نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
پاسداشت شهدای مدافع حرم (13)
شهید علی عسگری متولد 1362 بود و امروز افتخار شهر خود و ستاره ای درخشان در آسمان مظلومیت تشیع است.
کد خبر: ۳۹۵۵۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۴

پاسداشت شهدای مدافع حرم (12)
آقا سید مهدی این گونه نبود. کافی بود که حضرت آقا در یک سخنرانی این عمار بگویند. همین کافی بود که ایشان و سایر شهدای هم چون ایشان، بلند لبیک یا خامنه ای بگویند.
کد خبر: ۳۹۵۵۱۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۴

14 روز مانده به شهادت
جگرم می سوخت حاج خانم و حاج آقا که مُهر افتخار شهادت دو فرزند را برپیشانی داشتند و حالا باید خبر مفقودی حاج جواد را مخفی میکردم خدا می داند چه ساعاتی بر من گذشت...
کد خبر: ۳۹۵۴۹۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۳

خاطراتی بسیار زیبا از شهید علی اوغان با موضوع حجاب
این حجاب ارزش دارد، چون تو آن را با فکر انتخاب کردی، نه از روی اجبار
کد خبر: ۳۹۵۴۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۳

14 روز مانده به شهادت
جگرم می سوخت حاج خانم و حاج آقا که مُهر افتخار شهادت دو فرزند را برپیشانی داشتند و حالا باید خبر مفقودی حاج جواد را مخفی میکردم خدا می داند چه ساعاتی بر من گذشت...
کد خبر: ۳۹۵۴۷۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۳

کتاب شهدای روحانیت نجف آباد، زندگی نامه 29 تن از شهدای حوزه علمیه نجف آباد را که در لباس مقدس روحانیت به درجه رفیع شهادت نائل گشتند را به رشته تحریر در می آورد.
کد خبر: ۳۹۵۴۷۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۳

زمستان سردی بود، آن روز از همه ی روزها هوا سردتر و شکننده تر بود. صبح قبل از آمدنم به اداره جهاد سازندگی علی را به محل اعزام جبهه بدرقه کرده بودم.
کد خبر: ۳۹۵۴۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۳

وقتی در آمریکا زندگی می کرد، متوجه شد مسلمانان به ویژه ایرانی ها همان گوشتی را مصرف می کنند که بقیه ی آمریکایی ها می خوردند.به فکر ذبح شرعی و اسلامی افتاد.
کد خبر: ۳۹۵۴۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۳

عروج عاشقانه شهید «امید علی و ایرج آموخت» از آن جمله است. پدر و پسری که ماهها در جبهه های جنگ تحمیلی حضور داشتند و کمتر یکدیگر را می دیدند، اما در آخرین فصلی که تصمیم گرفتند با هم و در یک جبهه، به جنگ با دشمنان انقلاب اسلامی بروند، در آغوش هم به شهادت رسیدند.
کد خبر: ۳۹۵۴۴۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۳

چیدن سپیده دم کتابی است که بر اساس خاطرات ی از شهدای روحانی استان اصفهان نوشته شده است.
کد خبر: ۳۹۵۴۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۲

شبی در منزلشان بودیم. به اصرار برای شام ماندیم. آخر شب هم نگذاشت به منزل برگردیم. همان جا خوابیدیم.
کد خبر: ۳۹۵۴۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۲

خاطراتي از دفتر خاطرات خود شهيد اسداله کردی
نوید شاهد لرستان:اين جا زندگي بوي ديگري دارد.در اين جا همه و همه مسائل را طور ديگري مي بيني هدف خدا، راه خدا، زندگي براي خدا -بودن براي خدا -و كشته شدن در راه خدا
کد خبر: ۳۹۵۴۱۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۲

هميشه مي گفت : جلو من مي روم چون من سادات هستم همه پشت من بيايند و هيچ کس هيچ چيز نمي شود چون جدم کمک مي کند و ما همه پشت او مي رفتيم و کسي حتي خون دماغ هم نشده بود او هميشه براي ما مظهر شجاعت دل بود حالا ما چه کنيم يا زهرا و همه ناراحت بودند
کد خبر: ۳۹۵۴۰۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۲

بعد از اینکه وضع جسمی‌ام بهبود پیدا کرد و پای مصنوعی برایم گذاشتند، دوباره به جبهه رفتم و در مهندسی رزمی با حاج مهدی زندی، کار کردم.
کد خبر: ۳۹۵۴۰۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۲

یک شب با خدای خودم خلوت کردم و حضرت قاسم ابن الحسن (ع) را واسطه قرار دادم و دو رکعت نماز حاجت خواندم و زیاد گریه کردم ، به طوری که حال خودم را نمی فهمیدم .
کد خبر: ۳۹۵۳۹۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۲

خط ایثار (6)
شما چطور راضی می شوید همه در کنار همدیگر باشیم و با خوشی زندگی کنیم، اما جای یک سری از عزیزان در بین خانواده هایشان خالی باشد، پس این را راضی نباشید که خلاف اسلام است.
کد خبر: ۳۹۵۳۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۱

خط ایثار (5)
مادر عزیزم! من سالم به اینجا رسیدم و ما را از شوشتر به آبادان آوردند و چون ما آماده عملیات بودیم، نتوانستیم برای شما نامه بنویسم و حالا هم که عملیات شروع شده، من وقت پیدا کردم تا برای شما نامه بنویسم.
کد خبر: ۳۹۵۳۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۱

خاطرات شهید احمد پیشگاه هادیان :
شهید احمد پیشگاه هادیان و زندگی نامه شهید که در سال 1320 در خانواده‌اي مذهبي در بندرانزلي چشم به جهان گشود. تحصيلات ابتدايي و دبيرستان را تا چهارم متوسطه در همان شهرستان به پايان رساند و در سال 1352 در هوانيروز استخدام شد.
کد خبر: ۳۹۵۳۶۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۱

من در مقابل فرمانده لشکر نمی نشینم، چطور در برابر خدا بنشینم؟
کد خبر: ۳۹۵۳۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۱

همین که این جمله را گفتم دیدم شهید ایرانمنش، تابوت را روی زمین گذاشته و شروع کردند به گریه کردن.
کد خبر: ۳۹۵۳۱۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۰۸