قسمت نخست خاطرات شهید «محسن ناظمیان»
برادر شهید «محسن ناظمیان» نقل میکند: «محسن کاسه را جلوی پیرمرد نگه داشت. گفت: خیالتون راحت! دیگه نمیذارم کسی اذیتتون کنه. کاسه هنوز در دست محسن مانده بود. کاسه چشم پیرمرد پر از آب شده بود. معلوم نبود گریهاش از درد بود یا شوق یافتن پناهگاهی تازه.»
کد خبر: ۵۷۴۳۹۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۳۰
پدر شهید «محمد سلطانحسینی» نقل میکند: «تظاهرات پشت تظاهرات برگزار میشد. وقتی وسایل حمام را برمیداشت، پدر میدانست که میخواهد بیرون برود. گفت: چه خبره هر صبح حموم میکنی؟ محمد گفت: تظاهراته، ممکنه هر لحظه تیر بخوریم، پس غسل شهادت لازمه.»
کد خبر: ۵۷۴۳۵۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۹
به مناسبت سالروز شهادت شهید «حسین فوادیان»، تصاویر این شهید گرانقدر برای علاقهمندان منتشر میشود.
کد خبر: ۵۷۴۳۲۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۹
قسمت چهارم خاطرات شهید «یدالله شوریابی»
دختر شهید «یدالله شوریابی» نقل میکند: «گفت: خواب دیدم جنازه شهیدی رو میبرن. آقای نورانی زیر تابوت رو گرفته. پرسوجو کردم. چند نفری گفتن: نمی شناسی؟ آقا امام زمانه. شهید هم از کربلا اومده.»
کد خبر: ۵۷۴۳۱۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۹
قسمت دوم خاطرات شهید «یدالله شوریابی»
فرزند شهید «یدالله شوریابی» نقل میکند: «گفتم: بابا! تا یک ماه دیگه سربازی من تموم میشه و مییام پیش مامان، خواهر و برادرها هستم بعد تو برو! حرفش این بود که نمیتوانم. پرسیدم: چرا؟ جواب داد: هوای کربلا به سرم زده.»
کد خبر: ۵۷۴۲۱۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۷
قسمت نخست خاطرات شهید «یدالله شوریابی»
همسر شهید «یدالله شوریابی» نقل میکند: «گفت: اگه شهید بشم خدا نگهبان تو و بچههاست تنها نمیمونی. گفت: من میرم جبهه، شما هم که این بچهها رو نگه میداری، ثواب زیارت رو میبری.»
کد خبر: ۵۷۴۰۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۴
به مناسبت سالروز شهادت شهید «ابراهیم شبستانی»، تصاویر این شهید گرانقدر برای علاقهمندان منتشر میشود.
کد خبر: ۵۷۳۸۶۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۲
خواهر شهید «ابراهیم شبستانی» نقل میکند: «آمده بود مرخصی؛ اما همه فکر و ذکرش جبهه بود. مدام از رزمندهها تعریف میکرد. از دوستان خوبی که پیدا کرده بود، میگفت. تکیه کلامش هم شده بود شهادت.»
کد خبر: ۵۷۳۸۱۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۲
قسمت سوم خاطرات شهید «بزرگ میرانی»
دوست شهید «بزرگ میرانی» نقل میکند: «در وصیت نامهاش هم به اطاعت از رهبری و کمک به نیازمندان تأکید کرد. اگر در واقعه عاشورا هم بود، بلاتشبیه مثل حضرت علیاکبر(ع) در این راه قدم میگذاشت.»
کد خبر: ۵۷۳۷۶۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۱
قسمت دوم خاطرات شهید «بزرگ میرانی»
خواهر شهید «بزرگ میرانی» نقل میکند: «طنین خوش کلامش هنوز در گوشم میپیچد: رقیهجان! زینبوار زندگی کنید و مثل حضرت زینب(س) شجاع باشید!»
کد خبر: ۵۷۳۳۵۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۵
مادر شهید «رمضانعلی کاشانیجباری» نقل میکند: «آمد کنارم نشست و گفت: مادر! شما چرا زیارتِ خانه خدا نمیرین؟ بعد از شهادتش بارها به خوابم آمد و گفت: به حج برو. تا اینکه قسمتم شد. شبی که اسم نوشتم، به خوابم آمد و گفت: سلام حاجیهخانم!»
کد خبر: ۵۷۳۳۵۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۵
قسمت نخست خاطرات شهید «بزرگ میرانی»
خواهر شهید «بزرگ میرانی» نقل میکند: «از جایم بلند شدم. کنارش نشستم و برای چند دقیقهای خیرهخیره نگاهش کردم. گفتم: برادرجان! این وقت شب چرا زیارت عاشورا میخونی؟ نگاهم کرد و با لبخند گفت: الآن دور و بر امام حسین(ع) خلوتتره! ما رو میبینه!»
کد خبر: ۵۷۳۲۵۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۴
دوست شهید «محمدعلی بنائیانسفید» نقل میکند: «در آخر نمازهایش وقتی با پروردگارش راز و نیاز میکرد، به پهنای صورت اشک میریخت و از خدا میخواست تا او را نیز به فیض شهادت برساند.»
کد خبر: ۵۷۳۱۸۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۳
پدر شهید «حسین امانیوارمرزانی» نقل میکند: «بهش گفتم: ممکنه اسیر بشی. گفت: قبول دارم. گفتم: ممکنه شهید بشی. با خوشحالی گفت: آرزومه! اینها را که شنیدم، بوسهای به پیشانیاش زدم. گفتم: برو در پناه خدا!»
کد خبر: ۵۷۲۹۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۸
قسمت نخست خاطرات شهید «نوروزعلی اکبریچاشمی»
فرزند شهید «نوروزعلی اکبریچاشمی» نقل میکند: «محرم که میشد، نوحهخوان دسته سینهزنی بود. آخر کار کنار تیرک وسط حسینیه میایستاد و مردم دورش جمع میشدند. شور میگرفت. هنوز صدای یا ابوالفضلش توی گوشم است.»
کد خبر: ۵۷۲۷۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۳
قسمت دوم خاطرات شهید «سید مهدی احمدپناهی»
پدر شهید «سید مهدی احمدپناهی» نقل میکند: «گفت: «از سید جمال قبل از شهادت شنیدم که با رفتن به جبهه میتونیم از گناهانمون کم کنیم. گفتم: منظورش چی بود؟ گفت: داداش میگفت: با یاد شهدا سعی میکنیم از گناه خود کم کنیم.»
کد خبر: ۵۷۲۶۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۱
قسمت پنجم خاطرات شهید «سید کاظم موسوی»
شهید «رجایی» که سالها با شهید «سید کاظم موسوی» آشنا بود، میگفت: «موسوی، مؤمن و متعهد به انقلاب و رهبر بود. من به عنوان یه شاگرد، نه، یه نخستوزیر درباره ایشان میگم که او همواره به انقلاب عشق میورزید.»
کد خبر: ۵۷۲۴۱۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۳۰
همرزم شهید «سید حسین شنایی» نقل میکند: «هنگام درگیری با ضدانقلاب در منطقه شمال غرب از ناحیه پهلو و پا به شدت مجروح شد. به زیارت امام رضا(ع) رفت، صاحبخانه با دیدن وضعیت سید حسین خیلی خوشحال شد و پرسید: میبینم الحمدلله حالت خیلی خوبه! گفت: آقا مهمونش رو دست خالی برنمیگردونه!»
کد خبر: ۵۷۲۳۴۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۷
برادر شهید «ابوالفضل بنیاسدی» نقل میکند: « او میرفت و من از پشت سرش نگاه میکردم. جمله «مسافر کربلا» در پشت بلوزش من را به فکر فرو برد. خواستم باز هم به ما سر بزند که گفت: «اگه زنده موندم دوباره میآم.»
کد خبر: ۵۷۲۰۴۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۳
قسمت سوم خاطرات شهید «حسین نوچهناسار»
خواهر شهید «حسین نوچهناسار» نقل میکند: «آمدم کنارش. چشمانش نیمهباز بود. دستم را روی پیشانیاش کشیدم و موهایش را نوازش کردم. گفتم: داداشجان! چقدر شبیه شهدا شدی؟ بلافاصله ازجا بلند شد و گفت: قربون آبجیام برم. خدا از دهنت بشنوه! نمیدونی چه کیفی داره شهادت!»
کد خبر: ۵۷۱۹۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۰