برادر شهید «عزیزالله علی‌زاده» نقل می‌کند: «هنوز به سن تکلیف نرسیده بود، روزه می‌گرفت. ماه رمضان در صحرا کار می‌کردند. چند نفر روزه نمی‌گرفتند و رعایت روزه‌داران را هم نمی‌کردند. عزیزالله به آن‌ها تذکر داد. وقتی دید اثری ندارد، آن‌ها را تهدید کرد: اگه مِن‌بعد روزه‌خوری کنین به حاج‌آقا شیخ‌محمد می‌گم! خبر به گوش حاج‌آقا رسید. به یکی از آن‌ها تذکر داد و بی‌اثر هم نبود.»

انجام واجبات پیش از رسیدن به سن تکلیف

به گزارش نوید شاهد سمنان، شهید عزیزالله علی‌زاده فرزند محمدحسین، اولین روز بهار ۱۳۴۷ در محله بلورسازی تهران به دنیا آمد. اولین فرزند خانواده بود. پنج ساله بود که به دامغان مهاجرت کردند.

اعزام به جبهه با دست‌کاری شناسنامه‌

اول راهنمایی بود که با دست‌کاری شناسنامه‌اش توانست به جبهه اعزام شود. تحصیلاتش را تا سوم راهنمایی بیشتر ادامه نداد. شغلش رانندگی تراکتور بود و کارگری هم می‌کرد. مدت کوتاهی هم شاگرد مکانیک بود.

علاقه به کار فنی

مادر شهید نقل می‌کند: «ده ساله که بود، تابستان‌ها وقت‌های بیکاری از روستا به شهر می‌رفت برای یادگرفتن مکانیکی. پیش پسرعمه‌اش شاگردی می‌کرد. به کار‌های فنی علاقه داشت. خیلی وقت‌ها توی خانه وسایل برقی را باز و بسته می‌کرد. گاهی هم نمی‌توانست درست کند، او را تنبیه می‌کردم. می‌گفت: «خرجی مدرسه‌ام رو در می‌آرم تا کمک بابا بشه.» پدرش کارگر بود و درآمد چندانی نداشت.

روزه‌داری و امر به معروف پیش از رسیدن به سن تکلیف

پدرش کارمند ذوب‌آهن طزره دامغان بود و حدود دوازده ماه سابقه حضور در جبهه دارد. به خاطر دیانت در رعایت مسائل شرعی، توجه به حلال و حرام، اهالی محل او را شیخ‌حسین صدا می‌زدند. مادرش سکینه، دارای سواد قرآنی و تکمیلی نهضت است.
برادر شهید، محمدصادق علی‌زاده نقل می‌کند: «هنوز به سن تکلیف نرسیده بود، روزه می‌گرفت. ماه رمضان در صحرا کار می‌کردند. برنامه‌شان این بود که صبح زود می‌رفتند و همین که هوا گرم می‌شد، برمی‌گشتند. چند نفر روزه نمی‌گرفتند و رعایت روزه‌داران را هم نمی‌کردند. عزیزالله به آن‌ها تذکر داد. وقتی دید اثری ندارد، آن‌ها را تهدید کرد: «اگه مِن‌بعد روزه‌خوری کنین به حاج‌آقا شیخ‌محمد می‌گم!» خبر به گوش حاج‌آقا رسید. به یکی از آن‌ها تذکر داد و بی‌اثر هم نبود.

مجروحیت در عملیات والفجر هشت

عزیزالله دوران آموزش تخصصی لودر و بلدوزر را در پادگان شهید ساجدی دامغان، آموزش آبی-خاکی را در پادگان باغرود نیشابور و آموزش عمومی را در پادگان ۲۱ حمزه تهران گذراند. چندین بار به جبهه رفت و در عملیات‌های والفجر مقدماتی، خیبر، والفجر هشت، کربلای پنج و والفجر ده شرکت کرد. او در عملیات والفجر هشت از ناحیه انگشتان و مچ دست راست مجروح و مدتی را در بیمارستان اصفهان بستری شد.

در مریوان شیمیایی شد

در هجدهم دی ماه ۱۳۶۵ سرباز سپاه شد. به‌دلیل تخصص رانندگی لودر و تراکتور به جهادسازندگی دامغان مأمور شد. در گردان رسول اکرم (ص) سازماندهی و به قرارگاه حمزه جهادسازندگی اعزام شد. یک بار در مأموریت منطقه مریوان شیمیایی شد و از ناحیه چشم و دستگاه تنفسی دچار آسیب جدی شد. در یگان‌های مختلفی از جمله لشکر ۱۷ علی‌بن‌ابیطالب (ع)، تیپ ۲۱ امام رضا (ع)، تیپ ۱۲ قائم آل محمد (عج) و قرارگاه حمزه جهاد سازندگی حضور داشت.

شهادت در بیست سالگی

بالای بیست ماه سابقه جبهه بسیجی دارد. هفده ماه از خدمت سربازی‌اش گذشته بود که در هشتم خرداد ۱۳۶۷ در منطقه خرمال عراق (منطقه عمومی والفجر ده) با تیر مستقیم به پهلو به شهادت رسید. پس از یک هفته، در شهر دامغان تشییع و به روستای برم انتقال یافت و در کنار دوستان شهیدش آرام گرفت.

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده