نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطره ای از شهید
خاطره‌‌ای از شهید «نادر بکنده»
مادر شهید تعریف می‌کند: «صدای پاهایت هنوز در گوشم طنین انداز می‌شود، هنوز هم باورم نمی‌شود که نادرم دیگر نیست. حضورش را به خوبی احساس می‌کنم...»
کد خبر: ۵۷۳۰۴۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۰

خاطره‌‌ای از شهید «عبدالرحمن بستکی‌زاده»
پدر شهید تعریف می‌کند: «وقتی به خانه رسیدیم ماجرای پسرم را بهم گفتند. دیگه نفهمیدم چی شد تا اینکه خودمو توی بیمارستان دیدم که بستری شده بودم. فرزندم امانت خدا بود...»
کد خبر: ۵۷۲۹۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۹

خاطره‌‌ای از شهید «حسین آشوری»
برادر شهید تعریف می‌کند: «شهید به من گفت؛ من دیگر بعد از همسر و فرزندم نمی‌توانم تو این خانه بمانم، لااقل می‌روم تا بلکه بتوانم آن‌جا کاری کنم و دشمن را از سرزمینم بیرون کنم.»
کد خبر: ۵۷۲۹۱۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۸

خاطره‌‌ای از شهید «ذوالفعلی جمشیدی شاهرودی»
پدر شهید تعریف می‌کند: «او با رفتنش مرا چشم انتظار خود گذاشت و این رفتن یک رفتن بی‌بازگشت بود و حالا سال‌هاست که منتظر آمدن و شنیدن دوباره صدایش هستم...» در ادامه روایتی خواندنی از پدر این شهید که چشم به راه فرزندش هست را بخوانید.
کد خبر: ۵۷۲۸۵۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۶

خاطره‌‌ای از شهید «عبدالله مسیحی ایسینی»
برادر شهید تعریف می‌کند: «بعدها متوجه شدیم که عبدالله اطاعت از حرف امام را مقدم بر زیارت او تشخیص داده و به جای تهران به جبهه رفته است تا در عملیات والفجر چهار شرکت نماید. که در همین عملیات...»
کد خبر: ۵۷۲۷۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۳

خاطره‌‌ای از شهید «علی ذاکری زیارتی»
مادر شهید تعریف می‌کند: «پسرم خیلی عاشق قرآن بود، مخصوصاً سوره یاسین را خیلی دوست داشت و صبح‌ها قبل از شروع هر کاری قرآن را تلاوت می‌کرد و با صوت زیبایش دل‌های ما را جلا می‌داد.»
کد خبر: ۵۷۲۶۴۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۲

قسمت دوم خاطرات شهید «سید مهدی احمدپناهی»
پدر شهید «سید مهدی احمدپناهی» نقل می‌کند: «گفت: «از سید جمال قبل از شهادت شنیدم که با رفتن به جبهه می‌تونیم از گناهانمون کم کنیم. گفتم: منظورش چی بود؟ گفت: داداش می‌گفت: با یاد شهدا سعی می‌کنیم از گناه خود کم کنیم.»
کد خبر: ۵۷۲۶۰۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۱

خاطره‌‌ای از شهید «حسین حیدری سراجی»
مادر شهید تعریف می‌کند: «او همیشه سعی می‌کرد حق کسی ضایع نشود و هرگاه می‌فهمید که حق کسی ضایع شده تا آن شخص به حق خود نمی‌رسید شهید آرام نمی‌گرفت و...»
کد خبر: ۵۷۲۵۵۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۱

خاطره‌‌ای از شهید «ایرج بهرامی سعادت‌آبادی»
مادر شهید تعریف می‌کند: «دوباره به روستا برگشت و به کار کشاورزی مشغول شد و در این کار به برادرانش کمک می‌کرد اما به یکباره شوق جبهه و جنگ او را هوایی کرد. آن قدر اشتیاق رفتن داشت که در جبهه‌ها جا ماند و...»
کد خبر: ۵۷۲۵۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۳۱

خاطره‌‌ای از شهید «فریدون سنگرزاده»
مادر شهید تعریف می‌کند: «من از اینکه پسرم توانسته بود یک نفر را برای خواستگاری پیدا کند خیلی خوشحال شدم. تمام وسایل عروسی‌اش را آماده کردم تا وقتی که از خدمت برگشت برایش عروسی بگیرم ولی...»
کد خبر: ۵۷۲۴۲۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۳۰

خاطره‌‌ای از شهید «حسین حاتمی گوربندی»
مادر شهید تعریف می‌کند: «حسین پسر آرام و سر به راهی بود. تمام دورانی که حسین در کنار من بود، زندگی‌ام سرشار از خاطرات شیرین بود اما بعد از رفتنش...»
کد خبر: ۵۷۲۲۸۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۷

خاطره‌‌ای از شهید «عباس بازماندگان قشمی»
برادر و هم‌رزم شهید تعریف می‌کند: «در شب عملیات کربلای 4 داشتیم با هم وداع می‌کردیم، عباس را بغل کردم. دستی بر سرش کشیدم سفارش کردم مواظب خودش باشد و...»
کد خبر: ۵۷۲۰۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۳

خاطره‌‌ای از شهید «ناصر حیدری»
پدر شهید تعریف می‌کند: «با همه خوب و مهربان بود و این شهات پاداشی بود که خداوند به او عطا کرد. تا به الان هنوز پیکرش پیدا نشده است و من چشم انتظارم که یک روزی برگردد...»
کد خبر: ۵۷۱۹۱۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۰

خاطره‌‌ای از شهید «مسعود بهاور»
خواهر شهید تعریف می‌کند: شهید به پدرم گفت «ما می‌دانیم که در این نبرد نابرابر پیروز میدان هستیم چون هدف داریم که از دین، خاک و ناموسمان دفاع کنیم و اگر در این راه شهید هم بشویم، می‌دانیم که...»
کد خبر: ۵۷۱۸۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۹

خاطره‌‌ای از شهید «عبدالله مسیحی ایسینی»
همرزم شهید تعریف می‌کند: «او با شرکت در تمرینات ورزشی به صورت عملی نشان می‌داد که انسان باید وظیفه‌ای را که بر عهده‌اش گذاشته‌اند را به خوبی انجام دهد. هیچ‌گاه ندیدیم این شهید بزرگوار از سختی کار گله کند یا ناراحتی به دل داشته باشد...»
کد خبر: ۵۷۱۸۳۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۸

خاطره‌‌ای از شهید «عبدالمجید قنبری باغستانی»
خواهر شهید تعریف می‌کند: به شهید گفتم این حرف را نزن، بجنگ و دفاع کن ولی حرف از جدایی نزن. شهید گفت: «این حرف درست نیست و با عقیده و ایده من منافات دارد. بعد از ما کار زینبی کنید و هیچگاه امام را تنها نگذارید، زندگی زیباست اما شهادت زیباتر است. دوست دارم مانند حضرت ابوالفضل(ع) به شهادت برسم.»
کد خبر: ۵۷۱۷۴۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۷

خاطره‌‌ای از شهید «عباس شریفی»
خواهر شهید تعریف می‌کند: شهید از من پرسید تو مشغول به چه کاری هستی و من در جوابش گفتم من هم زندگی همیشگی خودم را دارم و حالم خوب است. شهید در آخر به من گفت: «سعی کنید زیاد به دنیا وابسته نشوید تا در آخرت راحت و آسوده باشید...»
کد خبر: ۵۷۱۶۷۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۶

خاطره‌‌ای از شهید «فرید کارگزار»
پدر شهید تعریف می‌کند: فرید عشق و علاقه زیادی به پرواز داشت و بزرگ‌ترین آرزویش این بود که خلبان جنگی شود. می‌گفت: «اگر خلبان جنگی شوم، تمام بعثی‌های عراقی را می‌کشم که اینقدر روی سر مردم بمب نریزند...»
کد خبر: ۵۷۱۴۸۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۲

خاطره‌‌ای از شهید «سید فخرالدین قتالی»
پدر شهید تعریف می‌کند: «داخل فرودگاه دبی برای دیدن خانواده‌ام لحظه شماری می‌کردم، به خصوص برای دیدن فخرالدین عزیزم، چون خیلی کوچک بود و نیاز به مراقبت بیشتری داشت و خودم دبی بودم و کنارشان حضور نداشتم...»
کد خبر: ۵۷۱۴۷۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۲

خاطره‌‌ای از شهید «سید محمد قتالی»
پدر شهید تعریف می‌کند: با توجه به اینکه ما خانواده‌ای مذهبی بودیم، محمد را از 6 سالگی به مسجد می‌بردم. خیلی دوست داشت مثل خودم پیش‌نماز شود و همیشه می‌گفت: «وقتی بزرگ شدم دوست دارم پیش‌نماز شوم...»
کد خبر: ۵۷۱۴۶۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۲