نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
برگرفته از کتاب گهواره‌های نیلوفری؛
نوید شاهد - «من که لیاقت ندارم بروم سپاه، اگر شهید شدم لباس سپاه را بر تنم کنید. برای مراسم تشییع و تدفین برادران سپاه، لباس سپاه را بر تنش کردند و به سینه‌اش گل زدند، بالاخره به آرزویش رسید ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "محمدسعید امام‌جمعه‌شهیدی" از زبان مادر این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۰۹۶۱۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۰

نوید شاهد - همرزم شهید "منصور خادم صادق" در خاطره‌ای روایت می کند: «اواخر شب بود که خسته و کوفته از خط مقدم برگشت. پیدا بود که گرسنه است. براش شام اوردم. یک مقداری پلو و گوشت بود نگاهی به غذا انداخت و...» آنچه می شنوید خاطره ای از این شهید گرانقدر است که از سایت نوید شاهد تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۵۰۹۶۰۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۲

برگی از سیره زندگی شهید "رجایی"؛
نوید شاهد - «یک روز که به منزل آمد، دید جلوی درب خانه کولری گذاشته‌اند. لبخندی زد و گفت: خب! به سلامتی. پس نوبت ما هم رسید. یکی از پاسدار‌های محافظش گفت: نَه. این کولر مال تعاونی نیست، به شدت ناراحت شد و با عصبانیت گفت: شما به چه حقی، از نخست‌وزیری برای استفاده شخصی من کولر آورده‌اید؟ ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "محمدعلی رجایی" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۰۹۵۵۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۹

روایتی خواندنی از آزاده و جانبازکرمانشاهی؛
نوید شاهد - «بیژن آذرمند» آزاده و جانباز کرمانشاهی می گوید: «در بین راه تعدادی از بچه ها به دلیل تشنگی و گرمای شدید بی هوش شدند. عراقی ها علی رغم میل باطنی شان روی پل دجله توقف کردند و با آب گل آلود آن کمی از عطش بچه ها فرو نشاندند.»
کد خبر: ۵۰۹۴۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۸

همزمان با روز مبارزه با سلاح‌های شیمیایی منتشر شد؛
نوید شاهد - «بعد از اعلام بمباران شیمیایی شهر سردشت، تنها کاری که از بچه‌های گروه برمی‌آمد این بود که از بیمارستان باند و تنظیف پزشکی را خیس کرده بین مردم پخش کنند. طوری شده بود که خودمان را از یاد برده بودیم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات "فرشاد اخگر" در بمباران شیمیایی سردشت است که همزمان با روز مبارزه با سلاح‌های شیمیایی و میکروبی تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۰۹۴۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۸

نوید شاهد_ مدیر کل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان بوشهر در پی اهمیت و ضرورت ثبت خاطرات شفاهی والدین شهداء و ایثارگران اظهار داشت:والدین مکرم شهداء و جانبازان و آزادگان سرافراز گنجینه‌های عمیقی از خاطرات و پر از آموز‌ه های اعتقادی، اخلاقی و معنوی از شهداء دوران انقلاب و هشت سال دفاع مقدس هستند.
کد خبر: ۵۰۹۳۷۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۲۹

نوید شاهد - کتاب «من پاسدار نیستم!» با هدف روایت ۱۳۲۲ روز اسارتِ عزیزاله فرجی‌زاده، آزاده و جانباز سرافراز قزوینی، به قلم حسن شکیب‌زاده تدوین و منتشر شد.
کد خبر: ۵۰۹۲۴۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۶

روایتی از فرزند آزاده کرمانشاهی؛
نوید شاهد- « آزاده احمدیان » فرزند آزاده «خلیل احمدیان» می گوید: تنها لطف بعثی ها به پدرم در طول ده سال اسارت قرآنی بود که از مسجدهای بمباران شده ی ایران در اختیار اش گذاشته بودند که پدرم می گفت آن قرآن برای ما مونس و همدم شد هم بوی دین داشت و هم یاد وطن.
کد خبر: ۵۰۹۱۶۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۵

نوید شاهد - مادر شهید "اسدالله پاکمنش" نقل می کند: «چون پسرم در منطقه زخمی شده بود برای مرخصی به منزل ما نیامد و مستقیم به خانه عمه خود رفت تا بتواند وضعیت خود را مرتب کند. او در خانه عمه اش به حمام رفته و بعد از مرتب کردن سر و صورتش به خانه آمد به خانه‌ای که هیچگاه آنجا را ماوا و جایگاه خویش نمی‌دانست. چند روز بعد دوباره به جبهه رفت تا اینکه این بار خبر شهادتش را برای ما آوردند. او اینگونه منزل و جایگاه ابدی خویش را انتخاب نمود.
کد خبر: ۵۰۹۱۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۶

نوید شاهد - شهید "سیدنصیر فجرپور" فروردین سال 1341 به دنیا آمد. تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم گذراند. «سپس به خدمت سربازی اعزام شد که...» متن کامل زندگی این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۹۰۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۲

برگی از خاطرات آزادگان در اردوگاه‌های رژیم بعث؛
نوید شاهد - «با اینکه من از ناحیه پا مجروح شده بودم، دست‌های ما را با طناب بستند و پشت ماشین‌ها گذاشتند و از مرز قصر شیرین به طرف عراق بردند، سر و صورت ما بر اثر گرمای شدید خیس آب بود ...» ادامه این خاطره را از آزاده و جانباز "محمد همتی" در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۹۰۵۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۷

نوید شاهد - شهيد "ساری خان قهرمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «بعد از ايراد سخنرانی و توجيه کردن سربازان با منطقه ساعت 8 شب راهپيمائی به سوی هدف آغاز شد. در ظلمت تاريکی شب قلب پر از نور برادران با عشق به اسلام و آزادی می درخشيد و...» متن خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۹۰۵۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۳

نوید شاهد - «خمپاره‌ای کنار صباغ به زمین خورد و ترکشی در قلب او نشست، به زمین افتاد و من بلافاصله خودم را بالای سرش رساندم. پیراهنش را در آوردم، قلبش معلوم بود و تندتند بازی می‌کرد. به دهانش نگاه کردم، لب‌هایش مانند بچه گنجشک باز و بسته می‌شد...» ادامه این خاطره از شهید "محمدرضا صباغ‌زیارانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۹۰۴۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۶

روایتی خواندنی از فرزند آزاده و جانباز کرمانشاهی؛
نوید شاهد - "محمد اتابک" می گوید: «برای ما جای تعجب بود در حالی که آب آشامیدنی نداشتیم هدیه یخچال بی معنی بود. پس از چند روز همه ی اسرا را به داخل محوطه بردند و گفتند همه برای قائد اعظم، صدام حسین دست بزنید که برای شما مجوس ها یخچال آورده است ولی ما هر چه قدر اطراف را نگاه کردیم، یخچالی وجود نداشت....»
کد خبر: ۵۰۹۰۴۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۲

برادر شهید احمدی روایت می‌کند؛
نوید شاهد - «برادرم، همیشه از خدا می‌خواست که در ثبت‌نام سپاه موفق شود و به خواست خداوند ایشان به آرزوی خود رسیده بود. وقتی به خانه آمد یک کیلو شیرینی خریده بود در هنگام خوردن شیرینی گفت خدایا شهیدم کن ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "اسدالله احمدی" از زبان برادر این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۰۹۰۳۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۲

نویدشاهد- «صبحگاه دوکوهه» خاطره ای برگزیده از کتاب «پوتین‌های ساق بلند» مجموعه خاطرات کوتاه از زندگی در گردان تخریب لشگر محمد رسول الله نوشته «قاسم عباسی» است. این خاطره را در ادامه می‌خوانیم.
کد خبر: ۵۰۹۰۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۸

نوید شاهد - شهید "تاج محمد آموت" از شهدای هشت سال دفاع مقدس است. او به همراه تعدادی از همرزمانش پس از سال‌ها اسارت و تحمل چهل روز گرسنگی، توسط انگور زهرآلودی که توسط نیرو‌های بعثی عراقی در اختیارشان قرار داده شده بود به فیض شهادت نایل گشتند.
کد خبر: ۵۰۸۹۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۲

نوید شاهد - وقتي مي خواستند به خط بروند با ما روبوسي كرد و من به شهيد عبدي گفتم كه انشالله عصر همين روز به خط خواهم آمد و باز هم همديگر را خواهيم ديد ولي عربعلی، انگار مي دانست آخرين وداع است كه مي خواست واقعاً با ما خداحافظي كند. متنی که خواندید، خاطره ای زیبا از همرزم شهید «عربعلی عبدی» بود که نوید شاهد آذربایجان غربی شمارا برای مطالعه این خاطره دلنشین دعوت میکند.
کد خبر: ۵۰۸۹۶۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۱

برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد - «وقتی که رزمنده‌ای مراحل سیر و سلوک مخفیانه را در شب‌های زیبای جبهه طی می‌کرد، طوری نور بالا می‌زد که بسیاری اهل معنا آن را می‌فهمیدند و به پروپایش می‌پیچیدند ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۸۹۳۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۱

پدر شهید مدافع حرم "علیرضا مشجری"، در خاطره‌ای از او می‌گوید: «موقع رفتن به سوریه دخترش محدثه 8 ماه بیشتر نداشت. توی فرودگاه بغلش بود که بچه را داد به من. محدثه بچه شیرینی شده بود و علی به من گفت.....» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم "علیرضا مشجری" را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
کد خبر: ۵۰۸۸۸۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۳۱