نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطره ای از شهدا
شهید رمضانعلی قصابی
مامی بستگان دور و نزدیکمان، برای وداع آخر با پیکر پاک برادر شهیدم به گلزار شهدای شهرمان فردوس رضا رفته بودند. پاییز 61 بود. هوای سردی می وزید. من دیرتر به محل رسیدم. همه اعضای فامیل در حال رسیدن به محل تشییع جنازه بودند. با سرعت خودم را به تابوت رساندم. در همین حال دایی ام (شهید قصابزاده) جلویم آمد و مانع رفتنم شد گفت: پلاستیک جنازه حسین را بسته اند، برگرد. موقعی که خواستند او را دفن کنند خودم شما را به زیارت شهید حسین می برم تا برای آخرین بار او را ببینی. قبول کردم و به طرف ماشینی که خودشان رانندگی ان را برعهده داشتند رفتیم. در ماشین گفت: صدیقه جان تو دیگر زینب شده ای. باید صبر داشته باشی. مادرت را دلداری دهی و پشتیبانش باشی. اگر می توانی مطلبی بنویس و امروز آن را در مراسم تشییع پیکر حسین بخوان
کد خبر: ۴۲۲۸۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۸

شهید علی رضا صفا
نظرات و رفتار یکدیگر را قبول و ارتباط دوستانه محکمی داشتیم، احتراممان هم سر جایش بود. چون خودش هم مثل پدرش اهل مسجد و نماز جمعه بود.
کد خبر: ۴۲۲۸۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۸

شهید سید زین العابدین نبوی
کسانی که سید زین العابدین را می شناختند ، می دانستند که او پاسداری دلیر و شجاع است . در سطحی است که می تواند برخی از فنون رزمی را به دیگران بیاموزد . در واقع او یک مربی به تمام معنا به حساب می آمد . یک چنین منزلت نظامی ، برای کی انسان معمولی ، کافی است که او را مغرور سازد ؛ ولی او هرگز چنین نبود .
کد خبر: ۴۲۲۵۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۵

شهید مجید صحافی
شروع کردم به خواندن. صفحه که تمام شد، گفت:«این کلمه‌ها رو حاج آقا گفت این طوری بخونین». بعدها متوجه شدم توی مسجد خوب یاد می‌گیرد و با این کار می‌خواهد غلط‌های من در برود، اما طوری که من ناراحت نشوم.
کد خبر: ۴۲۲۵۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۵

شهید والامقام سیدابوالقاسم داودالموسوی‌دامغانی
سرگرد خلبان که کنترل هواپیما را بر عهده داشت، به خلبان عراقی که مرتب توهین می‌کرد، گفت:" من میدانم پایان کار ما و شما به کجا می‌کشد؟ ولی دلم می‌خواهد نکته‌ای را برایتان بگویم. روزی برای بمباران پل مهم و استراتژیکی بغداد مأموریت پیدا کردم. پدافند هوایی بغداد را شما بهتر از من می‌شناسید، در وضعیت پدافند بغداد، پایین آمدم و موشک‌هایم را آماده‌ی شلیک کردم ولی با مشاهده‌ی زنی بر بالای پل، منصرف شده و دوباره اوج گرفتم."
کد خبر: ۴۲۲۳۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۳۰

نویسنده سر کار خانم زهرا حدادی
همان‌شب رضا به خوابم آمد. ديدم با من حرف نمی‌‌زند. نگاهی به سکة روی پيش‌بخاری کرد و رفت. صبح سکه را داديم بيرون تا شهيد از ما راضی شود. از اول گفته بوديم:«برای رضای خدا شهيد داديم، پس چيزي نمی‌گيريم.».
کد خبر: ۴۲۲۱۷۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۹

شهید عطا الله صحافی
برای بچه های بی بضاعت و بی سرپرست لباس و کفش تهیه می کند و طوری به آنها می دهد که هیچ کس نمی فهمد. اعتقاد دارد که روزی کسانی هم مأموریت پیدا می کنند که سر یتیم های ما دست بکشند. این را بارها به همسرش گفته است.
کد خبر: ۴۲۲۱۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۹

سردار شهید ابوالفضل هراتی
با ورود به هرمل، عكس هاي امام جلب توجه مي كرد. مردم آنجا بسيار مهربان بودند. با ديدن برادران سپاهي با مهرباني آنان را بغل مي گرفتند. به طوري كه انسان به ياد غريبي اسلام در اين منطقه مي افتد . وقتي براي گرفتن وضو به پايين آمدم، نوجوان ده ساله اي با يك پلاستيك نان آمد . از برادران لبناني سوال كردم: چرا نان آورده است؟ گفتند : اين نان نذري است. مردم معمولاً هر چه نذر مي كنند براي برادران سپاهي مي آورند .
کد خبر: ۴۲۲۰۳۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۸

شهید محمد آقای صبوری
آخر شب دخترم را روی زانو نشاند. سر و صورتش را بوسید و گفت:«دایی جون! توی راه مدرسه چادرت رو خوب سرت کن، برای خانمی مثل تو حجب و حیا از همه چیز مهم تره».
کد خبر: ۴۲۲۰۲۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۸

شهید حسین صبور
برای اوقات فراغت مان برنامه‌ی حفظ قرآن داشتیم. چند نفر بودیم. حسین هم یکی از آنها بود. برای این که رقابت ایجاد شود، هر کس بهتر می خواند برنده اعلام می‌شد.
کد خبر: ۴۲۱۹۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۶

شهید رحیم صباغیان
رحیم! هر جا می ری همه رو جذب خودت می کنی. نکنه آهن ربا داری و ما خبر نداریم؟
کد خبر: ۴۲۱۸۵۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۵

به مناسبت سالروز شهادت سردار شهید احمد نبوی چاشمی
گرما گرم عملیات والفجر هشت بودیم. شنیدم شهید شدی. در ذهنم زندگی ات را مرور کردم. زندگی ات پر از عشق بود . زندگی ای پر از تلاش وکوشش مالامال از عشق به ائمه .. هرچه فکر کردم غیر از شهادت مزدی برای عشق پیدا نکردم. ولی با این حال گریه کردم راستش برای خودم گریه کردم.
کد خبر: ۴۲۱۷۶۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۴

شهید محمد تقی صابریان
اونهایی که وسیله روزی منن نمی رن؛ اونهایی هم که وسیله ی روزی من نیستن، اگه بمونن فقط جا رو تنگ می کنن. پس چیزی تغییر نمی کنه
کد خبر: ۴۲۱۷۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۴

قسمت اول خاطرات شهید «علی‌محمد شمسی»
دوست شهید «علی‌محمد شمسی» نقل می‌کند: «با دیدنش به طرف خانه‌ام فرار کردم. رسید به من و دستش را به طرفم دراز کرد و گفت: اومدم باهات آشتی کنم. قهر کار بچه‌هاست. از بچگی که کرده بودم شرمنده شدم و گفتم: علی‌محمد! خیلی مردی که به این راحتی منو بخشیدی.»
کد خبر: ۴۲۱۶۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۳

گفت‌و‌گویی اختصاصی نوید شاهد سمنان با زهره مهدوی مادر معظم شهید بهروز بهروزی
اولین شهید انقلاب اسلامی استان سمنان
کد خبر: ۴۲۱۴۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۱

شهید محمدرضا شمس الدین
گفت:‘ محّمدرضا! بابات اومده بود ببینه تو واقعاً هر شب می یای مسجد یا نه’. توی دلم به بابام آفرین گفتم که دورادور مواظب بچه هاشه تا خدای ناکرده راه خطا نرن
کد خبر: ۴۲۱۳۶۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۰

شهید محمد شریفی
یک روز به سنگرش سر زدم. دیدم کتاب دعا و قرآنش در یک گوشه سنگر است. بعد از آن متوجه شدم که برای نماز شب و مناجات، شب ها به اون جا می رفته
کد خبر: ۴۲۰۹۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۱۶

شهید موسی شرفیه
گفت:«طولش ندین! وقت نماز گذشت. بیاین نماز رو به جماعت بخونیم. بعد بحث می کنیم. اصلاً یک کار می شه کرد. هر کس قرائت نمازش صحیح تر بود، همه به اون اقتدا کنیم!».
کد خبر: ۴۲۰۸۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۱۴

شهید محمدرضا عاشور
انگار اصلا فرو رفتن سنگ و تيغ را درون زخم‌هايش احساس نمي‌کرد. دوساعت سينه خيز رفت تا اين‌که بالاخره آمبولانسي پر از مجروح مي‌خواست حرکت کند. برادر اکبري آخرين مجروح را داخل ماشين گذاشت. يکي از بچه‌ها چشمش به رضا افتاد. لباسش گل آلود و خوني بود. زير بغلش را گرفت. «معطل من نشين! بقيه رو برسونين.»
کد خبر: ۴۲۰۶۹۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۱۲

سردار شهید ابوالفضل مهرابی
هميشه با وضو بود. موقع خوابيدن آخرين آيه سوره كهف را مي خواند قلب را پاك مي كند » : مي گفت او اولين نفري بودكه در سالن نماز خانه حضور مي يافت. پانزده دقيقه قبل از اذان كارها را رها و شروع به تلاوت قرآن مي كرد
کد خبر: ۴۲۰۶۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۱۲