قسمت دوم خاطرات شهید حسین شعبانی
مادر شهید «حسین شعبانی» نقل میکند: «قبل از افطار رفتم خانه تا ماست و سبزی بیاورم و سفره را آماده کنیم. وقتی رسیدم جلوی در خانه دیدم حسین آنجاست. ظرف ماست و سبزی را از من گرفت و به من گفت: مادر! اینها برای تو سنگین است؛ من همه وسایل را میآورم. ناگهان یادم آمد که حسین شهید شده ...»
کد خبر: ۵۴۰۲۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۱۵
روایتی کوتاه و خواندنی از همسر شهید « مهدی نوروزی»؛
همسر شهید مدافع حرم«مهدی نوروزی»، در بیان خاطرات ی از شهید می گوید: آقامهدی همیشه به بنده میگفت که سفر زیارتی امام حسین(ع) را هیچ وقت و تحت هیچ شرایطی ترک نکن! حتی اگر شده فرش خانهات را بفروش و مقدمات سفر کربلا را مهیا کن.
کد خبر: ۵۴۰۱۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۱۴
قسمت نخست خاطرات شهید حسین شعبانی
مادر شهید «حسین شعبانی» نقل میکند: «چند روز قبل از این که جنازه حسین را بیاورند شبی در خواب دیدم که حسین از جبهه آمده؛ به او گفتم: حسین جان! خوش آمدی بیا تا صورتت را ببوسم. گفت: مادر از کف پایم بوسه بگیر!؛ رفتم طرف سر او و پتو را کنار زدم دیدم حسین سر در بدن ندارد.»
کد خبر: ۵۴۰۱۹۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۱۴
خاطرات شفاهی پدران شهدا
عبدالله آقاخانی پدر شهید «احمد آقاخانی» میگوید: «در عملیات کربلای 5 بود که به همراه رزمندگان در عملیات حضور داشت. در همان عملیات به شهادت رسید و هنگام نماز مغرب و عشاء بود که امام جماعت محلمان به منزل ما آمد و خبر شهادت احمد را به ما داد.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر این شهید گرانقدر را میبینید.
کد خبر: ۵۴۰۱۸۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۱۴
حاج سعید توفیقی از فرماندهان شهید کردستان است که در روز ششم اردیبهشت ماه سال ۱۳۲۷ در روستای «اشکفتان» از توابع شهرستان سنندج به دنیا آمد. در ادامه روایت این شهید والامقام را از زبان مردم مشاهده فرماید.
کد خبر: ۵۴۰۱۷۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۱۴
خاطره ای از شهید بهمن امیری«10»
شهيد «بهمن اميری» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «ساعت 12:10 دقيقه است و داخل سنگر تک و تنها نشستهام و گوش به زنگ تلفن می باشم تا جواب دهم و در هر لحظه فکری در ذهنم خطور میکند چون اين شبها به خاطر ظلمات شبانه گروههای گشتی...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۰۱۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۲۳
خاطره ای از شهید بهمن امیری«9»
شهيد «بهمن اميری» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «به نام آنکه فکرت آموخت و اکنون در روز 20 بهمن ماه 1362 روزی که بارهای قلبم برداشته شد و روزی که احساس سبکی میکنم و از بس در قلبم خوشحالم نمیدانم چطور احساساتم را روی کاغذ بياورم...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۰۱۷۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۲۲
خاطره ای از شهید بهمن امیری«8»
شهيد «بهمن اميری» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «ساعت 10 دو دقيقه کم می باشد و تمام روستا را سکوت فرا گرفته است. دوست دارم خاطره ای را روی کاغذ بياورم هر چند که ادبياتم قوی نيست و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۰۱۶۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۲۱
رئیس حوزه هنری لرستان:
سامان سپهوند، گفت: برای نگارش خاطرات شهدا و تاریخ انقلاب باید به خود مردم رجوع کنیم و مردم پای کار باشند. مردم باید تاریخ رشادت فرزندانشان، همسرانشان، پدرانشان را بنویسند که غیر از این چارهای نیست.
کد خبر: ۵۴۰۱۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۱۴
قسمت دوم گفتگو با همسر و مادر شهیدان مسلم و علی غریب بلوک
همسر و مادر این شهدای گرانقدر در دردِدلی مادرانه با فرزندش میگوید: «من مادر خوبی برایت نبودم ولی میخواهم به خوابم بیایی تا تو را ببینم. از تو میخواهم قدرتی به من بدهی تا بتوانم در برابر دشمنان ایستادگی کنم.»
کد خبر: ۵۴۰۱۶۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۱۴
خاطرهای از شهید بهمن امیری«7»
شهيد «بهمن اميری» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «خاطرهای از روز وداع روز تعطيلی دبيرستان روز 27 خرداد سال 1362 روزی که بهترين ياران از هم جدا میشوند. روزی که بهترين خاطره ها زنده میشود. روزی که ناراحتی در تمام چهرهها نمايان است و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۰۱۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۲۰
خاطره ای از شهید بهمن امیری«6»
شهيد «بهمن اميری» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «علیپور مرد با تقوی، مرد عمل، مرد ايثارگر و حماسه آفرين بود که با عزمی راسخ و ايمانی آهنين و با غيرت مردانهاش پای به جبهه حق بر عليه باطل نور بر عليه ظلمت گذاشت و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۰۱۵۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۱۹
همسر شهید «ربیع اکبری باصری» در خاطرهای روایت میکند: «حدود 15 یا 16 ساله بودم که با شهید ازدواج کردم و کمتر از یک سال با هم زندگی کردیم. هنگامیکه شهید میخواست خداحافظی کنه...» خاطره کامل این شهید بزرگوار را در نوید شاهد دنبال کنید.
کد خبر: ۵۴۰۱۲۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۲۳
برادر شهيد «حسن بادرام» در خاطره ای می گوید: «چهار برادر بویدم. از بین ما 4 برادر، اولین نفری که راهی جبهه جنگ شد صمد بود. صمد چند روزی بود که به مرخصی آمده بود. به او گفتم...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۰۱۲۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۱۳
گفتگوی تصویری با همسر شهید «محمد نعیمی»؛
همسر شهید «محمد نعیمی»، میگوید: من سواد خواندن و نوشتن را نداشتم محمد هر وقت به منزل می آمد کتاب قرآن را می آورد و می گفت من از روی قرآن تلاوت می کنم تو گوش بده و یاد بگیر.
کد خبر: ۵۴۰۱۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۱۳
قسمت نخست گفتگو با همسر و مادر شهیدان مسلم و علی غریب بلوک
همسر و مادر این شهدای گرانقدر نقل میکند: «وقتی خبر شهادت علی را به مسلم دادند، او بخاطر دینی که به گردن داشت ابتدا کارش را انجام داد و سپس برای تشییع پیکر علی آمد. حلال و حرام برایش خیلی مهم بود.»
کد خبر: ۵۴۰۱۱۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۱۳
خاطرات شفاهی پدران شهدا
حاج علیاکبر کردقرچهلو پدر شهید «ابوالقاسم کردقرچهلو» روایت میکند: سال ۶۲ بود که روال سالهای گذشته شب دهم ماه محرم ما هزینه مراسم سیدالشهدا میدادیم، آن شب ابوالقاسم خیلی اصرار کرد که به جبهه برود، اما مادرش گفت؛ ما امشب مراسم داریم و نمیتوانی بروی. ابوالقاسم تا آخر مراسم ناراحت بود، اما چیزی نمیگفت. تا اینکه مراسم تمام شد و تلویزیون را روشن کرد و اعلام شد امشب در پنجوین عراق حمله میکنند، نمیدانید چقدر ناراحت شد. آن شب گذشت و فردای آن روز ابوالقاسم به جبهه رفت و ۴۰ روز بد به شهادت رسید. در ادامه مصاحبه تصویری با پدر این شهید گرانقدر را میبینید.
کد خبر: ۵۴۰۰۹۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۱۳
برگی از خاطرات انقلاب؛
«سال ۵۶ دایی ابوالفضل به جرم نوشتن شعار "مرگبر شاه" بر روی دیواره آسانسور و فعالیتهای ضد حکومتی دیگر دستگیر شد. خوشبختانه ساواک هر چه به دست و پای ما پیچید مدرک و سند خاصی علیه او به دست نیاورد ...» ادامه این خاطره از زبان «زهرا همافر»، امدادگر جبهه را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۰۰۸۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۱۷
خاطرهای از شهید بهمن امیری«4»
شهيد «بهمن اميری» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «تانکهایی که در اينجا نابود شده بود نشانه اين بوده است که صداميان تا دندان مسلح بوده اند و اين کران و لالان غافل از اينکه سلاح ايمان از همه سلاحها برندهتر است...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۰۰۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۱۶
خاطره ای از شهید بهمن امیری«3»
شهيد «بهمن اميری» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «از عين خوش تا پل کرخه که همه را فداکاری و رشادتهای عاشقان الله بود تانک سوختههای زيادی به چشم میخورد اين نشانه اين بود که ...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۰۰۸۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۱۵