وعده شهدا به شهید «پازوکی»
به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید سیاوش پازوکی» پنجم خرداد ۱۳۴۹ در روستای ساروزن از توابع شهرستان گرمسار به دنیا آمد. پدرش فرجالله و مادرش مرحمت نام داشت. دانشآموز دوم متوسطه بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و یکم دی ۱۳۶۵ در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به پهلو، شهید شد. مزار وی در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
شهدا به من وعده شهادت دادند
داشتیم بعد از مرخصی دوم به جبهه میرفتیم. نزدیک دزفول که رسیدیم، سیاوش گفت: «نعمت! من دیگه برنمیگردم و شهید میشم.»
گفتم: «شوخی میکنی؟»
گفت: «جدی میگم.»
گفتم: «از کجا متوجه شدی؟»
گفت: «چند تا از شهدای ساروزن رو توی خواب دیدم. به من گفتن تو حتماً به جمع ما مییای.»
(به نقل از همرزم شهید)
جبهه نوبتی
جبهه رفتن توی خانه ما نوبتی بود. یکی از چهار تا برادر میماند که به پدر کمک کند و بقیه میرفتند. او که میرفت، ما خیلی نگران میشدیم، چون خیلی کوچک بود.
میگفتم: «تو باید درس بخونی، حالا که وقت جبهه رفتن نیست.»
میگفت: «درس واقعی اونجاست. چطور به تو میگن نرو ناراحت میشی، اون وقت از من میخوای نرم. میرم، اگه برگشتم درس هم میخونم، اگه برنگشتم که هیچ!»
(به نقل از برادر شهید)
پدر همه چیز را میدانست
من سر ستون بودم. دو تا گلوله توپ تقریباً روی سر بچههای ما آمد پایین. تعدادی از بچهها مجروح شدند. دنبال سیاوش گشتم. معلوم شد او هم زخمی شده. وقتی رسیدم، به پهلو روی زمین افتاده بود. امدادگر متوجه سر او نشده بود. فقط پایش را پانسمان میکرد. درخواست آمبولانس کردم. به زحمت توانستند او را بفرستند، چون آتش خیلی سنگین بود.
وقتی خواستیم او را روی برانکارد بگذاریم، امدادگر پاهایش را و من سر او را بلند کردم. تازه متوجه شدم که از سرش خون زیادی رفته است. ساعت دوازده و بیست دقیقه بود. تا بلندش کردیم، سه بار پدرم را صدا زد. سه بار هم فریاد «یا مهدی» سر داد. قبل از رسیدن به اورژانس شهید شد.
بعد از عملیات خودم را به منزل رساندم. قبل از این که به پدرم چیزی بگویم، گفت: «سیاوش شهید شده من خبر دارم.»
گفتم: «کی به شما گفته؟»
گفت: «شب نوزدهم دی، حدود ساعت دوازده و نیم شب، سه بار من رو صدا کرد. من بیدار شدم، ولی صداش قطع شد.» من که رو دست خورده بودم، همه جریان را گفتم.
(به نقل از برادر شهید)
انتهای متن/