زندگی نامه شهید ابوالفضل حیدری
یکی از همرزمانش نقل می کند در جزيره مجنون مشغول قدم زدن و صحبت كردن درباره جنگ بوديم ناگهان ايشان گفت: الان خمپاره اي از طرف دشمن هديه براي من مي آيد همينكه اين جمله را ادا كرد و هنوز كامل نشده بود خمپاره اي ابوالفضل را نقش بر زمين كرد و غرق در خون شد و به دیدار حق شتافت