هنوز صدای یا ابوالفضلش توی گوشم است
به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید نوروزعلی اکبریچاشم» یکم اردیبهشت ۱۳۲۶ در روستای چاشم از توابع شهرستان مهدیشهر به دنیا آمد. پدرش محمدباقر و مادرش سیدهنسا نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. کارمند اداره بهزیستی بود. سال ۱۳۴۹ ازدواج کرد و صاحب چهار پسر و یک دختر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. سوم مرداد ۱۳۶۷ در کرمانشاه هنگام درگیری با گروههای ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای روستای خیرآباد شهرستان سمنان قرار دارد.
عشق به امام
عضو هیأت امنای مسجد بود و عضو شورا و مسئول پایگاه بسیج. اغلب شبها دیروقت به خانه میآمد. بعد از آن هم پای تلویزیون مینشست و به صحبتهای امام گوش میکرد. فهمیده بودیم که وقتی به صحبتهای امام گوش میکند، اشک میریزد. دزدکی نگاهش میکردیم و از آن همه عشقی که به امام داشت، غبطه میخوردیم.
(به نقل از پسر شهید، محمد اکبریچاشمی)
صدای یا ابوالفضل
محرم که میشد، نوحهخوان دسته سینهزنی بود. آخر کار کنار تیرک وسط حسینیه میایستاد و مردم دورش جمع میشدند. شور میگرفت. هنوز صدای یا ابوالفضلش توی گوشم است.
(به نقل از پسر شهید، محمد اکبریچاشمی)
دیگه برگشتی در کار نیست
بار آخری که میخواست برود، گفت: «دارم میرم تهران. این دفعه آخره. جون تو و جون بچهها.»
گفتم: «این حرفها چیه؟ خدا نکنه! میخوای پنج تا بچه رو بندازی به جونم و بری؟»
گفت: «خواب خودم رو دیدم. میدونم که دیگه برگشتی نیست.»
رفت و در عملیات مرصاد تیربارچی بود. در همان عملیات بود که تیر قناسه توی چشمش نشست و نصف بالای سرش را برد.
(به نقل از همسر شهید)
این دفعه فرق میکنه
گفت: «محمد! هنوز به مادرت نگفتم. من دارم میرم جبهه. احساس میکنم این دفعه با دفعات قبل فرق داره. میخوام مثل یک مرد، هوای مادرت و بچهها رو داشته باشی!»
با شیطنت گفتم: «ترسیدی بابا؟ تو که اهل ترس نبودی.»
گفت: «صحبت ترس نیست. انگار این دفعه جور دیگریه.»
رفت و شهید شد.
(به نقل از پسر شهید، محمد اکبریچاشمی)
پیشنماز مسجد
نمیدانم چقدر سواد داشت؛ ولی هم قرآن خوب میخواند و هم احکام را به خوبی بلد بود. حاج آقا تنانی امام جماعت مسجدمان گفت: «وقتی من نیستم، آقای اکبری میتونه جای من هم نماز بخونه و هم احکام بگه.»
از آن به بعد خصوصاً نمازهای صبح را پشت سر نوروزعلی میخواندیم.
(به نقل از ترابعلی شغلی)
انتهای متن/