خدا بخواد، شیشه رو کنار سنگ نگه میداره!
به گزارش نوید شاهد سمنان، شهید محمود اکبری سیام مرداد ۱۳۴۶ در روستای حیدرآباد از توابع شهرستان دامغان دیده به جهان گشود. پدرش احمد و مادرش فاطمه نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. دوم بهمن ۱۳۶۵ در بمباران هوایی اهواز به شهادت رسید. پیکر وی را در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپردند.
خدا بخواد، شیشه رو کنار سنگ نگه میداره!
خیلی میخواست جبهه برود، اما من نمیگذاشتم. کمک حالمان بود. طاقت دوریاش را هم نداشتم. او هم روی حرفم حرف نمیزد؛ تا این که برای سربازی ثبت نام کرد.
گفتم: «چرا دفترچه گرفتی؟ هنوز که وقت خدمتت نشده!»
گفت: «چه فرقی داره؟ کار انجام دادنی را باید انجام داد. زودتر سربازیام تموم بشه که بهتره!»
گفتم: «اگه بفرستنت جبهه چی؟»
گفت: «توکل به خدا. خدا بخواد، شیشه رو کنار سنگ نگه میداره!»
میدانستم دیگه اصرارم بیفایده است. حسرت خوردنش را وقت اعزام همسنوسالهایش میدیدم. طول کشید؛ اما بالاخره رضایت دادم.
(به نقل از مادر شهید)
انتخاب سخنران برای مراسم شهادت
گفتم: «انا لله و انا الیه راجعون. اهالی محترم روستا! به مناسبت شهادت محمود اکبری، مجلس ختمی در مسجد حیدرآباد برگزار میگردد.»
پادگان شهید کلاهدوز شهمیرزاد بودیم. دوران آموزشی را با تمام سختیهایش در تیپ ۱۲ قائم (عج) سمنان گذراندیم. گردان سیدالشهدا (ع)، توی قطار نشسته و عازم منطقه جنوب بودیم. شروع عملیات کربلای پنج بود. رادیوی قطار داشت گزارش عملیات را پخش میکرد. من شروع کردم به ادا درآوردن و شبیه خبرنگارها حرف زدن.
محمود گفت: «نه بابا! خوب پشت بلندگو حرف میزنی. یادت باشه بعد از شهادتم حتماً بیای مراسم ختمم سخنرانی کنی!»
گفتم: «خدا نکنه بابا! داشتم شوخی میکردم.»
گفت:«حالیم شد، ولی باور کن بدجور به دلم افتاده همین دفعه شهید میشم!»
به شوخی گفتم: «نه بابا! چند درصد؟»
جدی گفت: «صددرصد!»
دلم هُری ریخت. عجیبه که درست میگفت! یک ماه نشده شهید شد.
(به نقل از همرزم شهید، علیاکبر تقیپور)
انتهای متن/