نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطره بازی
مادر شهید «حمیدرضا اکرم» نقل می‌کند: «گفتم: امروز حمیدرضا اذیتت نکرد؟ گفت: نه خاله‌جون! اول رفتیم بهشت زهرا امام رو اون‌جا دیدیم. این بچه از اشتیاق داشت پر درمی‌آورد. اصلاً روی پاهاش بند نبود.»»
کد خبر: ۵۵۸۵۲۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۲

قسمت دوم خاطرات شهید «مهدی بهرامی»
پدر شهید «مهدی بهرامی» نقل می‌کند: «هنگام نماز خیلی نزدیک او نمی‌شدم؛ آخه در قنوت نمازهایش همیشه از خدا شهادت را طلب می‌کرد. ما به او می‌گفتیم: مهدی! این قدر این دعا رو نخون! مو‌های تنمون سیخ‌ می‌شه!»
کد خبر: ۵۵۸۳۲۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۱۵

قسمت نخست خاطرات شهید «محمدرضا طوسی»
برادر شهید «محمدرضا طوسی» نقل می‌کند: «پرسیدیم: از فلانی چه خبر؟ شنیدیم که با موتور تصادف کرده و الحمدلله به خیر گذشته! گفت: آره!  موتورش داغون شده؛ ولی خودش طوری نشده. باباش فکر کرد، به بهانه موتور خریدن جبهه نمی‌ره! خیال می‌کنن مُردن فقط توی جبهه است!»
کد خبر: ۵۵۷۷۲۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۱

استاد شهید «محمدرضا خسروی» نقل می‌کند: «محمدرضا دوازده ریال را پیش رویم گذاشت و گفت: حاجی! اینا رو زیر کیسه قند پیدا کردم! دیگر به او اطمینان کامل داشتم.»
کد خبر: ۵۵۷۷۰۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۰

قسمت دوم خاطرات شهید «حسن یحیایی»
پدر شهید «حسن یحیایی» نقل می‌کند: « آخرین باری که حسن می‌خواست به جبهه برود، من او را در آغوش گرفتم و به من الهام شد که اگر حسن برود، شهید خواهد شد. حسن جوان حرف گوش کنی بود. هر کاری می‌خواستم انجام می‌داد. حالا رفته است و منِ پدر باید جنازه او را ببینم. جز تسلیم در برابر امر الهی چاره چیست؟ الهی با شهیدان کربلا محشور شود!»
کد خبر: ۵۵۷۵۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۰۷

قسمت نخست خاطرات شهید «مجید قدس»
معلم شهید «مجید قدس» نقل می‌کند: «شنيدم مجروح شده و یک چشمش را از دست داده است. رفتم عیادتش. می‌خواستم بگویم ناراحت چشم از دست رفته‌ات نباش! خیلی‌ها با یک چشم هم تو زندگی تونستن به موفقیت‌های بزرگی برسن که مهلتم نداد و گفت: این که فقط یک چشمه، دعا کنین همه تنم فدای اسلام بشه.»
کد خبر: ۵۵۶۹۸۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۳

همسر شهید «عین‌الله حامدی» می‌گوید: «گفت: خانم جان! اگه غذایی سر سفره می‌آری، مطمئن شو که همسایه‌ات گرسنه نباشه، حتی اگه شده یک نون رو هم با اون‌ها نصف کن.»
کد خبر: ۵۵۶۴۴۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۰۳

قسمت نخست خاطرات شهید «بهرام امیدیان»
مادر شهید «بهرام امیدیان» نقل می‌کند: «گفتم: چرا خوراکی‌ات رو برای من می‌یاری؟ گفت: برای این که به من شیر دادی تا بزرگ بشم. از این حرفش تعجب کردم و به خاطر محبتش نسبت به خودم خیلی خوشحال شدم. انگار از من بهترین قدردانی شده بود.»
کد خبر: ۵۵۲۰۱۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۱

قسمت دوم خاطرات شهید «سید محمود زرگر»
همسر شهید «سید محمود زرگر» نقل می‌کند: «خدمت امام رسیدیم. صیغه خوانده شد. وقتی بیرون آمدیم، دست‌ها را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! شهادت رو نصیبم کن. مبهوت رفتارش بودم و خدا دعایش را اجابت کرد.»
کد خبر: ۵۵۰۶۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۲۱

مادر شهید «حسین بابایی» می‌گوید: «یک شب او را در خواب دیدم. با هم داخل یک اتاق بودیم. اتاق کوچک بود، ولی تر و تمیز و روشن. وسطش یک رحل زیبا بود و روی آن یک قرآن. حسین گفت: مادر! اینجا رو برای تو درست کرده‌ام، اما هنوز وقتش نیست. به موقعش خودم می‌آم دنبالت.»
کد خبر: ۵۵۰۰۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۹

قسمت نخست خاطرات شهید «محمد اشتری»
پدر شهید «محمد اشتری» نقل می‌کند: «به نظرم پتوی محمد نورانی شده بود. با احتیاط پتو را کنار زدم. محمد که غافلگیر شده بود، سریع چراغ قوه را خاموش کرد. بلند شد و با خجالت در رختخواب نشست. با بغض گفتم: محمد! بابا، توی دعاهات ما رو هم فراموش نکن.»
کد خبر: ۵۴۷۹۲۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۹

قسمت نخست خاطرات شهید «محمود اکبری»
مادر شهید «محمود اکبری» نقل می‌کند: «گفتم: چرا دفترچه گرفتی؟ هنوز که وقت خدمتت نشده! گفت: چه فرقی داره؟ کار انجام دادنی را باید انجام داد. گفتم: اگه بفرستنت جبهه چی؟ گفت: توکل به خدا. خدا بخواد، شیشه رو کنار سنگ نگه می‌داره!»»
کد خبر: ۵۴۷۴۵۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۱

قسمت دوم خاطرات شهید «سید احمد شجاعی‌امرئی»
برادر شهید «سید احمد شجاعی‌امرئی» نقل می‌کند: «به پدر گفتم: سید احمد شهید شده. گفت: من داغ دو فرزند دیدم، اما این یکی که در راه خدا رفته تحملش برایم آسان‌تره.»
کد خبر: ۵۴۷۱۸۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۲۷

یکی از اعضای خانواده شهید «رمضان یداللهی» نقل می‌کند: «برای مخالفین انقلاب جلسه می‌گذاشت و آن‌ها را راهنمایی می‌کرد و از رژیم و کارهایش انتقاد می‌کرد. گفتم: این همه زحمت می‌کشی مگه اون‌ها حالیشونه؟ گفت: حتی اگه توی این جمع یک نفر هم به راه راست هدایت بشه برای ما کافیه. باید راه رو نشونشون داد.»
کد خبر: ۵۴۶۷۳۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۸

به مناسبت سالگرد شهادت شهید «عباس داودی»، ویژه‌نامه این شهید گران‌قدر شامل زندگی، وصیت‌نامه، خاطرات، دست‌نوشته، معرفی کتاب و تصاویر برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۴۵۹۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۰۷

قسمت دوم خاطرات شهید «عبدالله کاتبی»
پسرعمه شهید «عبدالله کاتبی» نقل می‌کند: «کمی که بدون عصا رفت ایستاد و به دیوار تکیه داد. گفت: «بیا جبهه اون‌جا راه صدساله رو یک شبه می‌ری. اگه شهید بشی اون دنیا هم راحت راحتى.»
کد خبر: ۵۴۵۳۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۸

قسمت نخست خاطرات شهید «عبدالله کاتبی»
مادر شهید «عبدالله کاتبی» نقل می‌کند: «گفتم: مادر! اینا چیه توی سرت گیر کرده؟ گفت: حناست. می‌بینی عراقی‌ها چه حنایی سرمون می‌مالن؟ کمی که موهایش را زیرورو کردم، دیدم خون و خاک روی سرش خشک شده.»
کد خبر: ۵۴۵۳۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۶

قسمت دوم خاطرات شهید «محمدحسین قربانی محمدآبادی»
خواهر شهید «محمدحسین قربانی محمدآبادی» نقل می‌کند: «مردم روستا می‌گفتند: بعضی شب‌ها که از بیرون به خانه برمی‌گردیم، می‌بینیم که کنار حیاط، مقداری قند، روغن، برنج و از این قبیل چیزها گذاشته‌اند و هیچ‌وقت نمی‌فهمیدیم این وسایل از کجا آمده است، اما بعد از شهادت ایشان، دیگر از این کمک‌ها خبری نبود.»
کد خبر: ۵۴۵۲۲۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۴

مادر شهید «ابوالفضل جعفریان» نقل می‌کند: «یک شب در اتاق نشسته بود و در حال جلد کردن کتاب قطوری بود. گفتم: این کتاب چیه؟ مال خودته گفت: آره، امروز بالاخره تونستم بخرمش. نهج البلاغه است. این کتاب رو بخونین تا روز قیامت شرمنده امام علی نشین.» نوید شاهد سمنان در سالگرد شهادت، شما را به مطالعه خاطراتی از این شهید گران‌قدر دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۴۴۸۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۱۹

قسمت دوم خاطرات شهید «سید محمد آقاشنایی»
هم‌رزم شهید «سید محمد آقاشنایی» نقل می‌کند: «بعد از این که از پارکینگ خارج شدیم، از زیرگذر به فلکه آب رسیدیم. من کنار فلکه ایستادم و گفتم: حالا آدرس بده تا زودتر بریم دکتر. حاجی یه نگاه به من کرد و در حالی که می‌خندید، برگشت به حرم امام رضا (ع) اشاره کرد و گفت: دکتر آقاست!»
کد خبر: ۵۴۴۳۰۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۸