نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
از زماني كه بچه بود با بقيه بچه‌هاي من فرق داشت
در خواب خانمي را با چادر مشكي آمد و گفت من آمدم براي شما نان بخرم وقتي كه نان را به من داد 4عدد بيشتر نبود وقتي از خواب بيدار شدم اين خواب را تعريف كردم همه گفتند كه خانم فاطمه زهرا (س) مي‌باشد و حاجت روا شدي و بعد از چند روز متوجه شدم كه پسرم شهيد شده است
کد خبر: ۴۰۰۴۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۰۶

کتاب "ره یافتگان کوی یار جلد 2" به شرح زندگی و خاطرات 54 شهید منطقه خانوک و حمیدیه شهرستان زرند می پردازد.
کد خبر: ۴۰۰۴۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۰۵

در وصيت نامه اش نوشته بود: مادر! من در جبهه، عاشق دختري شده ام كه شهادت، نام دارد و عشقش، چنان وجود مرا فرا گرفته كه از خداوند مي خواهم كه هر چه زودتر، مرا به او ملحق كند و مرگ مرا شهادت در راهش قرار دهد.
کد خبر: ۴۰۰۴۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۰۵

عاشق امام خميني ره بود
يك بار وقتي كه زمستان بود و برف باريده بود آمد حيات و روي برف دراز كشيد
کد خبر: ۴۰۰۳۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۰۴

طنز در جبهه «1»
یکی از همرزمان شهید «عبدالعلی ناظم‌پور» در خاطره‌ای روایت می‌کند: «یک روز گرم تابستان، تدارکات چند تا هندوانه درشت به واحد تخریب داده بود و به هر کس یک قاچ بزرگ و شیرین هندوانه رسید همه هندوانه را خردند و پوستش را جمع کرده و کنار گذاشتند. یکدفعه اعلام جنگ شد...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۰۰۳۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۰۳

و چند لحظه بعد تلفن کردیم که یک نفر دیگر گوشی را برداشت و بنده گفتم که آقا مورد چه شد گفتند کدام مورد و یک دفعه هم برای ایشان شرح دادیم
کد خبر: ۴۰۰۳۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۰۵

اوايل انقلاب در زمان حكومت نظامي بود
دفعه دومي كه از جبهه برگشته بود ما تصميم گرفته بوديم اجازه ندهيم تا براي بار سوم برگردد من در آن موقع قالي ميبافتم سرقالي نشسته بودم آمد كنار من نشست با زبان شيرين تصميم گرفته بود مرا راضي كند
کد خبر: ۴۰۰۳۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۰۵

دایی نمی‌خواهد من به جبهه بروم صحبت کن که مرا هم با خود ببرد
اسماعیل پسر فعال و مهربان بود و همسایگان در توزیع نفت کمک می کرد غمخوار دیگران بود در جریان انقلاب اسلامی با آنان که من زیادی نداشت فعال بود
کد خبر: ۴۰۰۳۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۰۱

روزي که ما با هم به دانشگاه مي رفتيم ديدم که عقب تر ازمن حرکت مي کند
شب جلوتر ، قبل از شهادت محسن من ( مادر شهيد ) 2 خواب ديدم : يکي اينکه ،آقايي با قد بلند آمد و مادر طبقه پائين منزل بوديم دست محسن را گرفت و گفت : آقا محسن بايد برود بالا .
کد خبر: ۴۰۰۳۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۰۱

همسر عزیزم، زهرا خانم: سلام، تو خود می دانی، برایت در این مدت روشن شد که آنچه برای بنده مهم بوده، عمل به تکلیف شرعی و انجام وظیفه بود،
کد خبر: ۴۰۰۳۱۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۰۱

سبک زندگی شهدا 29
نوید شاهد لرستان: خاطرات کوتاه و خواندنی از شهدای لرستان
کد خبر: ۴۰۰۳۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۲/۳۰

با بردن نام زهرا(س) اشک هایش جاری شد، شروع کرد از مصیبت های بی بی تعریف کردن، توی این دنیا نبود، عاشق روضه ی مادر پهلو شکسته بود.
کد خبر: ۴۰۰۳۰۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۲/۲۹

دستش رو گذاشت یه گوشه ی کالک و گفت: من این جا شهید می شم. همه ی آن ها که بودند، دیدند دستش رو کجای کالک گذاشته بود و رضا همان جا شهید شد.
کد خبر: ۴۰۰۰۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۲/۲۹

شهید «کاظم فتحی زاده »از سرداران و قهرمانانی است که نه تنها در عرصه های جنگ خوش درخشید با اتمام دفاع مقدس همرزمانش را تنها نگذاشت و مخلصانه در راه تفحص شهدا فعالیت کرد تا به آنها پیوست .
کد خبر: ۳۹۹۸۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۲/۲۵

آن لكه‌ي متحرك هر لحظه بزرگ‌تر هم مي‌شد. به لكه نزديك و نزديك‌تر شديم! آن لكه‌ي سياه، گروهي حدوداً سي و پنج نفره از مردان و زناني بودند كه همگي به جز يك پيرمرد كه لباس عربي رنگ روشن و عباي قهوه‌اي داشت،‌ آرام آرام در حال حركت بودند.
کد خبر: ۳۹۹۸۴۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۰۸

قرار بود «وانی وروگ» عراق را بگیریم. با چند تا از کردهای عراقی به سمت مرزهای عراق حرکت کردیم. آنها راهنمای ما بودند. ساعت نه شب بود و حاج احمد هم جلوی صف. سه ساعتی پیاده رفتیم.
کد خبر: ۳۹۹۷۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۲/۲۷

سبک زندگی شهدا 28
نوید شاهد لرستان: خاطرات کوتاه و خواندنی از شهدای لرستان
کد خبر: ۳۹۹۷۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۲/۲۵

خاطرات جانبازان در کتاب تلخ و شیرین/ به قلم «علی اصغر مقسمی»
من در عملیات آزادسازی مهران در سال 65 شرکت کرده بودم. آن زمان من بسیجی بودم. صبح روز عملیات ، یک خمپاره 60 کنار من افتاد و از ناحیه پا آسیب دیدم. شریان پای من قطع شده بود و خون زیادی از من می رفت
کد خبر: ۳۹۹۶۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۲/۲۴

خاطرات جنگ (1)
اينجا همه چيز برعكس است. شهر دزفول را مي‌گويم؛ زنان اين شهر نيز با همه جا فرق مي‌كنند.
کد خبر: ۳۹۹۵۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۲/۲۴

سبک زندگی شهدا 27
نوید شاهد لرستان: خاطرات کوتاه و خواندنی از شهدای لرستان
کد خبر: ۳۹۹۵۰۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۲/۲۳