نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات داد
برگرفته از داستان طنز دفاع مقدس؛
«یک ماه گذشت هیچکس خبری از سعید نداشت. رفت و آمد دوستان و فامیل بیشتر ما را مشکوک کرده بود. عباس آخرین نفر بود که سعید را دیده بود. در جواب بابا گفته بود: حاجی خیالتون راحت باشه عملیات تموم شده، خبری نیست. سعید بی‌خیال دنبال گشت و گذار خودشه ...» آنچه می‌خوانید گزیده‌ای از داستان طنز دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۷۸۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۱

خاطرات شفاهی
«علی نبی‌پور گیسی» جانباز جنگ تحمیلی می‌گوید: به صورت داوطلب عازم جبهه شدم و در عملیات‌های والفجر 8، کربلای 4 و کربلای 5 شرکت نمودم. عملیات والفجر 8 شروع شده بود و داشتیم به طرف فاو پیشروی می‌کردیم که بمب شیمیایی زدن و ...
کد خبر: ۵۷۷۸۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۱

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
پدر شهید طلبه «جعفر احمدی‌مقدم»، از رعایت ادب فرزندش نسبت به خودش و همچنین ادای نذر هر ساله در عاشورای حسینی روایت می‌کند که از شما دعوت می‌کنیم نظاره‌گر قسمتی از فیلم این مصاحبه باشید.
کد خبر: ۵۷۷۷۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۸

برگی از خاطرات آزادگان؛
«هوا بسیار گرم بود. بچه‌ها داخل آن سوله تنگ و سوزان از تشنگی فریاد می‌کشیدند، اما دریغ از یک قطره آب، همه بچه‌ها مجروح و زخمی بودند و نای حرکت نداشتند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات آزادگان قزوین است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۷۷۷۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۸

برگی از خاطرات جانبازان؛
«علی‌اکبر علاقه زیادی به شهید بهشتی داشت. همه کتاب‌ها و جزوه‌های او را می‌خواند و در روز شهادت شهید بهشتی به‌سختی روی پاهایش می‌ایستاد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات جانباز سرافراز «عمران ثقفی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۷۷۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۸

همسر شهید «رجبعلی عبدالله‌آبادی» نقل می‌کند: «خیلی دلش می‌خواست به جبهه برود. در این باره چیزی نمی‌گفت، ولی من از چهره‌اش می‌فهمیدم که چقدر شوق رفتن دارد. نظرش این بود که با تشویق دیگران هم کاری برای جبهه کرده است.»
کد خبر: ۵۷۷۷۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۸

قسمت سوم خاطرات شهید «حسین عابدینی»
خواهر شهید «حسین عابدینی» نقل می‌کند: «عصر بود که عروس خانم آمد و گفت: دارم می‌رم مسجد صاحب‌الزمان. می‌خوام برم نماز بخونم و از آقا اجازه ازدواج بگیرم.صبح باید برمی‌گشتم سمنان. گفتم: تکلیف ما چی شد؟» سرش را پایین انداخت و با یک دنیا حیا گفت: من حسین رو قبول کردم. از سختی‌ها زندگی با حسین گفتم اما گفت: نگران نباشین آبجی! من می‌خوام به حسین خدمت کنم.»
کد خبر: ۵۷۷۷۲۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۸

خاطرات شفاهی
«محمد طالبی» جانباز جنگ تحمیلی می‌گوید: یک مدتی در کمیته امور صنفی مشغول به کار بودم تا اینکه در سال 1360 به جبهه اعزام شدم. گردانی که در آن حضور داشتم گردان خط شکن بود یعنی جزء اولین کسانی بودیم که به دشمن حمله می‌کردیم و راه را برای نیروهای بعدی باز می‌کردیم. همراه یکی از دوستانم به نام شهید مختار، وسط میدان مین رفته بودیم که یک دفعه پایش روی مین رفت و...
کد خبر: ۵۷۷۷۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۸

«در دامان والدینی مؤمن به‌ نام‌های حسین تابنده و زینت سادات تقوی بزرگ شدم. پدرم از کسبه‌های خیابان سپه بود. خواربارفروشی داشت. همیشه روغن‌های اعلا و عطر برنجش در فضای مغازه می‌پیچید. مردم‌داری‌اش نیز حرف نداشت ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همسر شهید «علی دمساز» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۷۷۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۷

قسمت دوم خاطرات شهید «حسین عابدینی»
همسر شهید «حسین عابدینی» نقل می‌کند: «تا آخر زندگی کوتاهمان بدون هم جایی نرفتیم و هرگز از هم فاصله نگرفتیم. هر روز به عشق او از خواب بلند می‌شدم. به عشق او غذا درست می‌کردم و... بعد منتظر می‌ماندم تا بگوید: بریم بیرون؟ مثل دو مرغ عشق با هم راه می‌افتادیم.»
کد خبر: ۵۷۷۶۹۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۷

«از من درباره گروه حجتیه پرسید، جواب دادم حجتیه معتقد است برای زمینه‌سازی ظهور امام زمان (عج) باید فساد، تمام عالم را بگیرد. با یک تبسم کوتاه بر لب گفت این جریانات و گروهک‌ها مانند آشغال‌ها و حباب‌های روی دریا هستند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید ترور معلم «قدرت‌الله چگینی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۷۶۹۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۷

خاطره‌نگاری جانبازان
در این کلیپ جانباز «محمد صدیقی» نقل می‌کند: «وقتی تشنگی بر رزمندگان غلبه کرده بود، ذکر «یا ابوالفضل» ناخودآگاه از زبانم جاری شد و  همون شب آب به منطقه رسید.»
کد خبر: ۵۷۷۶۸۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۷

«یکی از گلوله‌ها به بازویم اصابت کرد. دستم را جلوی دهانم قراردادم خیلی درد داشت با چفیه که بر گردنم بود. بازویم را محکم بستم، اما خونش بند نمی‌آمد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات رزمندگان قزوین است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۷۶۷۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۷

قسمت سوم خاطرات شهید «حسین حمزه»
خواهر شهید «حسین حمزه» نقل می‌کند: «برادرم همیشه به فکر رزمندگان و سربازان جبهه‌ها بود. می‌گفت: کاش همیشه حرمت خون شهیدان اسلام را نگه داریم، چون اگر این شهیدان نبودند، اسلام هم نبود.»
کد خبر: ۵۷۷۶۶۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۷

قسمت نخست خاطرات شهید «حسین عابدینی»
همسر شهید «حسین عابدینی» نقل می‌کند: «با کاروان راهیان نور رفته بودم برای بازدید مناطق جنگی. جوانانی با سیمای نورانی دیدم با لباس‌های خاکی و سربند یا زهرا که به طرف خدا می‌رفتند. از من پرسیدند: تو در این راه چه کردی؟ پاسخی نداشتم. اما قول دادم که اگر باقیمانده‌ای از جنگ پیدا شود که بتوانم کمکش کنم تا کمتر رنج بکشد، دل به او می‌دهم.»
کد خبر: ۵۷۷۶۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۶

قسمت دوم خاطرات شهید «حسین حمزه»
پدر شهید «حسین حمزه» نقل می‌کند: «بعد از شهادت حسین، فرمانده‌اش برای تسلیت به خانه ما آمد و گفت: شصت نفر سرباز زیر دست من آموزش می‌دیدند. این شهید با همه آن‌ها فرق می‌کرد؛ ایمان و اخلاق و رفتارش زبانزد همه بود.»
کد خبر: ۵۷۷۵۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۶

یادلار، خاطره‌لر(1)
خاطرات شنیدنی از شهید «جعفر خلج و عباسعلی کاویانی» در قالب برنامه صوتی یادلار، خاطره لر(1) با طراحی و اجرای سید یعقوب شبیری منتشر می‌شود. در ادامه این صوت را همراه باشید.
کد خبر: ۵۷۷۵۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۵

روایتی خواندنی از «حاج محمد طالبی» همرزم شهید «صادق میرزایی»
«حاج محمد طالبی» می گوید: همه ی تلاش و فعالیت شهید میرزایی فقط برای خدا بود. تمام نیت و تلاشش این بود که خدا از او راضی باشد و ذخیره ای برای آخرت و قبر و قیامت او باشد که الحمد الله خوب بهره برد و خوب ذخیره کرد.
کد خبر: ۵۷۷۵۳۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۵

خاطرات شفاهی والدین شهدا،
«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با پدر بزرگوار شهید «احمد امیری» به مصاحبه پرداخته است. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۷۷۵۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۵

قسمت نخست خاطرات شهید «حسین حمزه»
مادر شهید «حسین حمزه» نقل می‌کند: «سراسیمه به سمت حیاط دویدم و شاهد دست و پا زدن حسین در میان حوض پرآب و عمیق شدم. به طور معجزه آسا او را از آب گرفتم؛ درحالی که امیدی به زنده ماندنش نداشتم. به پنج تن آل عبا(ع) متوسل شدم. خدا کمک کرد و همه‌چیز به خیر گذشت.»
کد خبر: ۵۷۷۴۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۴