مادر شهید «علی حامدی» نقل میکند: «دیدم ستارهای از آسمان پایین و به خانه ما آمد و دور خانه در حال چرخیدن است. چرخید و چرخید تا اینکه نزدیک سجادهام رو به قبله متوقف شد. صبح که بیدار شدم، تعبیر خوابم را یافتم و گفتم علی شهید شده است.»
«سیده ریحانه شعنی» میگوید: «اگر یاری خداوند و حضرت زهرا (س) نبود، شاید تا الان نمیتوانستم به این زندگی ادامه دهم. در واقع خداوند و حضرت زهرا(س) کمک کردند تا به عهدی که با خدا بسته بودم، وفادار بمانم.»
حاج ابراهیم قربانیان گفت: «در زندگیام همیشه به شهدا و ائمه(ع) توسل کردهام و الان نیز زندگی من با توسل به این عزیزان عجین است. در یکی از عملهای جراحی من که بسیار سخت بود، همسرم به حضرت رقیه(س) توسل میکند که من از اتاق عمل سالم برگردم و همیشه در سالروز شهادت این حضرت نذری بدهد. دستان کوچک حضرت مرا شفا داد.»
حاج جعفر شرفیه میگوید: «محمد جلوی همه گفت: همه مرا حلال کنید. غیرت و تعصبم به من اجازه نمیدهد، من باشم و دوستانم به شهادت برسند. با شنیدن حرفهای محمد به خودم بالیدم که پدر چنین فرزندی هستم. در دلم خدا را شکر کردم. پسرم مثل برادرش امیر، راهش را انتخاب کرده و دفاع از خاک و ناموسش برایش هزار بار ارزشمندتر از جانش است.»
ابوتراب کاتبی گفت: «حاج قاسم فردی بیبدیل و اسطورهای حماسهساز بود و خلاء وجودی او در منطقه پرآشوب خاورمیانه در حال حاضر و شرایط فعلی مقاومت به خوبی نمایان و برجسته است. اگر حاج قاسم میداندار بود، شاید سرنوشت میدان مقاومت طور دیگری رقم میخورد.»
مادر شهید «سید حسن شاهچراغ» گفت: «پنج سالش بود که یک شب تب شدیدی کرد. دمدمای اذان صبح بود که دیدم بدنش یخ کرده و رنگش زرد شده است و گفتیم سید حسن مُرد. رفتم به پدرم خبر دادم و آمد بالای سرش و سید حسن را نذر امام رضا(ع) کرد و امام رضا(ع) را واسطه قرار داد تا حال بچهام خوب شود. لحظاتی گذشت و بچه چشمانش را باز کرد. او زنده ماند تا در راه انقلاب اسلامی و امام زمانش به شهادت برسد.»