نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
سيد آقا پدر شهيد ملک حسين در حالي که قليان مي کشيد . از صبر و استقامت صحبت مي کرد و منافقين را محکوم مي کرد . يکي سيگار مي کشيد و دودش را در هوا پراکنده مي کرد . يکي تسبيح مي گرداند . يکي زانوهايش را بغل گرفته بود...
کد خبر: ۴۰۴۴۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۴

ادامه ی عملیات کربلای 5 در شلمچه، نزدیک کارخانه ی پتروشیمی مستقر بودیم. قرار بود گروهان ما در همین قسمت عمل کند، ولی از بس فرماندهان گروهان و دسته، بچه ها را در این چند روز، این طرف و آن طرف کشاندند، بچه ها حسابی خسته و درمانده بودند.
کد خبر: ۴۰۴۴۴۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۴

خاطره
خاطره شهيد تاريوردي فتاح زاده
کد خبر: ۴۰۴۴۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۳

خاطره
خاطره ای از شهید عیوض باقری
کد خبر: ۴۰۴۴۳۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۳

خاطره
خاطره ای از شهید کاظم سلیمانی از زبان فرزند شهید
کد خبر: ۴۰۴۴۲۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۱

پاسداشت شهدای مدافع حرم (37)
به سراغ یکی دیگر از مدافعان حرم می رویم. سرداری که ارادت عجیبی به شهید ابراهیم هادی داشت و همیشه تصویر این شهید را همراه خود داشت.
کد خبر: ۴۰۴۴۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۳

شهید محمد یزدی علی آبادی
هر دو خندیدیم ، او از سرِ شوق و من از سرِ شکر ; شکرِ حضور مردی که در نبود فیزیکش، باز هم هوای من و فرزندانش را دارد .
کد خبر: ۴۰۴۴۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۳

نگاهی به خاطرات شهید سرلشکر خلبان علیرضا یاسینی
کمتر از یک ماه به آغاز دهه مبارک فجر نمانده بود. روزی جنان سرهنگ یاسینی از من خواست تا همراهی شان کنم و در پایگاه بوشهر گشتی بزنیم. او همواره در صدد فراهم نمودن امکانات لازم برای آسایش پرسنل و خانواده هایشان بود.
کد خبر: ۴۰۴۳۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۳

او می گفت: روح عبادت، امر به معروف و نهی از منکر است»
کد خبر: ۴۰۴۳۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۹

خاطرات جانبازان در کتاب تلخ و شیرین/ به قلم «علی اصغر مقسمی»
روز آغازین جنگ در 31 شهریور 59 به خاطر دارم که در سالن کشتی سیدین در خیابان شیرکش مشغول کشتی فرنگی بودیم که از طریق رادیو شنیدیم که فروردگاه مهرآباد تهران بمباران شده است.
کد خبر: ۴۰۴۳۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۳

به روایت مادرشهید علي زارع بيدكي
نوید شاهدیزد:شهيد علي زارع بيدكي یکی از شهدای ترور استان یزد به شمار می رود که به دست مزدوران كوموله در مسجدی در استان کردستان مظلومانه در سال 1361 به شهادت رسید.
کد خبر: ۴۰۴۳۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۳

یادنامه امیر شهید سرلشکر خلبان عباس بابایی
در سال 1353 همراه همسرم (آقای سعیدنیا)، که از پرسنل نیروی هوایی است، در منازل سازمانی پایگاه دزفول زندگی می کردیم. حدود دو سال می شد که عباس از آمریکا برگشته بود و به منظور گذراندن دوره تکمیلی خلبانی هواپیمای «F-5» به پایگاه دزفول منتقل شده بود.
کد خبر: ۴۰۴۳۶۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۲

خاطره بقلم شهید
امروز روز 20بیستم اسفند است، بعد از ظهر چند تا از بچه های گروه انفجارات را به میدان مین بردند. برای انفجار در پشت میدان مین ما را توجیه کردن تا در شب آنها را برای بچه ها منفجر کنیم که راه باز شود و بچه ها بتوانند از معبر عبور کنند...
کد خبر: ۴۰۴۳۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۲

دست نوشته های شهید احمدرضا احدی
صبح روز یکشنبه (24/12/62) برای اعزام به گروهان فجر، به پشتیبانی آمدیم و بعد از خداحافظی از برادران با یک ایفا به «مقر شهید چمران» رفتیم. در بین راه، بچه ها، با توجه به اینکه همه در یک گروهان عملیاتی بودیم، شور و حال وصف ناپذیری داشتند.
کد خبر: ۴۰۴۳۲۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۲

کتاب «کمی بلندتر صدایم کن» روایت زندگی و خاطرات شهید «محمد علی حسن پور اشکذری» معروف به علی نفتی، از شهدای انقلاب یزد که به دست منافقین کوردل به درجه رفیع شهادت نائل شده است می‌باشد که به قلم «ناهید سلمانی» به رشته تحریر در آمده است .
کد خبر: ۴۰۴۳۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۲

بار چندمي بـود كـه بـه جبهـه اعزام ميشد. ديشب با بابا حاجي و ننه جان و بقيه طايفـه، رفتـه بودنـد خواسـتگاري وشيريني خورده بودند.
کد خبر: ۴۰۴۳۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۲

مروری بر خاطرات شهیدسرلشکر خلبان علیرضا یاسینی
یک هفته از حمله عراق به میهن اسلامیمان می گذشت. در آن یک هفته، ما با انجام چندین ماموریت موفقیت آمیز، آنچه در دوران آموزشی یاد گرفته بودیم، به صورت عملی تجربه می کردیم.
کد خبر: ۴۰۴۲۹۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۱

خاطره دل آرام خداوندي
بدون اينكه تاج دامادي بر سر نهد و دل پدر و مادر خود را با آوردن عروس شاد نمايد، بیست و یکم خرداد سال 58 در حالي كه با وسيله ي نقليه ي خويش در جاده ي پبرانشهر - نقده مسافركشي مي نمود توسط ضد انقلاب شهید شد.
کد خبر: ۴۰۴۲۸۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۱

ستاره ای از کهکشان شهدا
مرخص اش تمام شده بود و داشت آماده می شد برگردد. گفتم: " کاش به همان اندازه که وقتت را با دیگران سپری می کنی در خانه می ماندی." گفت: " به خانه شهید حسین اسدی برو و ببین همسر این شهید با چهار فرزندش چه کار می کند.
کد خبر: ۴۰۴۲۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۱

سالروز ولادت شهید محمد رضا احمدوند
آبان ماه 1365 با بچه های رزمنده داخل چادر در دزفول نشسته بودیم که گفتند: هر کسی به جایی اعزام شده است، بچه های رزمنده هر کدام نامشان را که خواندند، لوازمشان را جمع کرده و رفتند. اکثرا به دم مقر اعزام شدند . من هم رفتم با رفقایم خداحافظی کردم . در فکر این بودم که از بچه ها جدا شدم که ناگهان من را هم صدا زدند. مسئول گروهان بود صدا می زد: احمد وند کجایی؟ جواب دادم، دارم با بچه ها خدا حافظی می کنم. گفت : مگر خود تو نمی خواهی بروی، بهتر است تو هم آماده شوی که عازمی. زود برو و لوازمت را بدون معطلی جمع کن...
کد خبر: ۴۰۴۲۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۱