برادر شهیدم در همسایگی ما است
به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید حسینعلی ترامشلو» پانزدهم تیرماه ۱۳۳۹ در روستای دهسلطان از توابع شهرستان گرمسار به دنیا آمد. پدرش صفرعلی و مادرش طوبا نام داشت. تا دوم متوسطه درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیستم دیماه ۱۳۵۹ در سومار توسط نیروهای بعثی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. تاکنون اثری از پیکرش به دست نیامده است. نمای قبرش در امامزاده عبدالله(ع) شهرستان آرادان است.
حسینعلی همیشه آراسته
یک روز فرمانده از آسایشگاه ما بازدید کرد. سربازی را که تختش از نظر آنکادر و تمیزی و وسایلش مرتب بود، مورد تشویق قرار میداد. حسین هم آن روز تشویق شد. به ظاهر خودش هم اهمیت میداد و همیشه آراسته بود.
(به نقل از دوست شهید، علیاصغر ترامشلو)
هر موقع یادی آن روز میکنم دلم میسوزد
برادرش توی تهران نذری داشت. حسین هم مرخصی آمده بود. از من خواست که او را تا ترمینال برسانم. دوتایی سوار موتور شدیم و راه افتادیم. از کوچه که درآمدیم گفت: «قربان! هرکجا عکاسی دیدی بایست که یک عکس یادگاری با هم بگیریم.»
گفتم: «باشه ولی این موقع روز فکر نمیکنم مغازهای باز باشه.» آن موقع تهران مثل الان نبود که یکسره باز باشند. موقع ناهار میبستند و بعد از استراحت باز میکردند. با این احوال حواسم بود. او هم مرتب به چپ و راست نگاه میکرد و میگفت: «این چه تهرانیه که عکاسی نداره. اگه یک دوربین داشتیم خوب بود.» تا اینکه رسیدیم به ترمینال و آرزویش برآورده نشد. از این بابت هر موقع یادی از آن روز میکنم، دلم میسوزد.
(به نقل از شوهرخواهر شهید)
روایت حادثه
حسین آرپیجیزن بود و من کمکش. قرار بود در یک تک هماهنگ به بعثیها در آن طرف رودخانه حمله و آنها را به عقب بزنیم. کار ما شکار تانک و زدن سنگرهای آنها بود. نیروها با عبور از پل به بعثیها حمله و ضربه سنگینی وارد کردند. من و حسین آن روز خیلی گلوله زدیم و کارساز شد.
چند ساعتی درگیری ادامه داشت. به علت عدم امکان عبور خودرو و ادوات مکانیزه، بعثیها فشار زیادی به نیروهای ما وارد کردند و ما را وادار به عقبنشینی کردند. حسینعلی دچار موج گرفتگی شدید شد و تیر و ترکش به بدنش خورد و افتاد. هرچه تکانش دادم و صدایش زدم جواب نداد. امکان انتقالش به عقب نبود. تا اینکه به همان موقعیت اولیه برگشتیم.
(به نقل از همرزم شهید، ابراهیمیفر)
به خوابم آمد و گفت همسایه شما شدم
بعد از گذشت سالها از شهادت برادرمان حسینعلی، آثار و علائمی از پیکرش به دست ما نرسید. بنیاد شهید تصمیم گرفت تا در امامزاده عبدالله که نزدیک روستای ماست، نمایی از سنگ قبر شهید بنا کند. چند وقت بعد از این کار، خواب دیدم جمعیت زیادی در حیاط ما جمع شدهاند.
چند نفر را بیشتر نمیشناختم. همه غریب بودند. حسین با کت و شلوار در بین جمعیت بود. مرا که دید به طرفم آمد، بغلم کرد و بوسید. گفت: «چرا ناراحتی و برام گریه میکنی؟ من همسایه شما شدم و دیگه جایی نمیرم.»
(به نقل از برادر شهید)
انتهای متن/