نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
نوید شاهد - برادر شهید "نورمحمد پرون" نقل می کند: «روز که برادر کوچکترم در کودکی از چکمه قرمز و براق اش که مورد علاقه اش بود را به من هدیه داد. همانجا من در او ایثار و گذشت و مهربانی را دیدم. سال ها بعد وقتی همرزمانش از ایثار و رشادت او در صحنه های نبرد برایمان می گفتند من فقط لبخند بر لب داشتم.»
کد خبر: ۵۱۳۵۹۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۰۲

نوید شاهد - همسر برادر شهید "غلامحسین طاهری " در خاطره ای از ایشان اینطور می گوید: روزها در باغ قدم زنان راه میرفت و دعای توسل میخواند و پس از آن به کمک به پدر و مادر خویش می شتافت.
کد خبر: ۵۱۳۵۹۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۰۲

نوید شاهد_در پانزده خرداد سال ۱۳۴۵ مصادف با اربعین حسینی نوزادی به اسم حسین از خطه‌ی دریادلان دیده به جهان گشود. او با سن کمی که داشت در متانت و شجاعت و گذشت برای همسنگرانش الگو بود. در ادامه خبر شرح زندگی نامه آن شهید بزرگوار را بخوانید.
کد خبر: ۵۱۳۵۸۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۰۲

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
نوید شاهد - شهید «سیاوش کشوریان» سی ام خرداد 1342، در شهرستان میاندوآب دیده به جهان گشود و سرانجام، در بیست و نهم اردیبهشت 1362 در خوزستان بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. در ادامه فیلمی از گفتگو با مادر این شهید را می بینید.
کد خبر: ۵۱۳۵۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۰۲

شهدای کارمند،
نوید شاهد - پدر شهید "پرویز زراعتگری" نقل می‌کند: «شب آخر که می‌خواست به جبهه برود بسیار آرام بود و مدام نماز می‌خواند احساس کردم نسبت به قبل بسیار متحول‌تر شده است. ندایی در درونم فریاد می‌زد که این دیدار آخر است. به همین دلیل وقتی او غرق دعا بود یک دل سیر نگاهش کردم. چند روز بعد از اینکه به جبهه رفت خبر شهادت اش را برایم آوردند.»
کد خبر: ۵۱۳۵۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۰۲

نوید شاهد – در خاطرات دکتر «کرامت یوسفی» آمده است: فكر كردم بيمارستان را زدند. طبقه ي بالاي بيمارستان، بخش اطفال بود. سراسيمه به طبقه ي بالا دويدم. درها و شيشه ها همه خرد شده بود. تمام فضا خاك بود. ولي بچّه ها روي تخت ها و خاك و شيشه ها نشسته بودند و سالم بودند. معلوم شد موشك به نزديكي بيمارستان اصابت كرده است.
کد خبر: ۵۱۳۵۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۰۱

نوید شاهد - «پزشک متوجه شد که شهید شالباف خون‌ریزی داخلی دارد و اگر این خون‌ها لخته شود، مشکل ایجاد می‌کند؛ بنابراین با همان وسایل اولیه‌ای که داشت شکم ایشان را سوراخ کرد و خون‌های لخته شده را بیرون ریخت ...» ادامه این خاطره از همرزم شهید "مهدی شالباف" را همزمان با روز بزرگداشت ابوعلی سینا – روز پزشک در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۳۵۲۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۰۱

نوید شاهد - همرزم شهید «علی عباسیان کاشی» می گوید: این شهید والامقام در کارهای خیر از دیگران سبقت می گرفت. هر وقت به خانواده شهدا سر می زدیم او نوحه خوان ما بود. ادامه این خاطره را در نوید شاهد اصفهان دنبال کنید.
کد خبر: ۵۱۳۴۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۰۱

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
نوید شاهد - مادر «شهید احمد کریمی» در روایت از خاطرات پسرش می‌گوید: «احمد جبهه را خیلی دوست داشت و می‌گفت: در آنجا به من خیلی خوش می گذرد. بعد از سربازی داوطلبانه به جبهه رفت و شهید شد.» ادامه این روایت را در ویدئو دنبال کنید.
کد خبر: ۵۱۳۴۵۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۰۶

نوید شاهد_ مادر شهید مدافع حرم "حمید عزیزی" در خاطره‌ای از او می‌گوید: «یکی از دوستانش می گفت: بعد از شهادت مهدی به محل شهادتش رفتم. دیدم ساعت مچی مهدی دست یکی از بومی های آن جا است. خیلی به او اصرار کردم که حاضرم با هر قیمتی ساعت را از او بخرم،...» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم "حمید عزیزی" را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
کد خبر: ۵۱۳۴۳۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۳۱

نوید شاهد_ مادر شهید مدافع حرم "حمید عزیزی" در خاطره‌ای از او می‌گوید: «خانه که بود مدام به من کمک می کرد. مهدی مثل پروانه دور من و پدرش می چرخید، او مصداق واقعی حدیث نبوی «خیرکم خیر لاهله » بهترین شما کسی است که برای خانواده اش بهترین باشد....» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم "حمید عزیزی" را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
کد خبر: ۵۱۳۴۳۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۳۱

نوید شاهد_ مادر شهید مدافع حرم "حمید عزیزی" در خاطره‌ای از او می‌گوید: «یک دفعه یک حرفی زد که بعدها فهمیدم چرا آن را گفت. برگشت و گفت: شرمنده که این دفعه چیزی نمی توانم بیاورم! از زیر قرآن ردش کردم، بعد برگشت و انگشترش را به من داد و رفت ....به خواهرش گفتم برو پشت سرش و خوب نگاهش کن. نگاهمان را نمی توانستیم ازش برداریم...» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم "حمید عزیزی" را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
کد خبر: ۵۱۳۴۳۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۳۱

نوید شاهد- کتاب «پزشکی اجباری» خاطرات ی از هشت سال دفاع مقدس به نویسندگی «عباس كيانی انبوهی» است. خاطرات ی از حماسه آفرينان عمليات كربلای 5 به ويژه همسنگران نویسنده کتاب از جمله شهيد غلامرضا كيانپور، فرمانده اطلاعات عملیات لشگر ۱۰ سیدالشهدا (ع) که برای اجرای عملیات کربلای ۵ عازم شلمچه شده بود، بعنوان سرباز درگردان عمّار هم در خط مقدم با دشمن بعثی می جنگید و هم در پشت جبهه همچون پزشکی زبردست جسم مجروحین را درمان می کرد.
کد خبر: ۵۱۳۴۳۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۰۱

شهدای بهیار؛
نوید شاهد - همرزم شهید نقل می کند : «شهید حجازی گلوگاهی، سعی می‌کرد اگر رزمنده‌ای شهید شد در همان نقطه یادبودی برایش گذاشته شود. بعد از شهادت اش طبق وصیت خودش سنگی در آن منطقه گذاشتیم و با خون خودش در همان مکان نوشتیم اینجا محل شهادت شهید حجازی گلوگاهی است.»
کد خبر: ۵۱۳۳۹۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۳۱

نوید شاهد - پدر «شهید کامبیز مهدی‌قلی‌چیزری» از شهدای دوران دفاع‌مقدس در روایت از فرزند شهیدش می گوید: «عید نوروز بود برای پسرم پیراهنی خریده بودم. از من پرسید: این پیراهن برای من است ؟ گفتم: بله، پرسید: می توانم او را به کسی که ندارم هدیه کنم ؟....» ادامه روایت از این شهید را درکلیپ زیر ببینید.»
کد خبر: ۵۱۳۳۸۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۳۱

نوید شاهد - خواهر شهید شعبان آقابزرگی از خاطره آخرین خداحافظی می گوید: «برای خداحافظی آمد و این کار او بی‌سابقه بود وقتی مقداری نشست و ما از هم خداحافظی کردیم با حالت خاصی نگاهم کرد که آن نگاه آخر برای همیشه در ذهن من مانده است و هیچ گاه آن را فراموش نمی‌کنم.»
کد خبر: ۵۱۳۳۸۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۳۱

قنوت لاله ها؛
نويد شاهد - شهيد محمدرضا مهدوي از شهداي ارتش جمهوري اسلامي استان ايلام است كه آبان ماه 1368 در منطقه سومار به درجه رفيع شهادت نايل آمد. پدر شهيد مي گويد: پسرم را در راه وطن و خدا دادم و با خدا معامله كردم. اگر خداي نخواسته باز هم لازم بود حاضرم بقيه فرزندان را دراه دين اسلام بدهم.
کد خبر: ۵۱۳۳۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۳۱

"حسین عزیزی" آزاده کرمانشاهی، می گوید: « وسایل‌مان را جمع کردیم و راهی شدیم. بیرون اردوگاه اتوبوس‌ها منتظر بودند تا ما سوار شویم. باورمان نمی‌شد که این قدم‌ها به سمت ایران می‌رود. سوار شدیم و اتوبوس حرکت کرد. کسی نگران تهدید و کتک عراقی‌ها نبود. همه می‌توانستیم به راحتی با بغل دستی‌مان صحبت کنیم و یا بیرون را نگاه کنیم.»
کد خبر: ۵۱۳۳۳۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۳۱

برگی از سیره زندگی شهید "رجایی"؛
نوید شاهد - «وقتی آقای رجایی به مهمانسرا وارد شد، بلافاصله پس از سلام گفت با عرض معذرت، اگر اجازه بدهید، اول نمازم را بخوانم و بعد خدمت شما برسم. تا این را گفت، منتظر پاسخ کسی نماند و با چند تن از معاونان و وزیرانی که همراهش بودند به طرف محله‌ای رفتند تا نماز بخوانند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "محمدعلی رجایی" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۱۳۲۹۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۳۰

نوید شاهد_ مادر شهید مدافع حرم "حمید عزیزی" در خاطره‌ای از او می‌گوید: «مهدی هوای ما را خیلی داشت و در نبود پدرش از ما مراقبت می‌کرد. از کودکی به کلاس قرآن می‌رفت و آموزش قرآن را فراگرفت. مهدی بچه من بود اما...» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم "حمید عزیزی" را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
کد خبر: ۵۱۳۲۹۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۳۰