قسمت دوم خاطرات شهید «قدرت‌الله زرگریان»
دوست شهید «قدرت‌الله زرگریان» نقل می‌کند: «خم شد تا از روی زمین پوکه‌ای را بردارد که عراقی‌ها به سمتش شلیک کردند. اگر ایستاده بود سرش متلاشی می‌شد. پوکه را مقابل خود گرفت و به آن نگاه کرد. گفت: این پوکه باعث شد من از کار خودم عقب بیفتم.»

به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید قدرت‌الله زرگریان» بیستم اسفندماه ۱۳۲۰ در شهرستان سمنان به دنیا آمد. پدرش محمدکاظم و مادرش زهرا نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. خیاط بود. سال ۱۳۴۴ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و سه دختر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و هفتم آذرماه ۱۳۶۰ در بستان بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شکم، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای امامزاده یحیای زادگاهش قرار دارد.

این پوکه باعث شد از شهادت عقب بیفتم

این پوکه باعث شد از کار خودم عقب بیفتم

اسلحه‌هامان ژسه بود. کلاش نداشتیم. مگر اینکه از بعثی‌ها به ما غنیمت می‌رسید. سه نفر بودیم. اسحله‌هامان را برداشتیم و با هم شلیک کردیم. قدرت‌الله خم شد تا از روی زمین پوکه‌ای را بردارد که بعثی‌ها به سمتش شلیک کردند. اگر ایستاده بود سرش متلاشی می‌شد. جابه‌جا شد، پوکه را مقابل خود گرفت و به آن نگاه کرد. گفت: «این پوکه باعث شد من از کار خودم عقب بیفتم.» همیشه و همه‌جا به یاد شهادت بود و آماده و راضی به رضای خدا.

(به نقل از دوست شهید، اکبر رحمانیان)

اهمیت شرکت در نماز جمعه

شرکت در نماز جمعه خیلی برایش مهم بود. می‌گفت: «از تو خواهش می‌کنم که در نماز جمعه شرکت کن. نگو که من بچه کوچک دارم. این بهانه رو نیار. تو اگه نیای، یک نفر از نمازگزارانی که می‌تونه بیاد و نماز بخونه کم می‌شه. بالاخره باید جواب آمریکای جنایتکار رو بدیم. برای همین یه نفر هم یه نفره.»

(به نقل از همسر شهید)

بیشتر بخوانید: خواب شب عملیات تعبیر شد

هنگام شهادت با عکس امام خمینی دردودل کرد

از آن‌جایی که ترکش خمپاره به شکمش خورده بود، اوضاع خوبی نداشت، اما خوش‌زبانی و خنده‌اش سرجایش بود. برای پرستار‌ها جای سؤال بود و می‌گفتند: «چه ایمانی داره که با این وضعیتش صحبت می‌کنه و خوابیده نماز می‌خونه.» روحیه‌اش فوق‌العاده بود. متوجه رفتنش شده بود و خیلی سرزنده و خوشحال بود. الله‌اکبر اذان صبح را که گفتند، از شوهرخواهرش خواست تا مهر را به او بدهد. نمازش را خواند و وقتی سلام داد، با عکس امام خمینی که روبه‌رویش بود دردودل کرد و به شهادت رسید.

(به نقل از همسر شهید)

به جبهه وابسته شده بود

زمانی که خبردار شدیم که پایش تیر خورده، چهار شبانه روز دنبالش گشتیم. انگار در شهر تهران گم شده بود. تا اینکه بالاخره پسرعمویش در بیمارستان بیست و پنج شهریور، او را پیدا کرد. می‌توانم به عنوان بهترین خاطره‌ام یاد کنم که بعد از چهار روز گشتن و نگرانی پیدایش کردیم، اما او ذره‌ای تحمل ماندن نداشت. به جبهه وابسته شده بود، حتی برای درمان پایش نتوانستیم نگه‌اش داریم.

(به نقل از همسر شهید)

انقلاب مهم‌تر از خانواده است

موقع رفتنش گفتم: «اگه بری و برنگردی من نمی‌تونم چهار تا بچه رو بزرگ کنم.» ولی با لحن شوخی و خنده می‌گفتم. در آخر همیشه می‌خندید و می‌گفت: «نه این‌طور هم که می‌گی نیست. انقلاب برای من مهم‌تر از زن و بچه‌هامه. مطمئنم می‌تونی از عهده‌اش بر بیای و به خوبی زندگی رو پیش ببری!»

(به نقل از همسر شهید)

به من و علاقه‌ام اهمیت می‌داد

به من و علاقه‌ام اهمیت می‌داد. این قضیه زمانی پررنگ می‌شد که کوچک‌ترین دلخوری و دعوایی بینمان به وجود می‌آمد به سراغ چیزی می‌رفت که من دوست داشتم، طلا. یک روز که سر قضیه‌ای بگو مگو داشتیم و قهر بودیم، بیرون رفت و طولی نکشید که برگشت. دیدم هدیه کوچکی دستش است و آن را جلوی آینه شمعدان گذاشته. من خیلی کنجکاو شده بودم ببینم آن چیست. از طرفی غرورم اجازه نمی‌داد بروم و آن را بردارم.

چند دقیقه بعد آن را برداشت و من در برزخی بودم از ندانستن. نمی‌دانستم می‌خواهد آن را ببرد یا می‌خواهد از آنجا بردارد و جای دیگری بگذارد یا به من بدهد؟ هدیه را به طرف من گرفت و گفت: «اگه بحثی هم پیش میاد، بالاخره باید یه جوری جبران بشه!» با دادن هدیه‌ای به من که دوست داشتم، دوباره صمیمیت در رفتارمان دیده می‌شد.

(به نقل از همسر شهید)

احترام به والدین

من با پدر و خواهر کوچکم سفری داشتیم به سمنان خانه مادربزرگم. خانه ایشان در بازار بود. قبل از اینکه وارد خانه شویم، پدر به ما کلی سفارش می‌کرد چه برخوردی با ایشان داشته باشیم. می‌گفت: «بر دست‌هایش بوسه بزنید، دوستش داشته باشید و احترامش را نگاه دارید.» خودش هم به مادربزرگ خیلی احترام می‌گذاشت، طوری‌که همیشه جلو ایشان دوزانو می‌نشست و حلالیت می‌طلبید و از او می‌خواست دعای خیرش همیشه بدرقه راهش باشد.

(به نقل از دختر شهید)

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده