معلم به گردن ما حق داره
به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید ایوب صادقی» بیست و سوم شهریور ۱۳۳۳ در شهرستان فیروزکوه به دنیا آمد. پدرش قربانعلی (فوت ۱۳۵۲) و مادرش صدیقه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. معلم بود. ازدواج کرد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و یکم بهمنماه ۱۳۶۴ در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر وی را در گلزار شهدای شهرستان گرمسار به خاک سپردند.
کمکحال خانواده
وقتی که غذا درست میکردم، ایوب میآمد و ظرفهایی را که جمع میشد، میشست.
میگفتم: «اینطوری من شرمنده میشم.»
به غذا ناخنک میزد و میگفت: «میخوام تو رو از شرمندگی در بیارم.»
و میخندید.
(به نقل از خواهر شهید، فریده صادقی)
پلاک و استخوانش بازگشت
سال ۱۳۶۴ برایم خواستگار آمد. من خواهر کوچک بودم. ایوب رفته بود جبهه. چند روز در میان به خانه زنگ میزد و احوالپرسی میکرد. آن دفعه مادرم ماجرای خواستگاریام را گفت. ایوب خیلی خوشحال شد و به مادر تبریک گفت.
گفت: «سعی میکنم حتماً توی مراسم عروسیاش باشم.»
اما نبود. او مفقودالجسد شد و ده سال گذشت تا پلاک و استخوانش برگردد.
(به نقل از خواهر شهید، مریم صادقی)
نان حلال
معاون دبیرستان شبانه امام صادق بود. آنقدر کار میکرد که یادش میرفت شب از دیر وقت هم گذشته. وقتی میآمد خانه، مادرم اعتراض میکرد: «هرکاری اندازه داره، آدم که نباید اینقدر خودش رو فدا کنه.»
ایوب میگفت: «مادر! آدم باید بیشتر از پولی که میگیره کار کنه تا اون پول حلال باشه.»
(به نقل از خواهر شهید، فریده صادقی)
احترام به معلم
مدرسهای که من توی آن درس میخواندم، ایوب دفتردار بود. یک روز بین من و یکی از دبیران اختلاف و جرّ و بحث پیش آمد. برای حل اختلاف به دفتر مدرسه رفتیم. با این که حق با من بود، امّا ایوّب از من خواست که از دبیرم عذرخواهی کنم و به کلاس برگردم. بعداً گفت: «معلم حق بزرگی به گردن ما داره، احترام به اونها واجبه.»
(به نقل از دوست شهید)
انتهای متن/