کار باید فی سبیلالله باشه
به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید سید مهدی احمدپناهی» پانزدهم بهمنماه ۱۳۴۹ در شهرستان سمنان دیده به جهان گشود. پدرش سید جواد، مغازهدار بود و مادرش زکیه نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. سپس به فراگیری علوم حوزوی پرداخت. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و نهم تیرماه ۱۳۶۶ در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به کمر، شهید شد. برادرش سید جمال نیز به شهادت رسیده است.
شجاعت کودکی
چادر را سر کردم و با سید مهدی از خانه زدیم بیرون. همه راهپیماییها را با من میآمد؛ با این که هفت سال بیشتر نداشت. توی کوچه دور و برم را چهار چشمی نگاه میکردم تا مأمور ساواک یا خبرچینی ما را نبیند. باید تا نیم ساعت دیگر خودمان را جلوی مسجد میرساندیم. قدمهایم را تند کردم. سید مهدی نمیتوانست با من هم قدم شود. دنبالم میدوید.
در یک لحظه دستم را رها کرد و کاغذهای کنار خیابان را جمع کرد. چند لحظه بعد خردههایش را بر سر چند خانم بیحجاب ریخت. به طرفش دویدم. دست او را گرفتم و گفتم: «مادر! توی این اوضاع میدونی چکار میکنی؟ ما رو به درد سر میاندازی.»
گفت: «چرا این لباسها رو میپوشن؟ مگه ما نمیریم تظاهرات که اینها دیگه اینطوری نباشن؟»
(به نقل از مادر شهید)
مسجد جمکران
گوجهها زیر نور خورشید، در زمینهای دو طرف جاده قم-جمکران برق میزد. نوجوان بودیم. به سید مهدی گفتم: «دوچرخه رو نگهدار، از توی زمینها گوجه جمع کنیم و با نون بخوریم.»
سرش را به عقب برگرداند و با ناراحتی گفت: «داریم میریم جمکران اگه خدا بخواد.»
گفتم: «یک شکم سر زمین حلاله.»
با دست رو به رو را نشان داد و گفت: «اون مسجد که وسط زمینهای کشاورزیه، مسجد جمکرانه.»
گفتم: «چیزی دیده نمیشه.»
گفت: «احسان! حواست رو جمع کن و از فکر گوجهها بیا بیرون تا ببینی.»
(به نقل از دایی شهید، دکتر احسان نصیری)
کار فی سبیلالله
وقتی پیشنهاد داد، خوشحال شدم. گفتم: «سید مهدی! مثل سال پیش، تابستون خوبی میشه. پارسال با نقاشی در و پنجره ساختمانهای شهرک، حقوق خوبی گرفتیم و وسیلههای مورد نیازمون رو خریدیم.»
با هم به شهمیرزاد رفتیم. روزها با پیشنهاد او در طرح جهاد سازندگی شرکت میکردیم. درو کردن گندم، آبرسانی به باغها و کندن علفهای هرز، از کارهایی بود که انجام میدادیم.
بعد از چند هفته اعتراضم شروع شد. گفتم: «اگه سمنان بودیم، الان سینما یا استخر میرفتیم.»
گفت: «این کار هم ثواب داره و هم تفریح به حساب مییاد.»
گفتم: «اگه سمنان بودیم لااقل کار میکردیم و حقوق هم میگرفتیم.»
گفت: «درسته کار برای جهاد سازندگی رایگانه، اما فی سبیلالله است و ثواب داره.»
گفتم: «تابستون تموم میشه و تو هنوز میگی فی سبیلالله؟»
گفت: «دعا کن تموم نشه تا توی همین فی سبیلالله باشیم و فیض ببریم!»
(به نقل از دایی شهید، دکتر احسان نصیری)
انتهای متن/