شهید رجبعلی بهتویی

شهید رجبعلی بهتویی
برگی از خاطرات؛

شهید «رجبعلی بهتویی» همیشه برای خاکریز زدن داوطلب می‌شد

« شهید رجبعلی بهتویی از اولین کسانی بود که برای خاکریز زدن می‌آمد و مسئولیت قبول می‌کرد و در سخت‌ترین شرایط و در جا‌هایی که از بقیه مکان‌ها مشکل بود داوطلب کار می‌شد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
برگی از خاطرات؛

نماز شب شهید « رجبعلی بهتویی» ترک نشد

«من به یاد ندارم که در آن شب‌ها با توجه به خستگی شدید روزانه، نماز شب شهید رجبعلی بهتویی ترک شود.» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
برگی از خاطرات شهید «بهتویی»

مهارت شهید «بهتویی» در نابودی دشمن

«شهید بهتویی به طرز ماهرانه‌ای نزدیک تانک شد و دوشکا و دوشکاچی دشمن را از کار انداخت و راه را برای ادامه پیشروی هموار ساخت ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
برگی از خاطرات شهید «بهتویی»؛

همیشه گوش به فرمان مافوقش بود

«سردار بهتویی همیشه گوش به فرمان مافوقش بود و برای انجام وظیفه زمان خاصی را نمی‌شناخت ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
برگی از خاطرات شهید «بهتویی»؛

شناسایی با وضو و دعا!

«زمانی که ما می‌خواستیم به شناسایی برویم. آقای بهتویی تأکید می‌کرد که حتماً با وضو برای شناسایی بیایید و ما نیز پس از وضو گرفتن با ذکر بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم و با دعای «امَن یُجیب» به شناسایی می‌رفتیم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
برگی از خاطرات شهید بهتویی؛

عبور بی‌تلفات!

«هر فرماندهی که نیروهایش عبور می‌داد چندین تلفات، شهید و مجروح می‌داد و تنها گروهی که توانست با شیوه خاصی و بدون تلفات از آن مکان عبور کند گروهان ما بود ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
برگی از خاطرات شهید بهتویی؛

پیش‌قدم در سختی‌ها!

« شهید رجبعلی بهتویی در کار‌های سخت و دشوار، همیشه پیش‌قدم و در دفاع و مبارزه با دشمن بسیار جدی و مصمم بود و از نثار کردن جان در راه دین و کشور هیچ ابایی نداشت ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
برگی از خاطرات شهید بهتویی؛

نقش دلیرانه شهید بهتویی در عملیات والفجر ۴

«آقای بهتویی با درایت، شجاعت، صبوری و خلوص نیتی که داشتند بچه‌ها را به خوبی راهنمایی می‌کردند تا عملیات موفق‌آمیز شود و نقش ایشان در عملیات والفجر ۴ بسیار زیاد و مهم دلیرانه بود ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

شهید مظلوم!

«شهید بهتویی عمر خود را صرف اسلام و وطن کرد و مظلومانه به شهادت رسید به گونه‌ای که همرزمان شهیدش او را شهید مظلوم می‌نامیدند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
برگی از خاطرات شهید بهتویی؛

شهید، فرزند و تربیت شده انقلاب بود

«آقای بهتویی فرزند و تربیت شده انقلاب بود و حس سلحشوری و جانبازی در او موج می‌زد. وی در جذب نیرو‌های بسیجی برای اعزام به جبهه‌ها نقش فعال و موثری داشت ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
برگی از خاطرات شهید بهتویی؛

ساعت یادگاری!

«به او گفتم ساعتت را با ساعت من عوض می‌کنی؟ آقای بهتویی در جواب گفت که قابل شما را ندارد، ولی از آن جایی که این ساعت به عنوان هدیه و یادگاری است برایم بسیار ارزشمند است و نمی‌توانم آن را عوض کنم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

توجه شهید «رجبعلی بهتویی» به نماز شب

«در عملیات والفجر ۴ من و آقای بهتویی و فرج‌الله فصیحی‌رامندی و علیرضا اکبری برای شناسایی، چند روزی به منطقه مریوان رفتیم. من به یاد ندارم که در آن شب‌ها با توجه به خستگی شدید روزانه، نماز شب آقای بهتویی ترک شود ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

شهید «بهتویی» هنگام عملیات، خیلی قاطع و مصمم بود

«آقای بهتویی هنگام عملیات، خیلی قاطع و مصمم بود اما در مواقع دیگر بسیار مهربان و صمیمی رفتار می‌کرد و به ما می‌گفت: ما باید همیشه به خدا متوسل شویم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
برگی از خاطرات شهید بهتویی؛

اسلحه ناموس!

«هنگامی که مرا دید به طرفم آمده و اسلحه‌ام را تحویلم داد و سخن بسیار معناداری گفت که همیشه به یاد دارم ایشان فرمودند این اسلحه به‌معنای ناموس ما است مواظب ناموسمان باش ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

شهیدی که زاهد شب و شیر روز بود!

«آقای بهتویی علاوه بر درک مسایل نظامی و قدرت فرماندهی، توجه خاصی در مسایل عبادی و رازونیاز داشت، به گونه‌ای که بار‌ها به چشم خود دیدم که ایشان در دل تاریکی‌های شب به کنجی پناه برده و با خدای خویش مشغول راز و نیاز بود و نماز شب می‌خواند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
برگی از خاطرات شهید بهتویی؛

گوجه‌های ما تمام شد!

«بعد از اتمام کار، ایشان به آقای علی‌اکبری بی‌سیم زد که چه کاری کردی؟ آیا گوجه‌ها هنوز نرسیده‌اند؟ گوجه‌های ما که تمام شد! و آقای علی‌اکبری پاسخ داد که ماشاء‌الله به این زودی! و آقای بهتویی فرمود: بله حتی تیربار عراقی‌ها را نیز با خود آوردیم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

فرمانده‌ای همانند پدر مهربان!

«چند پتو در دست داشت و مانند پدری مهربان که از بچه‌هایش مواظبت می‌کند به چادر نیرو‌های بسیجی می‌رفت و کسانی که پتو نداشتند و یا کم داشتند به آن‌ها می‌داد و زیر سرشان را درست می‌کرد و رویشان می‌انداخت ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "رجبعلی بهتویی" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه