ایمان و اخلاقش زبانزد بود
به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید حسین حمزه» نوزدهم فروردین ۱۳۴۸ در روستای طاق از توابع شهرستان دامغان دیده به جهان گشود. پدرش ابوالقاسم و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان سرباز ژاندارمری خدمت میکرد. چهاردهم مهرماه ۱۳۶۹ در ارومیه دچار سانحه رانندگی شد و به شهادت رسید. پیکر وی را در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپردند.
این خاطرات به نقل از پدر شهید است که تقدیم حضورتان میشود.
حالا نوبت من است
شهید در آخرین نامهاش نوشته بود: «انشاءالله تا چند روز دیگر خدمتم تمام میشود و دیگر اجازه نمیدهم تو کار کنی. بس است؛ شما به اندازه کافی زحمت کشیدهای؛ حالا نوبت من است.»
بیشتر بخوانید: برای زنده ماندن «حسین» به پنج تن آل عبا(ع) متوسل شدم
رفاقت پدر و پسری
خاطرات فراوانی از حسین دارم. در سفری که فرماندهاش به مشهد داشت، روزی در مسیر جاده تهران-مشهد، سری به خانه ما در روستای طاق میزند. تصادفاً حسین در خانه بود.
حسین از مادرش می پرسد: «بابا کجاست؟ فرمانده ما میخواهد او را ببیند.»
مادرش میگوید: «پدرت سر دامداری رفته؛ میتوانید او را آنجا ببینید.» وقتی حسین و فرماندهاش نزد من آمدند، سرهنگ بسیار تعجب کرد و فکر نمیکرد من و حسین پدر و فرزند هستیم. گفت: «حس کردم که شما با هم برادر هستید. رابطه شما چقدر دوستانه و نزدیک است.»
ایمان و اخلاقی شایسته
بعد از شهادت حسین، فرماندهاش برای تسلیت به خانه ما آمد و گفت: «شصت نفر سرباز زیر دست من آموزش میدیدند. این شهید با همه آنها فرق میکرد؛ ایمان و اخلاق و رفتارش زبانزد همه بود.»
فرستاده حسین
حسین چندین بار به خوابم آمد. شبی شهید را در خواب دیدم که به من می گوید: «سیدی را به خانه فرستادم، میآید جلوی خانه یک شلوار و پیراهن بدهید به آن آقا.» از خواب پریدم. چند روز بعد خوابی را که دیده بودم تعبیر شد. روزی کسی در زد؛ وقتی درِ خانه را باز کردم، مردی درخواست کمک کرد. سریعاً درون خانه رفتم و هرچه وسایلی از حسین بود، جمع آوری کردم و درون ساکی گذاشتم و به آن مرد دادم.
انتهای متن/