مثل نگین انگشتر همه دور آن جمع شدیم
به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید علیاصغر ذاکریمهر» چهاردهم تیرماه ۱۳۳۹ در شهرستان تهران به دنیا آمد. پدرش نوحعلی و مادرش لیلا نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. هجدهم شهریور ۱۳۵۹ در مهران توسط نیروهای بعثی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر وی در گلزار شهدای بهشتزهرای زادگاهش به خاک سپرده شد.
این خاطرات به نقل از خواهر شهید است که تقدیم حضورتان میشود.
میخواست روی پای خودش بایستد
میخواست استقلال مالی داشته باشد و روی پای خودش بایستد. از وسایل شخصی گرفته تا نیازمندیهای تحصیلی، چون کتاب و دفتر و ...
حتی منتظر میشد تا روز مادر فرا برسد و هدیهای را به مادر تقدیم کند.
مرخصی برای آخرت
توی خانه نشسته بود و کتاب میخواند؛ لباسهایش معمولی بود و چند نفر از اقوام هم دورش نشسته بودند.
از او پرسیدم: «علی اصغر! آمدی مرخصی؟»
گفت: «دیگر مرخص شدم.»
گفتم: «چطور؟»
گفت: «کار مهمی انجام دادم؛ افسر نگهبان معافم کرد و گفت: تو خدمتت را کردی. از این ساعت به بعد مرخصی.»
وقتی خبر زمان شهادتش را آوردند، معلوم شد خوابم بعد از شهادتش بوده و ما بیخبر از آن.
سوغاتش به دستمان رسید
مثل نگین انگشتر همه دور آن جمع شدیم؛ پدر، مادر، برادرها و خواهرها.
بغض گلویم را به سختی میفشرد؛ از طرفی میخواستم رعایت حال پدر و مادر را کنم؛ اما آنها هم، چون ابر بهار اشک میریختند. از زمزمههایشان راحت میشد فهمید که یادآور لحظه وداع شدهاند و اشتیاق بستن ساک علیاصغر و دعای خیری که به سلامت برگردد.
دستها لرزان و بیرمق شده بود. به زحمت زیپ ساک باز شد. چهار روسری به یک طرح و رنگ و دو روسری با رنگهای متفاوت. معلوم بود برای ما چهار خواهر و مادر سوغات آورده و وصیتنامهای که بیصبرانه آن را باز کردیم. در آن نوشته بود: «پدر و مادر! مرا حلال کنید. برادرانم! مواظب پدر و مادر باشید. موتورم را با سند به معلم عربیام بدهید...»
و کمکم به غزل خداحافظی رسید و به کلمه والسلام.
خبر شهادت
ماه رمضان بود و روزهای آخر کنار هم بودن. درحالی که روزه بود از ما جدا شد و به همراه برادرم رفت تا راهی شود. هنوز چند روزی نگذشته بود که اخبار اعلام کرد، امروز در غرب کشور، منطقه ایلام عملیات شده و چند شهید و زخمی برجا مانده است. طولی نکشید زنگ تلفن به صدا درآمد و قاصد شهادت علیاصغر در زد و ما را بیصبرانه به سوی تهران کشاند.
انتهای متن/