احساس کردم او هم مرا بوسید
به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید مجید شحنه» یکم فروردین ۱۳۴۳ در شهرستان تهران به دنیا آمد. پدرش هادی و مادرش خدیجه نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. کاشیکار بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. یازدهم آبان ۱۳۶۱ در عینخوش توسط نیروهای بعثی بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. پیکر وی را در گلزار شهدای امامزاده یحیای شهرستان سمنان به خاک سپردند. برادرش مسعود نیز به شهادت رسیده است.
شهادت قسمت من میشه!
پشت تلفن گفت: «مادرجان! من یا به عملیات نمیرسم، یا شهادت قسمت من میشه.»
چند روزی از عملیات گذشت. بعد از خواندن نماز، رادیو را روشن کردم. خبرهایی شنیدم. به پدرش گفتم: «مجید من شهید شد؛ دلم این رو میگه.»
پدرش گفت: «شما مادرها همینطوری هستین.»
دو سه روز بعد، پدرش فهمید که گواهی دلم راست بود.
(به نقل از مادر شهید)
بیشتر بخوانید: وقتی عاشق خدا شد
احساس کردم مرا بوسید
از درِ خانه که رفت بیرون، بغض راه گلویم را گرفت. گفتم: «خدایا! هر کدوم از بچههای من که به جبهه رفتن اسیر نشن! مرگشون رو شهادت قرار بده؛ من طاقت اسیر شدن اونا رو ندارم!»
جنازه مجید آمد. خم شدم و او را بوسیدم. احساس کردم او هم مرا بوسید.
(به نقل از مادر شهید)
بیشتر بخوانید: عاشق امام زمان شدم، میتونی مرا به مولا برسونی؟
خدایا! این قربانی ناقابل رو از من قبول کن!
داداش مجید خواب بود؛ آرام و ساکت. مامان دولا شد و او را بوسید. بعد هم خیره شد به چشمان مجید. دلش میخواست او را سیر ببیند. دست به صورتش کشید و گفت: «خدایا! این قربانی ناقابل رو از من قبول کن!»
بلند شد که خداحافظی کند؛ محکم و قاطع گفت: «مادرجان! اسلحهات روی زمین نمیمونه؛ برادرت مسعود و حمید هستن، سفارش کردم راهت رو ادامه بدن.»
(به نقل از خواهر شهید، فرشته شحنه)
بیشتر بخوانید: تن و جانم را در راه امام حسین (ع) میدهم
خدایا! من رو جزء مادرهای شهید حساب کن
دوست ندارم صدایم بزنند. هروقت که میگویند مادر شهید، خجالت میکشم. از خدا خواستم که لیاقت واقعی را به من بدهد. گفتم: «خدایا! من رو جزء مادرهای شهید حساب کن و فرزندانم ازم راضی باشن!»
(به نقل از مادر شهید)
انتهای متن/