نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
به مناسبت سالروز تشکیل جهاد سازندگی به فرمان امام خمینی(ره) سال 1358
حضور بی‌دریغ جهادگران جهادسازندگی در خط مقدم جنگ تحمیلی و مهندسی رزم آن‌ها سبب شد تا به عنوان «سنگرسازان بی‌سنگر» شناخته شوند. متاسفانه این حضور آن‌ها نمود چندانی در قالب کتاب نیافته است. این درحالی است که تجربه جهادی از تجارب بی‌بدیل جنگ‌های معاصر است و و قابلیت انتقال به نسل‌های آینده دارد.
کد خبر: ۳۸۸۰۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۳۰

کتاب راز شقایق به قلم سید یعقوب شبیری در 271 صفحه نگاشته شده است.
کد خبر: ۳۸۸۰۰۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۳۰

کتاب پشت تپه‌های ماهور در سال 92 توسط نشر هدی به تدوین مریم بیات تبار به چاپ رسید.
کد خبر: ۳۸۸۰۰۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۳۰

نوید شاهد: به نماز اول وقت و جماعت، عادت داشت به همه سفارش مي كرد كه هر جا هستيد، نماز را اول وقت و به جماعت بخوانيد
کد خبر: ۳۸۷۹۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۰۱

نوید شاهد: زمستان سال 63 يا 64 بود و هواي سرد و باراني اهواز بر پوست دست و صورت شلاق مي كشيد، چشم ها ورم مي كرد و لب ها پوست مي تركاند.
کد خبر: ۳۸۷۹۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۰۱

نوید شاهد: نماز شب شبي از شب هاي تابستان 63، در پادگان شهيد «بيگلو اهواز»، شب را ميهمان گردان مالك اشتر و آقا مهدي بودم.
کد خبر: ۳۸۷۹۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۰۱

نوید شاهد: شبي در شهرستان شوشتر، هوا سرد و باراني بود، بيشتر چادرها آسيب ديده بودند پيوسته براي بهتر زيستن و محكم كردن چادر، مي رفتيم و مي آمديم مبادا بندها پاره شود.
کد خبر: ۳۸۷۹۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۰۱

نوید شاهد: روزي به همراه سردار خوش سيرت و جمعي از دوستان مي رفتيم، آفتاب وقت اقامه نماز ظهر را اعلام مي كرد، سردار دستور دادند، نماز بخوانيم و سپس حركت كنيم!
کد خبر: ۳۸۷۹۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۰۱

نوید شاهد: عمليات والفجر هشت در سال64 بود و آقا مهدي هر شب براي شناسايي دشمن مي رفت. از ايشان تقاضا كردم كه با شما در شناسايي شركت كنم، پاسخ مثل هميشه، نه! بود و اينكه سخت است، عاقبت گريه و اصرارم بر انكارشان پيروز شد و همراهي ام را پذيرفتند.
کد خبر: ۳۸۷۹۵۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۰۱

نوید شاهد: به بچه هاي رزمنده بسيار احترام مي گذاشت و در مقابلشان خيلي با ادب حرف مي زد و سعي مي كرد با نزديك شدن به بچه ها و شنيدن درد دلهايشان، مشكلاتشان را حل كند.
کد خبر: ۳۸۷۹۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۳۱

نوید شاهد: مرحله سوم عمليات كربلاي پنج، پاي آقا مهدي تا زانو در گچ بود. آثار جراحت و زخم در جسم ايشان لبريز بود و پزشكان بر استراحت مطلق ايشان تأكيد داشتند. عصر بود شايد، كه ناگهان ديدم آقا مهدي در حال باز كردن گچ هاي پايشان هستند.
کد خبر: ۳۸۷۹۴۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۳۱

نوید شاهد: کتاب «روزهای بی‌آینه» بازگو کننده خاطرات منیژه لشکری همسر سرلشکر خلبان شهید حسین لشکری از زندگی و دوره 18 ساله اسارت همسرش به کوشش گلستان جعفریان به زودی منتشر می‌شود.
کد خبر: ۳۸۷۹۴۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۹

شهید جواد سرمالیان
خدايا به خاطر اين همه گناهاني كه مرتكب شده ام شرمسارم كه با روي سياه و با كفني پرگناه به سوي تو بيايم ،اما با اين همه بار گناه اميدوارم چون تو را ارحم الراحمين يافته ام.
کد خبر: ۳۸۷۹۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۹

کتاب عصاره‌های غیرت شامل مجموعه خاطرات شهدا و ایثارگران به کوشش رابعه صدقیان و خدیجه جعفری از مسئولان آموزشگاه راهنمایی شاهد بهار ایمان زنجان به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۳۸۷۹۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۹

نوید شاهد: سال 62 پادگان «شهيد بيگلو» و حاج بصير فرمانده گردان و حاج مهدي جانشين گردان بودند، ناگهان گلوله تانك به سنگرمان اثابت كرد و «مهدي رحيمي» اهل فريدونكنار تمام بدنش لبريز تركش شد، آنقدر مظلوم بود كه بين بچه ها به شهيد زنده مشهور شد
کد خبر: ۳۸۷۸۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۳۱

نوید شاهد: مردم ريخته بودند توي كوچه ها و خيابانها. ماشينها سپر به سپر راه بندان كرده بودند. بوق مي زدند و چهار چراغ مي دادند. عده اي هم صفحه اول روزنامه را چسبانده بودند به برف پاك كن ماشينهايشان. كلمات روزنامه ها روي برف پاك كن ها مي رقصيدند: «خرمشهر آزاد شد.»
کد خبر: ۳۸۷۸۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۵

نوید شاهد: يك جفت عصا گرفته بود زير بغلش و لنگ لنگان مي رفت. به هر كه مي رسيد، نشان شهبازي را مي گرفت. بايد قبل از آغاز مرحله سوم عمليات پيام متوسليان را به او مي داد. رسيد پشت كانتينرهاي دارخوين. يكي از بچه هاي تداركات گفت: «اگه حاج محمود رو مي خواي، همين نيم ساعت پيش اينجا بود. يه دست لباس نو گرفت با يه مشت حنا. فكر كنم مي خواست تني به آب بزنه.»
کد خبر: ۳۸۷۸۲۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۵

نوید شاهد: سكاندار هندل كشيد. قايق روشن شد. چند گاز پشت سر هم داد. پروانه قايق توي نيزارها و باتلاقها مانده بود و نمي چرخيد. شهبازي با تندي گفت: «پس چكار مي كني؟ عجله كن...» - «والا حاجي، تا خرخره رفته توي گل. قايق سنگينتر از شباي قبل شده.
کد خبر: ۳۸۷۸۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۵

نوید شاهد: سكاندار به ساحل نزديك شد، موتور قايق را خاموش كرد و با پارو چند موج به صورت كارون انداخت. سر قايق كه به گل رسيد، شهبازي به سكاندار گفت: «شما بايد تا صبح اينجا بمونين. قبل از طلوع آفتاب ما برمي گرديم.»
کد خبر: ۳۸۷۸۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۵

نوید شاهد: نگاه آقا محسن رفت روي ساعت ديواري. عقربه از دوازده نيمه شب گذشته بود و هنوز از متوسليان خبري نبود. چاي را يكسر ريخت توي نعلبكي و سر كشيد و به عكس امام زل زد. عكس امام با او حرف مي زد. ياد ملاقات آخر افتاد و سفارش هاي امام: «نفسهاي آخر اين متجاوزان را بگيريد.»
کد خبر: ۳۸۷۸۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۵