در عمل ثابت کرد یار امام زمانش است
به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید حسنقلی ترحمی» بیست و یکم بهمنماه ۱۳۳۷ در شهرستان سمنان به دنیا آمد. پدرش عبدالمحمد، کشاورز بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. سال ۱۳۶۰ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و ششم آبان ۱۳۶۲ با سمت معاون فرمانده در پنجوین عراق بر اثر اصابت ترکش به سینه، شهید شد. پیکرش را در گلزار شهدای امامزاده یحیای زادگاهش به خاک سپردند.
نمیخواهم دِینی به گردنم بماند
مهریهام یک جلد کلامالله مجید و مبلغ پنجاه هزار تومان پول بود. پیشنهاد کردم:
ـ یک سفر حج هم برای من در نظر بگیر!
او بدون تأمل گفت:
ـ نمیتونم قبول کنم.
ـ چرا؟
ـ ممکنه تا اون زمان نباشم و این دِین به گردنم باقی بمونه.
(به نقل از همسر شهید)
درپی خوشحالی پدر
هر وقت که از بیرون به منزل میآیم، اول به عکس پدرم نگاه میکنم و در فکر کارهایی که انجام دادهام میافتم. احساس میکنم که پدرم با من حرف میزند. اگر کارهای خوبی انجام داده باشم، درک میکنم پدرم از من راضی و خوشحال است و میخندد. اگر کاری کنم که موجب رنجیدگی پدرم شود، احساس میکنم پدرم از دست من ناراحت است، اینجاست که دیگر سعی میکنم جبران کنم تا خوشحالی آن عکس را احساس کنم.
(به نقل از دختر شهید، صفیه ترحمی)
در عمل ثابت کرد
مراسم عقدمان در خانه ما با حضور بستگان و فامیلها برگزار شد. در مراسم عقد یک عکس امام خمینی(ره) را که خودم طراحی کرده بودم به ایشان هدیه دادم. تا آن عکس را گرفت، شروع کرد به گریه کردن.
ـ چرا گریه میکنی؟
ـ میترسم نتونم یک سرباز واقعی برای امام زمان و رهبرم باشم.
ـ انشاءالله که میتونی!
او در عمل ثابت کرد که به ندای امام و رهبرش لبیک گفت و سرباز واقعی آنها شد.
(به نقل از همسر شهید)
او امام شد و من مأموم
در شب عروسی، او امام شد و من مأموم. نماز شب زفاف را به پیشنمازی ایشان خواندم. بعد گفت: «میخوام چشم و همچشمی نداشته باشی و به زندگی دیگران نگاه نکنی تا اونجا که بتونم و در وسع من باشه برای شما وسایل تهیه میکنم.»
(به نقل از همسر شهید)
انتهای متن/