خاطرهای از شهید «ماشاالله دهقانی سیاهکی»
همسر شهید تعریف میکند: من اول مانعاش شدم و او گفت: «پسر عمهام قدرتالله شهید شده، زینب مادرش چه لیاقتی داشته که مادر شهید شده است.» همین جمله را که گفت من را کمی آرام کرد.
کد خبر: ۵۷۰۴۷۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۶
خاطرهای از شهید «عبدالله مسیحی ایسینی»
برادر شهید تعریف میکند: یکی دیگر از خصلتهایش این بود که اگر با ماشین یا موتور سپاه به خانه میآمد، ما را سوار نمیکرد، میگفت: «مال بیتالمال است، ما حق استفاده شخصی نداریم ... »
کد خبر: ۵۷۰۴۰۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۳
خاطرهای از شهید «اسحاق اسطحی»
همرزم شهید تعریف میکند: «فرمانده گردان برای خاموش کردن تیربار داوطلب خواست؛ چون وضعیت آشفته بود اسحق اولین نیرویی بود که اعلام آمادگی کرد، در حالی که تقریباً همه ....»
کد خبر: ۵۷۰۴۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۳
خاطرهای از شهید «بابک خورگویی»
پدر شهید تعریف میکند: شهید به من گفت «بابا برای من اینجا عروسی گرفتن، شما خبر نداری. ما اینجا زندگی خودمان را داریم و ...»
کد خبر: ۵۷۰۰۳۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۰
خاطرهای از شهید «علی صفتزاده»
پدر شهید تعریف میکند: «همیشه جوابم را با مهربانی میداد. اگر او را برای کاری میفرستادم آن کار را با دقت تمام انجام میداد. ما هم همین قدر که او ما را دوست داشت و گرامی میداشت، دوستش داشتیم...»
کد خبر: ۵۶۹۹۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۹
خاطرهای از شهید «جمعه بذرافشان خیرآباد»
پدر شهید تعریف میکند: شهید میگفت: «اگر حالم کمی خوب شود دوباره به جبهه میروم و برای دفاع از میهنم تلاش میکنم و تا آخرین قطره خونم برای کوتاه کردن دست دشمنان از کشور عزیزم میجنگم.»
کد خبر: ۵۶۹۹۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۹
خاطرهای از شهید «عیسی کریمی»
داماد برادر همسر شهید تعریف میکند: «من به همراه خانوادهام در تشییع پیکر شهید شرکت کردیم. پیکر شهید را دیدم که با لب خندان به شهادت که آرزوی دیرینهاش بود رسیده و در همان روز ...»
کد خبر: ۵۶۹۶۹۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۳
خاطرهای از شهید «ابراهیم مختاریان»
مادر شهید تعریف میکند: حرفش را کامل نمیگفت انگار میخواست چیزی بگوید. بالاخره حرفی که تو گلویش گیر کرده بود را آمد که بگوید و گفت: «میخواهم به جبهه بروم، اجازهاش را میدهی؟...»
کد خبر: ۵۶۹۶۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۲
خاطرهای از شهید «غلامعلی رودانیلار»
برادر شهید تعریف میکند: «با درآمد اندکی که داشت به یتیمان فامیل کمک میکرد، هیچ کس این موضوع را نمیدانست، حتی خود خانوادههای بیسرپرست هم...»
کد خبر: ۵۶۹۵۶۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۲
خاطرهای از شهید «غلامعباس شیخی فینی»
مادر شهید تعریف میکند: سربازها با دیدن این صحنه غلامعباس را دعوا کردند که چرا همچین کاری کرده است. شهید به سربازها گفت: «ناراحت نباشید پس از رفتن ما آن قدر این گلها بروید که دنیا گلستان شود...»
کد خبر: ۵۶۹۴۳۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۹
خاطرهای از شهید «غلام آببست»
برادر شهید تعریف میکند: «مرتب در مراسمهای عزاداری شرکت میکرد و از عاشقان اباعبدالله(ع) بود. پیرو خط رهبری بود و ساده زیستن را به بقیه چیزها ترجیح میداد...»
کد خبر: ۵۶۹۴۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۹
خاطرهای از شهید «عیسی بهرامی سعادتآبادی»
فرزند شهید تعریف میکند: «همیشه برایمان شیرینی و سوغاتی میآورد. راستش نمیدانم کدام یک از خاطراتم را بگویم، در دل من پر از خاطره است. خاطراتی که از پدری همچون او دارم. پدری که برای من مانند فرشته بود...»
کد خبر: ۵۶۹۳۵۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۸
خاطرهای از شهید «کیومرث دهقانی»
همسر شهید تعریف میکند: وقتی به او اعتراض کردم که چطور من را با یک بچه میخواهد تنها بگذارد و برود گفت: «موقعیت، موقعیت جنگ است و اسلام در خطر میباشد ...»
کد خبر: ۵۶۹۲۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۷
خاطرهای از شهید «حسن سالارینژاد»
پدر شهید تعریف میکند: "هر وقت میخواستم به بندرعباس بروم او هم همراهم میآمد، به شهید گفتم: «چرا همراهم به بندرعباس میای؟» او گفت: «میآیم تا در راه دین شهید شوم»..."
کد خبر: ۵۶۹۱۵۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۶
خاطرهای از شهید «هوشنگ عزتزاده»
پسر عموی شهید تعریف میکند: «یک شب که با هم در سنگر بودیم گفت شما استراحت کنید و من فهمیدم که میخواهد با خدای خود خلوت کند و همان گونه که مشغول پاسداری بود از راز و نیاز با خدا غافل نمیشد...»
کد خبر: ۵۶۹۰۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۵
خاطرهای از شهید «خلیل تختینژاد»
پدر شهید تعریف میکند: در روزهای اول به خاطر سوختگی کامل پیکر، هویت خلیل تایید نشده بود. بعد از انجام آزمایشهای پزشکی از ما پرسیدند: «خلیل دندان آسیاب سمت چپش را کشیده؟» خیلی تعجب کردم چون...
کد خبر: ۵۶۸۳۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۹
خاطرهای از شهید «علی جمشیدی شاهرودی»
خواهر شهید تعریف میکند: علی بسیار مهربان و خوش رفتار بود. روزی که از جبهه برگشت گفت: «نذری دارم که باید در زیارت روستا یک گوسفند را قربانی کنم.»
کد خبر: ۵۶۷۷۷۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۶
نوه شهید تعریف میکند: «مادربزرگم فردی دست و دلباز بود و همیشه به نیازمندان کمک میکرد. یک روز یک فرد فقیر که دو فرزند هم داشت همراه با فرزندانش به در خانه شهید آمدند و ...»
کد خبر: ۵۶۷۶۵۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۸
خاطرهای از شهید «نبات محمودی»
فرزند شهید تعریف میکند: «با بچههایش مهربان بود و دلسوزانه رفتار میکرد. همیشه خوشرو بود. در زندگی همسری خوب برای شوهرش و مادری فداکار برای فرزندانش بود.»
کد خبر: ۵۶۷۶۲۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۳
خاطرهای از شهید «رقیه بینیاز»
پدر شهید تعریف میکند: «من و مادرش خیلی دوست داشتیم به دنیا آمدن فرزندش را ببینیم که متاسفانه این اتفاق باعث شد نتوانیم بچهدار شدن دخترمان را ببینیم و...»
کد خبر: ۵۶۷۶۱۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۷