نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
شهدای امروز بیست و پنجم آبانماه
خاطرات خواندنی از زبان پسردایی شهید والامقام مهدی سلیمانی
کد خبر: ۳۹۳۵۱۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۲۵

با شهید بروجردی در پادگان آموزشی آشنا شدم. 21 تیر سال 58 از سعدآباد به پادگان ولی عصر (عج) آمدم. ایشان آن جا فرمانده جنگ بود. تازه ساماندهی کرده بود. آسایشگاه هاو انبارها همه ولو بود. هر کس لباسی به اندازه تن خود بر می داشت. ایشان لباس پلنگی پوشیده بود و روی شلوار انداخته بود. بچه های تهران می خندیدند.
کد خبر: ۳۹۳۵۰۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۲۵

مستند پرستاران؛
خاطرات سهیلا فرجام فر، از دوران دفاع مقدس
کد خبر: ۳۹۳۴۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۲۴

نقطه شروع دومیدانی از مسجد و بعد از نماز صبح بود. یعنی اول عبادت خدا و بعد از آن مقابله با دشمن و اظهار وجود.
کد خبر: ۳۹۳۴۷۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۲۴

قبل از پیروزی انقلاب اسلامی سه ملاقات با شهید بروجردی داشتم. در زمانی که هر دو مسلح تحت تعقیب بودیم. اولین ملاقات در کوچه پس کوچه های قم بود و دو ملاقات دیگر هم در تهران.
کد خبر: ۳۹۳۴۷۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۲۵

نوید شاهد کرج: اين زمين خالي كه كنار شهيد گروسي است را علامت مي‌زنم كه مرا بعد از شهيد شدن، در اينجا دفن كنيد و يكي از وصيتهايم هم همين است.
کد خبر: ۳۹۳۴۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۲۵

بدر کردستان در صبحی درسال 1333 طالع شد و در روستای دره گرگ از توابع شهرستان بروجرد چون مرواریدی غلطان چشم به جهان گشود و نام «محمد» را بر او نهادند.
کد خبر: ۳۹۳۴۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۲۳

شیخ شریف ، واقعا يک روحاني بود كه مي‌شه گفت : حق سنگيني به گردن همه بچه‌ها داشت .
کد خبر: ۳۹۳۴۳۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۲۳

مستند پرستاران؛
خاطرات سهیلا فرجام فر، از سال اول جنگ تحمیلی
کد خبر: ۳۹۳۴۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۲۳

برای زیارت به حرم امام رضا (ع) مشرف شدیم. حسین نگاهی به من کرد و گفت:«طیبه خانم! می خوام یه دعا کنم، دوست دارم تو آمین بگی.»
کد خبر: ۳۹۳۳۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۲۲

شهدای امروز بیست ودوم آبانماه
می‌خواهم داستان فراق یاری را بگویم که خود هرگاه به یاد او می‌افتم اشک در چشمانم حلقه می‌زند و بغض گلویم را می‌فشارد یار صدیقی که همچون برادر و حتی بیشتر او را دوست می‌داشتم و دوست دارم
کد خبر: ۳۹۳۳۴۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۲۲

یک بار وقتی که می­خواست به جبـهه برود، همه دور هم جـمع بودیم. مـادرم برایش آینه قـرآن آورده بود. من می­دانستم که او به آرزوی دیرینه خود که رفتن به جبهه بود، رسیده. خوشحال بود. برق شادی را می­شد در چشمانش دید
کد خبر: ۳۹۳۲۸۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۱۹

مجموعه خاطرات شهید محمد جعفر نصر اصفهانی
در سال 1357 و در ماه­های اوج انقلاب، جعفر در اصفهان به دبیرستان می­رفت. ضمناً به کار عکاسی هم آشنایی داشت. وی حمام منزل را به شکل تاریک خانه درآورده بود و عکس امام را در آنجا چاپ و تکثیر می­کرد. شب­ها این عکس­ها و اعلامیه­ های حضرت امام را با دوستانش در محله­های اصفهان پخش و یا به در و دیوار نصب می­کردند.
کد خبر: ۳۹۳۲۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۱۹

روایتی از شهید محمدجعفر نصر اصفهانی
ا وجود اینکه منزل شهید نصر با مسجد کوی فاصله زیادی داشت، او هر زمان که از منطقه برای مرخصی به خانه می­ آمد، همراه پسرش علی و دختر چند ماهه­ اش به نماز جماعت می­رفت.
کد خبر: ۳۹۳۲۷۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۱۹

خاطرات فرزند شهيد محمود عبدالهي
ایشان معتقد به این بودند كه بدین خاطر پا به دنيا نهاده اند كه حافظ دين و اسلام باشند و در راه وطن جان فشانی کرده و به شهادت برسند
کد خبر: ۳۹۳۲۴۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۱۹

هنگامي كه قصرشيرين در معرض سقوط قرار داشت، دو نفر از پرسنل ژاندارمري مانده بودند و در پشت يك قبضه خمپاره‌انداز تلاش مي‌كردند تا مانع پيشروي دشمن شوند. من و چند نفر از خواهران تفنگ بر دوش در كنار آنها بوديم.
کد خبر: ۳۹۳۲۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۱۸

خاطرات شهید محمد ذاکری از زبان پدر و مادرش
به مناسبت هفدهم آبانماه سالروز تولد شهید گرانقدر محمد ذاکری خلاصه ای از زندگی نامه شهید و خاطرات ی از ایشان از زبان پدر و مادرش منتشر می شود با ذکر صلوات برای شادی روح این شهید عزیز و تمامی شهدای سرافراز.
کد خبر: ۳۹۳۲۲۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۱۸

فرمانده گردان سیلوانا
من و آقا رحمت كه انسان باخدايي بود عهد بسته بوديم تا در آن عمليات هر كدام به فيض شهادت رسيدیم, ديگري جايگزين او شده و مردانه بجنگد.
کد خبر: ۳۹۳۲۰۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۱۷

خاطرات آزاده محمود حمزه از دوران سخت اسارت
الحمدلله الذي عافاني من مبتلاك به و ماشاء فعل. وقت روبرو شدن با اين‌جور خطرات مي‌خواندمش و كارساز بود.
کد خبر: ۳۹۳۱۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۱۷

برگفته هایی از خاطرات شهدا
اگر آب نبود حتماً تیمم می کرد و نمازش را می خواند.
کد خبر: ۳۹۳۱۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۱۷