مادر شهید «علی‌اصغر قاسم‌پور» نقل می‌کند: «قرآن خواندم. صلوات فرستادم. فهمیدم که علی‌اصغرم شهید شده است. خانه را تمیز کردم، استکان و قند و چای را آماده کردم تا اینکه خبر شهادتش را به من دادند. همان ‌جا گفتم: «خدایا! این قربانی رو از ما قبول کن.»

قربانی‌ای که در خرمشهر پذیرفته شد

به گزارش نوید شاهد سمنان، شهید علی‌اصغر قاسم‌پور دومین فرزند رمضان، سیزدهم تیرماه سال ۱۳۳۳ در یکی از دهات‌های شهرستان سمنان به نام همیرد، در یک خانواده کشاورز، زحمت‌کش و بی‌بضاعت به دنیا آمد. دوران کودکی خود را در همان‌جا گذراند. سپس خانواده‌اش به جاجرم رفتند و در آنجا کار کشاورزی خود را شروع کردند. تا کلاس چهارم ابتدایی را در آنجا گذراند.  

نماز امام زمان (عج)

پس از آن برای ادامه کشاورزی به یکی از روستا‌های شاهرود عزیمت کردند. شهید بقیه تحصیلات خود را در روستای دیزج ادامه داد. او به تهران رفت و به کار لنت‌کوبی پرداخت. سپس به خدمت سربازی رفت و دوران سربازی خود را در پایگاه هوایی دزفول گذراند و در آن پایگاه، فعالیت‌های اسلامی چشم‌گیری داشت. بعد از خدمت سربازی، در شرکت پایار سمنان مشغول‌ به‌ کار شد. روز‌ها کار می‌کرد و شب‌ها درس می‌خواند و تا کلاس سوم راهنمایی درس خود را ادامه داد.

سال ۱۳۵۵ با دختردایی خود ازدواج کرد. بعد از مدتی به مشهد رفتند و در یکی از روستا‌های مشهد به نام پرمه با خانواده خود در یک اتاق اجاره‌ای، زندگی را می‌گذراند. با ماشین نیسان کار می‌کرد. در مشهد مقدس نیز به فعالیت‌های مذهبی خود ادامه داد. بعد از مدت یک سال، پدرش مریض شد، به‌همین‌خاطر به سمنان برگشت. وقتی امام فرمودند ارتش بیست میلیونی باید تشکیل شود او در بسیج ثبت‌نام کرد و به‌عنوان رزمنده به پیرانشهر رفت. چندین بار در جبهه حضور یافت.

هم‌رزم شهید، علیرضا یغمائیان نقل می‌کند: «رفته بودم منزلشان یک کمی نشستم، نیامد. از مادرش پرسیدم، گفت: «داره نماز می‌خونه.» چون می‌دانستم نماز اول وقتش ترک نمی‌شود، گفتم: «الان نماز؟» گفت: «آخه علی‌اصغر هر شبِ چهارشنبه نماز امام زمان (عج) می‌خونه.»

قربانی‌ای که در خرمشهر پذیرفته شد

در عملیات آزادسازی خرمشهر دچار خونریزی مغزی شد و در اول خرداد ۱۳۶۱ به شهادت رسید. مزارش در گلزار شهدای زادگاهش است. از او دو دختر و یک پسر به یادگار مانده است.
مادر شهید نقل می‌کند: «رفت و آمد‌های مشکوکی به خانه ما می‌شد. شک کردم نکند برای پسرم اتفاقی افتاده باشد. شب بود. جا نمازم را باز کردم. می‌خواستم برای سلامتی‌اش دعا کنم. هرچه سعی کردم، سرم به آسمان بلند نشد. قرآن خواندم. صلوات فرستادم. فهمیدم که علی‌اصغرم شهید شده است. خانه را تمیز کردم، استکان و قند و چای را آماده کردم تا اینکه خبر شهادتش را به من دادند. همان ‌جا گفتم: «خدایا! این قربانی رو از ما قبول کن.»

برادرش علی اکبر قاسمپور نیز به شهادت رسیده است.

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده