در راه انقلاب جان میدهم
به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید رمضانعلی وفائینژاد» یکم فروردین ۱۳۴۰ در روستای دهخدا از توابع شهرستان دامغان به دنیا آمد. پدرش باقر و مادرش طاهره نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. نهم شهریور ۱۳۶۳ در مریوان دچار سانحه رانندگی شد و بر اثر ضربه مغزی به شهادت رسید. پیکر وی را در گلزار شهدای روستای دشتبو از توابع شهرستان زادگاهش به خاک سپردند.
این خاطرات به نقل از مادر شهید است که تقدیم حضورتان میشود.
جانم را در راه انقلاب میدهم
سالهای جنگ بود و ماه رمضان. پای سفره افطار نشسته بودیم که تلویزیون اعلام کرد: «برای مجروحین خون نیاز است.»
باعجله افطارش را خورد و لباس پوشید و خواست از خانه بیرون برود؛ پرسیدم: «کجا با این عجله؟ الآن که کسی مسجد نیامده.»
گفت: «مگه نشنیدین که برای جبهه خون میخوان! میخوام برم خون بدم!»
گفتم: «ننهجان! مگه چند وقت پیش خون ندادی؟ بذار ماه رمضون تموم بشه.»
گفت: «خودشون میدونن که چقدر باید از من خون بگیرن. اینکه خونه! جون هم بخوان میدم!»
گروه خونیاش «o» منفی بود و میگفت: «این گروه کمیابه و کمتر کسی پیدا میشه که گروه خونیاش «o» منفی باشه.» رفت و دو سه ساعت بعد برگشت و گفت: «حالا دیگه خیالم راحت شد!»
مقداری از آن هیزمها برای مجلس خودش استفاده شد
قسمتی از دیوار باغمان خراب شده بود. با شوهرم رفتیم که دیوار را بکشد. همین که به باغ رسیدیم، رمضان هم آمد. گفتم: «حالا که آمدی برو کمک بابا، دیوار رو بکشین.»
گفت: «من برای یک کاری دیگه اومدم.» یک تبر و اره قوی دستش بود. سابقه نداشت نافرمانی کند. شروع کرد به زدن شاخههای خشک و اضافی. تا باباش کار را تمام کرد، او هم یک خرمن هیزم از همین شاخهها جمع کرد. گفتم: «پسرجان! این همه هیزم میخوایم چه کار؟»
گفت: «به درختها نگاه کن! ببین چقدر قشنگ شدن. این هیزمها هم استفاده میشه. اگه ما هم استفاده نکنیم، همسایه بخواد بهش میدیم.»
مقداری از آن هیزمها برای مجلس خودش استفاده شد.
انتهای متن/