی هفتاد ساله ساکن یزد میباشد.
کد خبر: ۵۷۷۰۸۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۸
به مناسبت بزرگداشت هفته دفاع مقدس، پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد قزوین ویژهنامه الکترونیکی خاطرات شهدای دفاع مقدس را منتشر کرد.
کد خبر: ۵۷۷۰۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۸
خاطره خودنوشت شهيد رحمتاله برزگر «8»
شهيد «رحمتاله برزگر» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «چيزی به عيد نمانده است و ما بی خبر از همه چيز، نمیدانم در اين سلول در اين هوای سرد و بارانی که جای نشستن نداريم و نفت هم نيست چگونه مراسم را يعنی مراسم عيد را برگزار نمائيم...» متن کامل خاطره هشتم این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۷۰۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۷
خاطره خودنوشت شهيد رحمتاله برزگر «7»
شهيد «رحمتاله برزگر» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «هنوز هليکوپتر پرواز نکرده بود که چند دقيقه بعد صدای خمپاره شنيده شد که دشمن بعث به مقر ما پرتاب شد فوری همه آماده باش شدند با تمام تجهيزات...» متن کامل خاطره هفتم این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۷۰۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۶