گفتگوی اختصاصی - صفحه 6

گفتگوی اختصاصی

روایتی خواندنی از روزهای حماسه آفرین با بیان جانباز«محمد مظفری»

اولین باری که قصد رفتن به جبهه را کردم، در کلاس دوم راهنمایی بودم و در آن زمان فرمهای جبهه را از دفتر مدرسه تهیه می کردیم و پس از کلی خواهش و تمنا از پدر و مادر و جلب رضایت آنها، فرمهای تکمیل شده را به دفتر مدرسه تحویل می دادیم.
جانباز یعنی قله وارستگی در اوج شکستگی و زیستن بدون دل‌بستگی

گفتگوی اختصاصی با مهرداد حسنجانی جانباز 25 درصد هشت سال دفاع مقدس

برنا قدش بلند بود و می گفت: کاری ندارد کوروش جواب داد: برای قد شما بله... همه ما نمی دانستیم این سرو بلند وطن شهید کردستان خواهد شد.
روایتی خواندنی از یکی از دلیرمردان خطه شهرری

گفتگوی اختصاصی با «جانباز 30 درصد»/ یدالله قائم پناه در سالروز «روز جانباز»

من که از تنگی جا به عذاب بودم تصمیم گرفتم خودم تنهایی این کار را انجام دهم لذا چون دستانم از دو طرف به دسته های دیگ نمی رسید با دست راستم دستهء دیگ را گرفتم و با دست چپم لبه دیگ را، بلندش کردم روی لبهء دیگ کوچکتر قرارش دادم اما درست در این لحظه خمپاره ای نزدیک ماشین منفجرشد...
گفتگویی خواندنی با جانباز 70 درصد بجنوردیبه مناسبت روز جانباز

گفتگو با جانباز هفتاد درصد حسین سقائی به مناسبت روز جانباز

دست چپم قطع شده بود انگشتان پای چپم هم بر اثر اثابت ترکش قطع شده بود در بقیه قسمت های بدنم ترکش ها جا خوش کرده بودند به طوری که غرق در خون بودم . در این میان ترکشی به ناحیه کمر من اصابت کرد. که باعث شد از کمر به پایین قطع نخاع شوم. خلاصه ترکش های زیادی به تمام نقاط بدنم یعنی دست ها، پاها، پشت،پهلوها، جلوی بدن و بعضی از اجزای داخلی بدن اثابت کرده است.فقط در این لحظه ذکر یازهرا، یا حسین و یا مهدی همراه من بودند و دیگر از هوش رفتم و چیزی به خاطر ندارم.

گفتگوی اختصاصی نوید شاهد هرمزگان با صدیقه قاسمی همسر شهید محمد قاسمی

در واپسین روزهای اسفندماه 96 به منزل همسر محترم شهید محمد قاسمی از شهدای نیروی انتظامی هرمزگان رفته و در جریان این دیدار به گفتگو با او پرداختم .همسر محترم شهید با رویی گشاده استقبال نمود و برایم از شهید محمد قاسمی و روزهای زندگی مشترک و خاطراتش با او تعریف نمود. فرصت دیدار با ستایش فرزتد خردسال شهید و تنها یادگار او هم بسیار دلنشین بود. ضمن تشکر از همسر و فرزند محترم شهید متن گفتگو و مصاحبه منتشر می گردد
گفتگوی اختصاصی ؛

از سربازی تا جانبازی / روایتی خواندنی از پدر و مادر شهید «علی عظیمی»

شهید علی عظیمی متولد 1346، میانه به دنیا اومد و تا چهارم ابتدایی در شهرستان میانه درس خواند و بد ترک تحصیل کرد و به کار در پارچین مشغول شد. خوب بود با همدیگه خوب بود. با همدیگه رفت­و­آمد یا صحبت میکردن، بازی میکردن. ناراحتی نداشتن هیچ کدومشون مشکلی نداشت.
گفتگوی اختصاصی ؛

روایتی مادرانه از زندگی شهید جاویدالاثر «جعغرآقاجانلو»/ بخش دوم

پسرم؛ خیلی خوب بود. خیلی. مهربون، مظلوم، بعد نمازخون روزه گیر، همه چی خیلیم خوب بود. با خواهرا و برادرش، پدرش، با من با فامیلا بعدا اهل فوتبالم بود. روزه بگیر نماز بخون همه چی. با مردم همیشه رفت و آمد داشت آدمای خوبا نه اینکه اینطوری.
گفتگوی اختصاصی ؛

روایتی پدرانه از زندگی شهید جاویدالاثر «جعغرآقاجانلو»/ بخش اول

پسرم سال 61 به عنوان بسیجی با سپاه رفت.تقریبا نزدیک به 18 ساله بود. من هم در اسفند همان سال اعزام شدم. اون عکسی که الان اونجا می¬بینین با هم انداختیم با هم در یه جا بودیم منتها مقرمون جدا بود.

انقلاب 57 در اردبیل به روایت بانوی جانباز

انقلاب سال 1357 در جای جای ایران پهناور با خاطرات تلخ و شیرینی آمیخته شده است که هر کدام تاریخ یک منطقه و مجاهدت های مردمش را نشان می دهد در این دهه در استان اردبیل نیز رویداهای مهمی شکل گرفته است که روایتش کتاب قطوری می شود امروز که برای جلوگیری از فراموشی این تاریخ مهم از اذهان نیاز به بازگویی خاطرات شفاهی داریم به سراغ یکی از جانبازان انقلاب خانم "فاطمه علایی" رفتیم تا از منظر یک زن یک بخش کوچکی از برگ زرین خطه اردبیل از دی ماه سال 57 تا 22 بهمن ماه یعنی پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی گشوده شود.
با رزمندگان خط شکن؛

گفتگویی با «جعفرجوکاران» رزمنده کازرونی در عملیات کربلای 5

صبح بود که به منطقه عملیاتی نزدیک شدیم. برای این عملیات می بایستی خط را از بچه های اصفهان تحویل می گرفتیم. خدا رحمت کند، «حاج حسین خرازی فرمانده لشکرامام حسین» آمد تا خط مقدم را به ما تحویل دهد. در حال تحویل گرفتن خط بودیم که این شهید عزیز بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید.
مسئول دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری امور استان های حوزه هنری:

گنجینه تاریخ شفاهی دفاع مقدس به بازگشایی اساسی نیاز دارد

محمد قاسمی پور گفت: تاریخ شفاهی یک کتاب و محصول نیست بلکه یک علم است که باید شناخته و بهره برداری شود.
گفتگوی اختصاصی با خانواده شهید دانشجو« قدیر ناصر بخت »

روایت های مادرانه و خواهرانه / گلدانهایت همچون نامت هنوز سبز و پرطراوت اند

گلهایی که با دستان خود پروراندی بد جوری بهانه تو را می گیرند، کبوتر که پرید گلدانها هم حس تنهاییشان گل داد، اما به همت دستهای پر مهر مادر سبز سبزند و پر طراوت ...
درگفتگوی صمیمانه و اختصاصی نوید شاهد هرمزگان

شرحی بر خاطرات و زندگی شهید مسعود سالاری به روایت مادرش

در راستای گرامیداشت و زنده نگه داشتن یاد و نام شهدای معظم استان هرمزگان و بیان خاطرات و شرحی از زندگی شهید مسعود سالاری از شهدای نیروی انتظامی ، گفتگوی صمیمی و اختصاصی با مادر شهید مسعود سالاری که فرزندش را در راستای امنیت و آسایش مردم تقدیم نموده است را منتشر می نماییم .
شهیدان دیده بان به روایت یک مادر و همسر شهید

اخلاص تنها رمز زندگی شهدا بود/ شهادت را در پیشانی فرزندم می دیدم

مادر و همسر شهیدان دیده‌بان می گوید: شهید دیده بان به حجاب و راستگویی بسیار حساس بود و همه ما را به این امر سفارش می کرد و اگر جامعه نیز به خواسته شهدا عمل کند کشور ما هیچ چیزی کم نخواهد داشت.
گفتگو با مادر دانش آموز شهید هوشنگ( احمد) موذن

ترویج تقوا در جامعه تنها خواسته مادران شهداست

مادر دانش آموز شهید موذن گفت: با وجود اینکه احمد برایم زنده است و هر لحظه کنارم است ولی آبان ماه که می رسد حضورش بیشتر درکش می کنم.
گفتگوی اختصاصی

دیدار با مادر شهید« علیرضا شجاعی»؛ تیمم بدل از غسل شهادت

بعد از ظهر دوم تیر ماه بود آفتاب به شدت می تابید تویوتاها رسیدن و ماسوارشدیم من وعلیرضا جلو نشسته بودیم ،می خواستیم حرکت کنیم که علیرضاگفت: می خوام تیمم کنم ،گفتم: علیرضا دیرمیشه بیا شلوارمن پرازخاکه همینجاتیمم کن وبادست روی پام زدم وخاک بلندشد، با چشمای درشتش نگاهی بهم کرد و پرید پایین و سریع تیمم کرد و سوارشد. به من گفت: چهار قل بخوانم و خودش هم زیر لب زمزمه می کرد
گفت وگوی اختصاصی با نوید شاهد البرز؛

حکایت فرمانده پیش قراول ارتش؛ سردار رشید اسلام سرلشکر شهید « ابراهیم خانی» به روایت همسر

همیشه در گردان و گروهان اول صف بود.می گفت: من انتخاب کردم به جبهه آمدم اگر قرار است تیری و یا ترکشی بخورد اول به من بخورد...
گفتگو با خانواده شهید مدافع حرم «ابراهیم توفیقیان»

کودکی در یک سالگی سرپرست مادرش شد

سروان محمد ابراهیم توفیقیان متولد 62 از تبار اسفراین در خراسان شمالی بود، در سال 91 ازدواج کرد و ثمره ازدواجشان پسر به نام محمد پوریا بود، در 13 بهمن در دفاع از حرمین و عملیات آزادسازی منطقه نبل و الزهر به شهادت رسید
به مناسبت هفته دفاع مقدس؛

گفتگویی با خواهر شهید یدالله راسخی پور در سالروز شهادت

انگار می دانست دیدار دوباره ای در کار نیست. رفت و این آخرین دیدار ما بود.
گفت وگوی اختصاصی با همسر یکی از اولین شهدای دفاع مقدس البرزی

لباس خاکی برای دفاع از خاک میهن؛ همه آمدند و فرمانده نیامد

گفت : من لباس خاکی به تن دارم ممکن امروز بروم و دیگر برنگردم وشاید هم ده سال دیگر بروم و هرگز برنگردم من همیشه اماده دفاع از کشور هستم و برای دفاع از خاک میهنم این لباس را به تن کردم...روزها می گذشت و همه همرزمان به دیدار خانواده می آمدند و خبری از فرمانده نبود...
طراحی و تولید: ایران سامانه