نويد شاهد - «صفرعلی رضايى» همزمان با به تن کردن جامه پاسداری در 5 بهمن 1358 در واحد اطلاعات عملیات سپاه قائمشهر مشغول به خدمت شد و در 6 اردیبهشت 1359، جهت حضور در جنگ های نامنظم، راهی کردستان شد. زندگينامه اين پاسدار شهيد را در نويد شاهد مازندران بخوانيد.
کد خبر: ۴۸۸۱۹۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۳۱
نوید شاهد - «دکتر گفت: این هم چشمش آسیب دیده و هم دستش؛ ما در اینجا کاری نمیتوانیم بکنیم. به بیمارستان رازی انتقال بدهید. بعد از دو روز بستری شدن پرستار با ناراحتی گفت: پس دکتر کی میخواهد اینها را ببیند؟، فهمیدم در این ده روز هنوز دکتری بالای سرم نیامده است ...» ادامه این خاطره از جانباز "رستم قنبرلو" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۸۰۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۹
مصاحبه با رزمندۀ نوجوان روزهای سخت جنگ؛
نوید شاهد- «یونس پروین» از سلحشوران جنگ تحمیلی است او هفتۀ دفاع مقدس را نمودار مجموعه ای از برجسته ترین افتخارات ملت ایران در دفاع از مرزهای میهن اسلامی و جانفشانی دلاورانه در پای پرچم برافراشتۀ اسلام و قرآن مي داند و مي گويد ماندگارترین فصل این فرهنگ، خالقان این حماسۀ عظیم اند که با صلابت اراده و نور ایمان، رهنورد راه مقدّسی شدند که پاداش آن، جاودانگی و بقا بود.گفتگوي نويد شاهد ايلام با اين رزمنده نوجوان دفاع مقدس را در ادامه با هم مي خوانيم.
کد خبر: ۴۸۷۹۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۷
کد خبر: ۴۸۷۹۴۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۹
نوید شاهد - «در روزهایی که آنجا بودم به هر ارتشی که میرسیدم سراغ محسن را از او میگرفتم. مشخصات محسن را روی پاکتهای سیگار که از زمین پیدا میکردم مینوشتم و به دژبانها و ارتشیها میدادم. پُرسان پُرسان به قرارگاه سر پل کرخه رسیدم، جایی که محسن را آنجا دیده بودند ...» ادامه این خاطره از برادر جانباز "محسن حسنبیگی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۷۸۵۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۵
نوید شاهد – یکی از رزمندگان شهرستان سلطانیه میگوید: وقتی از اتاق ایشان بیرون آمدم صورتم خیس اشک بود و چشمانم باد کرده بود و انگیزه ام چندین برابر، از همان لحظه تصمیم گرفتم ویژگی مردم داری را در خودم پرورش دهم و همه این درس ها را از آن شهید بزرگوار یاد گرفتم.
کد خبر: ۴۸۷۷۴۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۴
نوید شاهد - «لحظهای که از خانه میخواستم به جبهه بروم، لحظه تلخی بود. فرزندم آنقدر گریه میکرد که دیگر طاقت نداشتم حتی بعد از اعزام به جبهه به مادرش میگفت: تا بابا نیاد نمیخوابم! ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات رزمنده "سید ضیاء سیفیدهکی" است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۸۷۶۷۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۳
نوید شاهد - مستند خاطرات زنان رزمنده و امدادگر کهگیلویه و بویراحمد در دوران دفاع مقدس با عنوان "خاطرههای زخمی" تولید می شود.
کد خبر: ۴۸۷۶۱۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۳
نوید شاهد – حاج باقر راشدین یکی از رزمندگان حوزه تدارکات دفاع مقدس میگوید: با پسرانم احمد و اکبر که 10 و 13 ساله بودند و دوست و همراه هم حاج زکریا یک ایستگاه صلواتی در جبهه راه انداخته بودیم و روزها به همراه پسرانم به رزمندگان خدمات میدادیم و شبها من به همراه حاج زکریا بهارخانی در چادر کنار ایستگاه میخوابیدیم و بچهها در سنگر جهاد که عقبتر بود، میخوابیدند.
کد خبر: ۴۸۷۲۲۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۱۷
نوید شاهد - «یک شب نشسته بودیم بچهها در سنگر کِرِم خواستند و من یک خمیر دندان را برداشته و در دستان آنها خالی کردم و آنها هم خمیر دندان را به سر و صورتشان مالیدند ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۶۹۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۱۳
نوید شاهد - « صدامیان از خدا بیخبر آن شب از همه شبها بیشتر خمپاره میزدند ولی رزمندگان بدون اعتنا به آتش مزدوران استکبار جهانی به سینهزنی و عزاداری خود ادامه میدادند ...» ادامه این خاطره را از زبان " رزمنده دفاع مقدس بهرام ایراندوست" در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۶۱۷۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۰۲
نوید شاهد - نویسنده کتاب "پایی که جاماند" با اشاره به خاطراتی از دفاع مقدس گفت: شهدا برای کسانی که میگویند «ما نمیتوانیم» حرف دارند.
کد خبر: ۴۸۵۴۸۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۶
نوید شاهد - شهید "برومند کهزادی" یکی از شهدای بسیجی هشت سال دفاع مقدس است که 14 مرداد 1366 در سردشت به شهادت می رسد.
کد خبر: ۴۸۵۱۸۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۱
نوید شاهد - «با وضعیت پیش آامده موضوع عملیات هم منتفی شد و گفتند نیروها ترخیص شوند و ممنوعیت تماس با خانوادهها را بردارند. برای من هم نامهای از طرف پدرم فرستاده شده بود ...» ادامه این خاطره را از زبان " رزمنده دفاع مقدس بهرام ایراندوست" در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۵۱۵۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۱
نوید شاهد - نقی آدینه لو یکی از رزمندگان سرافراز زنجان در خاطرات خود می گوید: شروع به پاکسازی کانال کردیم. صحنۀ غم انگیزی بود. کنار کانال، جنازه ای روی آب معلق بود؛ به آب دست نزدم، از لباس جنازه گرفتم و آن را بیرون کشیدم. نه دست داشت و نه پا، چهره اش را هم نمی شد تشخیص داد.
کد خبر: ۴۸۴۶۲۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۳۰
نوید شاهد - معرفت اله محمدی یکی از رزمندگان سرافراز زنجان در خاطرات خود می گوید: راننده جوانی که قد متوسطی داشت و کمی هم تپل بود، میگفت که از جنازۀ شهدا خیلی میترسد. بیچاره خبر نداشت بار کامیون چیزی است که از آن وحشت دارد. برای اینکه وسط راه نفهمد و قالب تهی نکند، مرا هم همراه او فرستادند تا حواسم به اوضاع باشد.
کد خبر: ۴۸۴۶۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۹
نوید شاهد - محرمعلی رموک یکی از رزمندگان سرافراز زنجان در خاطرات خود می گوید: آتش دشمن رفته رفته سنگین شد. صدا به صدا نمی رسید. حسین آخرین سنگر را برای خودش می ساخت که گلولۀ توپی نزدیکش افتاد. ترکشهایش به او اصابت کرد و همان جا، محل استراحت ابدیاش شد.
کد خبر: ۴۸۴۶۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۸
نوید شاهد - ذکراله فیروزی یکی از رزمندگان سرافراز زنجان در خاطرات خود می گوید: از نیروهایی که پیش ما میآمدند، برای آشنایی بیشتر سوالهایی میپرسیدم. شخصی آمد که سی و هفت سال سن داشت. از او پرسیدم؛ قبل از اینکه به جبهه بیایی، چکاره بودی؟ گفت دزد!.
کد خبر: ۴۸۴۶۱۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۷
نوید شاهد – علی احمدی یکی از رزمندگان سرافراز زنجان در خاطرات خود می گوید: شب هنگام رسیدیم و تا صبح، فرصتی برای استراحت پیش آمد. صبح اول وقت یکی از بچهها با زنبیل نان در دستش به داخل سنگر ما آمد. با خودم فکر میکردم؛ صبح به این زودی، نان و زنبیل را از کجا آورده است!؟.
کد خبر: ۴۸۴۶۱۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۶
نوید شاهد - رسول قربانی یکی از رزمندگان سرافراز زنجان در خاطرات خود می گوید: یکی از قایقهای گردان ولیعصر بود که شب عملیات چپ کرد و هشتاد نفر را توی آب انداخت. پنجاه نفر را نجات داده بودند و بقیه زیر تنۀ سنگین و سرد قایق شهید شدند.
کد خبر: ۴۸۴۶۱۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۴