به حال فرزندم غبطه خوردم
به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید محمود نصیری» یکم خرداد ۱۳۴۴ در شهرستان سمنان به دنیا آمد. پدرش یدالله، خواربار فروش بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار کمیته انقلاب اسلامی در جبهه حضور یافت. یکم آذرماه ۱۳۶۷ در کرند غرب توسط نیروهای بعثی به شهادت رسید. اثری از پیکرش به دست نیامد.
این خاطرات به نقل از پدر شهید است که تقدیم حضورتان میشود.
دستگیری از فقرا
طالبی چید و آمد طرف من. گفتم: «یکی هم من چیدم شده دو تا. نوبرانه است میبریم خونه.» نگاهی به من کرد، مثل اینکه حرفهایم را قبول نداشت. طالبیها را گذاشت توی خورجین موتور. سوار شدیم و حرکت کردیم. به روستای اعلا رسیدیم.
گفت: «بابا! وایستا من اینجا کار دارم.» ترمز زدم، اما نفهمیدم چه کار دارد. وقتی برگشت خندید و گفت: «بهش دادم. یکیاش رو دادم به او. بهتر بود او هم نوبرانه بخوره.» گفتم: «به کی دادی؟» گفت: «مشد مندلی.» سرم را انداختم پایین، هیچچیز نگفتم. حق با او بود. مشهدی مندلی مرد روشندل بیدرآمد.
به حالش غبطه خوردم
تا غروب کُمکم کرد. او را فرستادم خانه. وقتی آمدم خانه ساعت یازده بود. بعد از شام سه ربع خوابیدم. او بیدار بود و مطالعه میکرد. نیمههای شب از خواب بیدار شدم و دیدم چراغ اطاقش روشن است. فکر کردم هنوز مطالعه میکند. سه بار او را صدا زدم و جواب نداد. فکر کردم سرش را روی کتاب گذاشته و خوابش برده است.
بلند شدم، رفتم طرف اطاقش و دیدم رو به قبله مشغول نماز است.
به حال او غبطه خوردم و خدا را شکر کردم.
جایگاه محمود
از خانه که رفتم بیرون دیدم جماعتی عظیم از میدان شهید بهشتی به طرف پایین میآیند. یاد روزهای انقلاب افتادم. مثل روزی که حجتالاسلام شیخ علیاکبر ادب از زندان آزاد شده بود. همینجور جمعیت او را گذاشته بودند روی دوششان و به طرف جهادیه میرفتند.
نزدیک شدم. شعار میدادند. از شعارهایشان چیزی دستگیرم نشد. همه خوشحال بودند، محمود را بالا و پایین میبردند. وقتی مرا دیدند، خیلی به من احترام کردند. از خواب بیدار شدم، من بودم و چشمی اشکبار.
انتهای متن/