برادر شهید «علیرضا مبارکی» نقل می‌کند: «خاطراتش را با آب‌و‌تاب تعریف می‌کرد و می‌گفت: باید خودتون بیاین که جبهه بهشته! آن‌قدر گفت که همه‌مان را هوایی کرد؛ حتی خواهرم. بعد از شهادتش ثبت نام کردیم.»

ی

به گزارش نوید شاهد سمنان، شهید علیرضا مبارکی یکم فروردین ۱۳۴۳ در روستای امام‌آباد از توابع شهرستان دامغان به دنیا آمد. پدرش یدالله و مادرش عالیه نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و چهارم دی ۱۳۶۳ در سومار توسط نیرو‌های بعثی بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

 

اما این بار بی‌قرار بود

از جلوی رادیو تلویزیون بلند نمی‌شد. پرسیدم «داداش! مگه خبریه؟ قراره عملیات بشه؟» گفت: «نه! وقتی می‌آم مرخصی همه فکرم توی جبهه پیش بچه‌هاست! اونجا هم که می‌رم دلم پیش مادر و شماهاست.» این حرف همیشگی‌اش بود؛ اما این بار بی‌قرارتر از آن بود که بماند تا مرخصی‌اش تمام شود.

صبح زود لباس‌هایش را جمع‌وجور کرد و گفت: «می‌خوام برم!» هرچه گفتیم دو روز دیگر از مرخصی‌ات مانده، گوشش بدهکار نبود. ساکش را بست و رفت.

دمِ رفتن چشم‌هایش به اشک نشست و به مادر گفت: «اگه کوتاهی یا بی‌حرمتی ازم دیدی منو ببخش.» صدای اعتراضمان بلند شد که: «این حرف‌ها چیه دمِ رفتن؟ ان‌شاءالله به سلامت می‌ری و برمی‌گردی!»

در چشم‌هایمان یک دنیا شرمندگی موج می‌زد. او که از هیچ‌چیز برای خانواده کم نگذاشته بود، دستی به شانه‌ام زد و افکارم را پاره کرد: «تو هم همین طور! حلالم کن! خیلی بهت زحمت دادم!»

(به نقل از خاطرات خواهر شهید، فضه مبارکی)

فاطمه، اسمی که مرهم درد شد

علیرضا گفت: «اسمش رو فاطمه بگذارین!» نمی‌دانم، قرار بود اسمش را چه بگذارند، ولی هرچه بود، از روز اول مریض بود و کارمان دوا و دکتر. به تازگی خدا به برادرم فرزند دختری عطا کرده بود. از فردا صبح فاطمه صدایش زدیم و روزبه‌روز بهتر شد. خیلی وقت‌ها با خودم می‌گفتم شهیدان زنده‌اند یعنی چه؟»، اما آن شب، خیلی خوب معنی‌اش را فهمیدم و بعد از آن.

وقتی همه‌جا او را ببینی و خاطره ‌هایش را، وقتی بشنوی همه‌جا صبحت‌هایش را، انگار که همین جاست، انگار که با ما زندگی می‌کند، داغش در دلمان تازه‌ِتازه است.

(به نقل از خاطرات خواهر شهید، فضه مبارکی)

تنها او برگزیده شده بود

خاطراتش را با آب‌و‌تاب تعریف می‌کرد و می‌گفت: «باید خودتون بیاین که جبهه بهشته!» آن‌قدر گفت که همه‌مان را هوایی کرد؛ حتی خواهرم. بعد از شهادتش ثبت نام کردیم؛ اما فقط او و تنها او برگزیده شده بود و ما ماندیم با یک دنیا مسئولیت.

(به نقل از برادر شهید، محمدحسین مبارکی)

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده