با شهدایمان عهد بستیم کربلا را بدون صدام زیارت کنیم
بیست و ششمین روز مرداد، یادآور بازگشت سرافرازانه آزادگان به میهن اسلامی در سال ۱۳۶۹ و فرصتی برای مرور رشادتهای این غیور مردان است و همچنین در آستانه فرارسیدن اربعین حسینی نوید شاهد سمنان گفتگویی با آزاده و جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس «فریدون همتی» انجام داده است که توجه شما را به قسمت دوم این گفتگو جلب میکند.
آمپول ضد عاشورا
همتی با بیان اینکه بعثیها به هیچوجه نمیتوانستند جلوی عزاداری اسرا را بگیرند، گفت: تا اینکه بعثیها به این نتیجه رسیدند با تزریق آمپول حال اسرا را بد کنند تا عزاداری نکنند. آنها با یک سوزن اسرا را آمپول میزدند تا سوزن کُند شود یا بشکند تا سوزن را عوض کنند. اثرات این آمپولی که میزدند این بود که اسرا تب میکردند تا دیگر نتوانند برای اباعبداللهالحسین(ع) عزاداری کنند. پس از تزریق، بدن درد و تب شروع میشد اما با این حساب، شب عاشورا بچههایی که حالشان بهتر بود پیشقدم میشدند و دیگران را پاشویه میکردند تا بتوانند مراسم را برپا کنند. این داستان چندین سال به طول انجامید. ما اسم آن آمپول را گذاشتیم: «آمپول ضد عاشورا.» نکتهای که در آنجا بود این بود که صلیب سرخ هم با آنها بود. مانند سازمانهای بینالمللی که در حال حاضر در مقابل ظلم سکوت میکنند، متاسفانه این دوگانگی در صلیب سرخ هم وجود داشت؛ با اینکه باید گروه بیطرفی باشند اما وقتی به آنها گزارش میدادیم، آنها توجیه میکردند و اتفاقی نمیافتاد.
قدرت اسرا در اردوگاه
این آزاده دفاع مقدس اضافه کرد: تا قبل از سال ۶۷ همیشه به صورت نشسته سینه میزدیم تا از پنجره ما را نبینند. در سال ۶۷ که زمزمه آتشبس به گوش میرسید، شب عاشورای آن سال را ایستاده سینه زدیم و عزاداری کردیم. وقتی آنها این صحنهها را دیدند، گارد ضد شورش خود را به اردوگاه آوردند و با باتوم، نبشی، چوب و کابل به جان بچهها افتادند و به شدت بچهها را شکنجه کردند تا جایی که دست و پای بسیاری از اسرا را شکستند و در شب عاشورا در اردوگاه خون راه افتاد. آنها میگفتند شما خیلی قدرت پیدا کردید و اگر پنج دقیقه به شما فرصت بدهیم، اردوگاه را به هم میریزید.
امر، امر ولی بود
همتی اظهار داشت: پس از توافق مبادله اسرا، بعثیها برای تبلیغات گفتند: «میخواهیم شما را به زیارت اباعبدالله ببریم.» آنها بهخاطر اینکه بچه را ببرند، از بسیاری از خواستههایشان کوتاه آمدند. اولین درخواست اسرا این بود که نباید عکس صدام روی اتوبوسها باشد و آنها قبول کردند و خیلی از اتوبوسها را بدون عکس صدام آماده کردند؛ میخواهم به شما بگویم که آزادگان عزیز قدرت زیادی در آنجا پیدا کرده بودند. بعد گفتیم: «چون در کربلا آب نیست که وضو بگیریم، پس به آنجا نمیرویم.» آنها یک تانکر نظامی آب آوردند و گفتند این هم از آب. باز هم بچهها موافقت نکردند؛ چون باید قبل از اذان صبح راه میافتادیم و نمازمان قضا میشد، گفتیم: «نماز واجب است و زیارت مستحب.» طوری برنامهریزی کرده بودند که قبل از نماز صبح حرکت کنیم و تا شب برگردیم.
بالاخره موافقت کردند که نماز بخوانیم و بلافاصله بعد از نماز راه بیفتیم. حالا مسئله بعدی که پیش آمد این بود که ما مقلد امام خمینی(ره) بودیم. امام(ره) میفرمایند: «از چهاردهم تا بیست و چهارم ماه، بعد از اذان صبح باید صبر کرد تا فجر صادق بدمد و وقت نماز شود.» روز حرکت اذان صبح شد اما بچهها نماز نمیخواندند. پرسیدند: «چرا نماز نمیخوانید؟» چون نمیتوانستیم بگوییم فتوای امام(ره) اینچنین است، میگفتیم: «اذان نشده.» آنها میگفتند: «اذان شده است.» اما ما زیر بار نمیرفتیم. باید پانزده دقیقه صبر میکردیم تا وقت نماز شود. این قضیه برای بعثیها اصلا قابل هضم نبود. به همین خاطر آنهایی که نماز خواندند، رفتند ولی من و دیگر اسرایی که نماز صبح نخوانده بودیم، به کربلا نرفتیم. البته باید بگویم که تقریبا تمام اهداف تبلیغاتی بعثیها با درخواست بچهها از بین رفته بود.
کربلای بدون صدام
این آزاده دفاع مقدس تصریح کرد: بهخاطر این کار ما، خبر به بغداد رسید و فرمانده کل اسرا به اردوگاه ما آمد و اصلا برایش قابل هضم نبود که بچههای ما اینقدر سرسخت باشند. آنها اسرایی که به کربلا نرفته بودند را آزار و اذیت میکردند. این سرتیپ و فرمانده کل اسرا به ما گفت: «چرا به زیارت کربلا نمیروید؟ مگر شما عاشق کربلا نبودید و بخاطر امام حسین(ع) نمیجنگیدید؟» ما گفتیم: «بله درست است ما عاشق اباعبدالله(ع) هستیم، اما ما با شهدایمان عهد بستیم کربلا را بدون صدام زیارت کنیم و تا صدام هست به کربلا نرویم.» با این حرف انگار تیر خلاص به آنها زدهایم و چیزی برای گفتن نداشتند. من دوم شهریور ۱۳۶۹ به وطن بازگشتم.
لیاقت، شرط اوج گرفتن است
همتی در پایان گفت: انسان باید لایق باشد تا به درجاتی برسد. در قضیه «شهید محسن حججی» ما دیدیم که چقدر ایشان بعد از شهادتش بزرگ شد و درجه لیاقت از خدا گرفت. ما مانند شهید حججی در این کشور کم نداریم اما خداوند ایشان را لایق دانست تا اینطور در بین شهدا دیده شود. «شهید حسین فهمیده» نیز از این قبیل شهدا است و دیگر شهدایی که لایق شدند و نامشان بر سر زبانها افتاد. ما در جنگ، بسیجی سیزده ساله کم نداشتیم که حتی کارهای بزرگتر از شهید فهمیده کردند اما شهید فهمیده لایق میشود. آزادگان ما هم در دوران اسارت کارهای بزرگی کردند. آزاده عزیز مهدی طحانیان بابت آن تذکری که به خبرنگار هندی میدهد که حجابش را رعایت کند، خداوند نامش را بر سر زبانها میاندازد. همین آزادگان جلوی دشمن بعثی میایستند و میگویند: «ما کربلای بدون صدام میخواهیم» و در جایی دیگر شعار علیه صدام میدهند اما شاید خواست خداوند نبوده است که اینها دیده شوند.
گفتگو از حمیدرضا گلهاشم