مادر! مرا ببخش و زینبوار بمان
به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید قدرتالله طحانیان» شانزدهم تیرماه ۱۳۴۳ در شهرستان تهران به دنیا آمد. پدرش سیفالله، فروشنده بود و مادرش طلعت نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و ششم تیرماه ۱۳۶۱ در پاسگاه زید عراق به شهادت رسید. پیکر وی مدتها در منطقه برجا ماند و پس از تفحص در گلزار شهدای امامزاده یحیای شهرستان سمنان به خاک سپرده شد. برادرش یدالله نیز شهید شده است.
فرازهایی از وصیتنامه شهید:
تا وقتی که دشمن در خاک ما هست، نمیتوانم آرام بنشینم
«من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی و مـنعشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتله فعلی دیته و من علی دیته فانادیته؛ هرکس طالب من شد مرا مییابد و هرکه مرا یافت مرا میشناسد و هرکه مرا شناخت دوست من میشود و کسی که دوست من شد، عاشقم میشود و آنکه عاشق من گشت، من نیز عاشق او میشوم و کسی را که من عاشق او شدم، در این راه کشته میشود و هرکه در راه من کشته شد، پس خونبهای او بر من واجب میشود و هرکه خونبهای او بر عهده من بوده من خود خونبهای او هستم.»[۱]
آری پدر، مادر، برادران و خواهران عزیز! باید انسان این خصوصیات بالا را کـه نوشتهام و آن را در دانشگاه جبهه آموختهام به خواست خدا داشته باشد تا به درجه پرافتخار شهادت در راه خدا برسد. مادرجان! من شما را که خیلی برایم زحمت کشیدهاید دوست دارم، ولی تا وقتی که دشمن در خاک ما هست، نمیتوانم آرام بنشینم. امیدوارم مرا ببخشید.
زینبوار بمان
شما مادر عزیز! که زحمت و رنج فراوان کشیدهای تا مرا بزرگ کنی و زیر سایهام بنشینی و من عصای دست تو باشم؛ امیدوارم شیری را که به من دادی حلال کنی! مادرجان! اگر انشاءالله شهادت نصیب من شد، از تو خواهشی که دارم دعا کن برایم که در راه خدا شهید بشوم و از شما میخواهم که برایم گریه نکنید و درست است که داغ فرزند و برادر مشکل است، ولی مواظب باشید که با گریه و زاری منافقین را خوشحال نکنید و به یاد حضرت زینب(س) باشید که در یک روز هفتاد و دو تن از عزیزان خود را در راه خدا داد و خود و عزیزان بازمانده امام حسین(ع) هم به اسیری رفتند، ولی پیش دشمن گریه و ناله نکردند؛ بلکه ایشان با سخنرانی معروف خود، دل دشمن را آتش زد.
با حجاب و گفتار رسای خود، دشمنان و منافقین را ریشه کن کنید
از خواهرانم میخواهم که حجاب خود را مثل همیشه بلکه بیشتر حفظ کنند و با حجاب و گفتار رسای خود، دشمنان و منافقین را ریشه کن کنند. اگر جنازه من را هم پیدا نکردید، مادرم! مانند مادر وهب باش که دشمن، فرزندش وهب را کشت و سرش را از بدن جدا کرد و سر را برای ناراحت کردن مادر، به طرف او پرتاب کرد، ولی مادر وهب از ایمان کاملی که داشت سر را پرتاب کرد به طرف دشمن. مادرجان! شما هم باید چنین باشید.
******
[۱] حدیث قدسی
انتهای متن/