ما را به زیارت امامی بردند که به خاطر عزاداریاش شکنجه میشدیم
به گزارش نوید شاهد سمنان، کتاب «ساعت ۵ بود» به قلم حسینعلی احسانی، خاطرات آزاده «حسین سهمی» از کودکی تا اسارت در اردوگاههای دشمن بعثی است. به مناسبت سالروز بازگشت آزادگان سرافراز به میهن اسلامی، برشی از این کتاب به روایت این آزاده گرانقدر انتخاب شده است که تقدیم حضور علاقهمندان میشود.
برشی از کتاب
اول صبح من، البرزی، مسکار، معصومی عروجی و پنج نفر دیگر را به زندانی بردند که حدود یک متر در سه متر بود؛ یعنی در فضایی سه متری ده نفر را جا دادند. باید کنار هم میخوابیدیم و پاهایمان را روی دیوار، بالا نگه میداشتیم یا میایستادیم. مجبورمان کردند پیراهنهایمان را درآوریم. ظهر که شد، غذا آوردند. غذا را در محوطه حیاط گذاشتند و گفتند: «باید غلت بخورید و خود را به غذا برسانید.» غذا خوردن هم اجباری بود، آنها در این فرصت با شلاق میزدند؛ به طوری که همه جای بدن ما شلاق بخورد. چند روز بعد گفتند: «میتوانید بروید دستشویی.» دو نفر با شلاق ایستاده بودند. چارهای نداشتیم تا به سمت دستشویی میرفتیم، کتکشان را میزدند و ما را به زندان برمیگرداندند. هدفشان کتک زدن بود.
ایام محرم و شب و روز عاشورای حسینی خوبی داشتیم. روزهای بعد دستشویی رفتن آزاد شد؛ ولی همراه با کتک. دیگر توانی برایمان باقی نمانده بود. یکی از بچهها موقع رفتن به دستشویی پایش به دریچه گیر کرد و افتاد داخل فاضلاب و تا کمر فرورفت. از پاهایش هم خون جاری شد. با همان وضع او را نزد ما برگرداندند؛ بدون آنکه اجازه دهند خود را بشوید. بوی بد، هم خودش و هم بچهها را بسیار آزار میداد. آنها فکر نمیکردند از این جهنمی که درست کردهاند کسی زنده خارج شود.
بعد از یک ماه از این زندان آزاد شدیم و به آسایشگاه برگشتیم. مقداری سختگیریها کم شد. یک روز فرمانده اردوگاه در جمع اسرا اعلام کرد: «به دستور قائد اعظم صدام حسین، همه شما را برای زیارت به کربلا و نجف میبریم. بچهها نگران تبلیغات رژیم بعثی عراق به نفع خودشان بودند؛ اما دستوری بود که میبایست اجرا میشد. بچههایی که بهخاطر عزاداری تا سرحد مرگ شکنجه شده بودند، تمایلی به رفتن نداشتند. با عراقیها بحث کردیم و گفتیم: «چرا در رفتار و عملتان تناقض دارید؟! بهخاطر عزاداری در شب عاشورا این همه شکنجه شده، زندانی کشیدهایم، حالا میگویید به زیارت امامی برویم که ما برایش عزاداری میکردیم؟!» جوابی نداشتند. برایشان خیلی گران آمد و به اجبار اسم ما چند نفر را خط زدند. بعد از رفتن سایر، اسرا، ما را دوباره زیر بار کتک گرفتند.
انتهای متن/