خاطرهای از شهید «غلامعلی رودانیلار»
برادر شهید تعریف میکند: «با درآمد اندکی که داشت به یتیمان فامیل کمک میکرد، هیچ کس این موضوع را نمیدانست، حتی خود خانوادههای بیسرپرست هم...»
کد خبر: ۵۶۹۵۶۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۲
خاطرهای از شهید «غلامعباس شیخی فینی»
مادر شهید تعریف میکند: سربازها با دیدن این صحنه غلامعباس را دعوا کردند که چرا همچین کاری کرده است. شهید به سربازها گفت: «ناراحت نباشید پس از رفتن ما آن قدر این گلها بروید که دنیا گلستان شود...»
کد خبر: ۵۶۹۴۳۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۹
خاطرهای از شهید «غلام آببست»
برادر شهید تعریف میکند: «مرتب در مراسمهای عزاداری شرکت میکرد و از عاشقان اباعبدالله(ع) بود. پیرو خط رهبری بود و ساده زیستن را به بقیه چیزها ترجیح میداد...»
کد خبر: ۵۶۹۴۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۹
خاطرهای از شهید «عیسی بهرامی سعادتآبادی»
فرزند شهید تعریف میکند: «همیشه برایمان شیرینی و سوغاتی میآورد. راستش نمیدانم کدام یک از خاطراتم را بگویم، در دل من پر از خاطره است. خاطراتی که از پدری همچون او دارم. پدری که برای من مانند فرشته بود...»
کد خبر: ۵۶۹۳۵۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۸
خاطرهای از شهید «کیومرث دهقانی»
همسر شهید تعریف میکند: وقتی به او اعتراض کردم که چطور من را با یک بچه میخواهد تنها بگذارد و برود گفت: «موقعیت، موقعیت جنگ است و اسلام در خطر میباشد ...»
کد خبر: ۵۶۹۲۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۷
خاطرهای از شهید «حسن سالارینژاد»
پدر شهید تعریف میکند: "هر وقت میخواستم به بندرعباس بروم او هم همراهم میآمد، به شهید گفتم: «چرا همراهم به بندرعباس میای؟» او گفت: «میآیم تا در راه دین شهید شوم»..."
کد خبر: ۵۶۹۱۵۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۶
خاطرهای از شهید «هوشنگ عزتزاده»
پسر عموی شهید تعریف میکند: «یک شب که با هم در سنگر بودیم گفت شما استراحت کنید و من فهمیدم که میخواهد با خدای خود خلوت کند و همان گونه که مشغول پاسداری بود از راز و نیاز با خدا غافل نمیشد...»
کد خبر: ۵۶۹۰۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۵
خاطرهای از شهید «خلیل تختینژاد»
پدر شهید تعریف میکند: در روزهای اول به خاطر سوختگی کامل پیکر، هویت خلیل تایید نشده بود. بعد از انجام آزمایشهای پزشکی از ما پرسیدند: «خلیل دندان آسیاب سمت چپش را کشیده؟» خیلی تعجب کردم چون...
کد خبر: ۵۶۸۳۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۹
خاطرهای از شهید «علی جمشیدی شاهرودی»
خواهر شهید تعریف میکند: علی بسیار مهربان و خوش رفتار بود. روزی که از جبهه برگشت گفت: «نذری دارم که باید در زیارت روستا یک گوسفند را قربانی کنم.»
کد خبر: ۵۶۷۷۷۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۶
نوه شهید تعریف میکند: «مادربزرگم فردی دست و دلباز بود و همیشه به نیازمندان کمک میکرد. یک روز یک فرد فقیر که دو فرزند هم داشت همراه با فرزندانش به در خانه شهید آمدند و ...»
کد خبر: ۵۶۷۶۵۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۸
خاطرهای از شهید «نبات محمودی»
فرزند شهید تعریف میکند: «با بچههایش مهربان بود و دلسوزانه رفتار میکرد. همیشه خوشرو بود. در زندگی همسری خوب برای شوهرش و مادری فداکار برای فرزندانش بود.»
کد خبر: ۵۶۷۶۲۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۳
خاطرهای از شهید «رقیه بینیاز»
پدر شهید تعریف میکند: «من و مادرش خیلی دوست داشتیم به دنیا آمدن فرزندش را ببینیم که متاسفانه این اتفاق باعث شد نتوانیم بچهدار شدن دخترمان را ببینیم و...»
کد خبر: ۵۶۷۶۱۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۷
خاطرهای از شهید «علی مسلمزاده»
مادر شهید تعریف میکند: «پسرم خیلی مهربان و دلسوز بود، برای دفاع از ناموس و کشورش جانش را فدا کرد و همیشه شهادت آرزویش بود که در نهایت هم به آرزویش رسید.»
کد خبر: ۵۶۷۵۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۷
خاطرهای از شهید «اسکندر جعفری»
برادر شهید تعریف میکند: «اسکندر با دوستش مشغول بازی بود که نزد ما آمد و گفت "گرسنهام است"، مادرم گفت "هیچ چیزی برای خوردن نداریم، الان برایت آب آنار آماده میکنم تا بخوری"، اسکندر با اینکه خیلی خسته بود هیچ اعتراضی نکرد و نان را در آب انار ریخت و خورد.»
کد خبر: ۵۶۷۴۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۲
خاطرهای از شهید «علیاصغر جعفری لاری»
پدر شهید تعریف میکند: «شهید علاقه خیلی زیادی به تربیت اهل خانه و فامیل نسبت به فرایض دینی مخصوصاً یادگیری قرآن کریم داشت. حتی یکی از اتاقهای منزلش را به برگزاری جلسات قرآنی اختصاص داده بود.»
کد خبر: ۵۶۷۴۹۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۶
خاطرهای از شهید «احمد آسیان»
فرزند شهید تعریف میکند: «زمان سربازی رفتنش فرا رسید و تصمیم گرفت به خدمت مقدس سربازی برود. پدرم زمانی که میخواست به سربازی برود از پدر و مادرش اجازه گرفت و دست آنان را بوسید و گفت: "شما بزرگ من هستید، برایم دعا کنید."»
کد خبر: ۵۶۷۲۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۱
خاطرهای از شهید «محمد کناری رائیز»
مادر شهید تعریف میکند: «جوان با احساس و مهربانی بود. پسرم محمد هر زمان که صحبت از جبهه و جنگ میشد با اطمینان قلبی میگفت: "من شهید میشوم" و سرانجام به آرزوی دیرینهاش رسید و ...»
کد خبر: ۵۶۷۱۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۰
خاطرهای از شهید «صفر غلامپور رودانی»
فرزند شهید تعریف میکند: «در بین مسیر، مسافری بود که در مقدار کرایه با راننده به توافق نرسیده بود و راننده میخواست مسافر را بین راه پیاده کند. شهید با راننده صحبت میکند و به او میگوید شما نباید این بنده خدا را بخاطر کرایه پیاده کنید. پدرم واسطه آن مسافر شد و ...»
کد خبر: ۵۶۷۱۳۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۹
خاطرهای از شهید «ابراهیم بناوند»
برادر شهید تعریف میکند: «برادرم رفت و دیگر برنگشت. مدتها شهید مفقودالاثر بود تا اینکه بعد از چند وقت پیکر مبارکش پیدا شد و ...»
کد خبر: ۵۶۷۰۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۸
خاطرهای از شهید «حسن سقاییپور سکل»
دوست و همرزم شهید تعریف میکند: یکی از همرزمها با سرعت به سمت من آمد و گفت سقایی تیر خورده. پیش شهید رفتم و سرش را بلند کردم، شهید به من گفت: «اجازه ندهید عراقیها پیشروی کنند و با ذکر ائمه به شهادت رسید.»
کد خبر: ۵۶۶۹۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۵