قسمت نخست خاطرات شهید «مجید شحنه»
سه‌شنبه, ۱۵ آبان ۱۴۰۳ ساعت ۰۹:۴۹
مادر شهید «مجید شحنه» نقل می‌کند: «مجید نشسته بود روی سجاده. دستانش را بالا برده بود و می‌گفت: الهی العفو! العفو! گریه افتاد. سر به سجاده برد و گفت: خدایا! شهادت رو قسمت من کن! گفتم: خدایا! حالا که این بچه عاشق تو شده من راضی‌ام بره جبهه.»

به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید مجید شحنه» یکم فروردین ۱۳۴۳ در شهرستان تهران به دنیا آمد. پدرش هادی و مادرش خدیجه نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. کاشی‌کار بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. یازدهم آبان ۱۳۶۱ در عین‌خوش توسط نیرو‌های بعثی بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. پیکر وی را در گلزار شهدای امامزاده یحیای شهرستان سمنان به خاک سپردند. برادرش مسعود نیز به شهادت رسیده است.

وقتی عاشق خدا شد

بدون وضو به بچه‌هام شیر ندادم

گفتم: «سر بیشتر بچه‌ها که حامله بودم سعی می‌کردم بدون وضو به بچه شیر ندم و هر غذایی رو نخورم.»

(به نقل از مادر شهید)

فقط اسلام

او را نشاندم و گفتم: «حاضری دو تا کلمه حرف مردونه با هم بزنیم؟»

رنگش عوض شد و گفت: «آقاجان! شما می‌خواین بگین راضی نیستین؟»

گفتم: «نه، اشتباه نکن! فقط ازت یک چیز می‌خوام.»

با شوق پرسید: «چیه؟ شما بگو عمل کردنش با من!»

گفتم: «هدفت باید خدا باشه و حفظ آب و خاک و دفاع از ناموس، اگه غیر از اون باشه حتی اگه کشته بشی مورد قبول خدا نیست.»

گریه افتاد و گفت: «آقاجان! هدف من هم دفاع از اسلامه، فقط اسلام!»

(به نقل از پدر شهید)

عاشق خدا

چشمانم را باز کردم، اما کسی نبود. دوباره صدایی به گوشم رسید. دقت که کردم همان صدا بود. بلند شدم. صدا از داخل اتاق آمد. آهسته در را باز کردم. مجید نشسته بود روی سجاده. دستانش را بالا برده بود و می‌گفت: «الهی العفو! العفو!»

گریه افتاد. سر به سجاده برد و گفت: «خدایا! شهادت رو قسمت من کن!»

به اتاق برگشتم و گفتم: «خدایا! حالا که این بچه عاشق تو شده من راضی‌ام بره جبهه.»

(به نقل از مادر شهید)

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده