شهید «محمدعلی پریمی» نهم مرداد ۱۳۴۲ در روستای کبوترخان شهرستان دامغان متولد شد. به علت مشکلات معیشتی بعد از کسب مدرک سیکل، درس و مدرسه را کنار گذاشت و برای کمک به خانواده به کارگری و بنایی پرداخت. سال ۱۳۶۰ به استخدام شهربانی جمهوری اسلامی ایران درآمد. سه بار داوطلبانه از سوی شهربانی کرج به جبهه اعزام شد. سرانجام در تاریخ سی‌ام اردیبهشت ۱۳۶۳ در مهاباد با ضدانقلابیون درگیر شد و به فیض والای شهادت مفتخر گردید.

گشت کمین مهاباد، میعادگاهش بود

به گزارش نوید شاهد سمنان، شهید محمدعلی پریمی فرزند علی اکبر، نهم مرداد ۱۳۴۲ در روستای کبوترخان شهرستان دامغان متولد شد. به مدرسه روستای خورزان که حوالی کبوترخان است رفت، تا پنجم ابتدایی درس خواند، چون روستا بیش از این امکانات تحصیلی نداشت به شهر دامغان رفت و مشغول تحصیل شد. به علت مشکلات معیشتی بعد از کسب مدرک سیکل، درس و مدرسه را کنار گذاشت و برای کمک به خانواده به کارگری و بنایی پرداخت.

سه بار داوطلبانه به جبهه اعزام شد

سال ۱۳۶۰ به استخدام شهربانی جمهوری اسلامی ایران درآمد. با اوج‌گیری حملات نظامی ارتش عراق در مناطق مختلف کشور، مانند دیگر غیور‌مردان ایران اسلامی وظیفه خود دانست که از مرز‌های وطن اسلامی دفاع کند. سه بار داوطلبانه از سوی شهربانی کرج به جبهه اعزام شد.

شهادت در گشت کمین مهاباد

دوست و هم‌رزم شهید، محمد صرفی نقل می‌کند: «با محمدعلی در پادگان قوشچی که بین سلماس و ارومیه بود، آشنا شدم. ما آنجا مدت ده روز دوره دیدیم و به مهاباد اعزام شدیم. سال ۱۳۶۲ پنج نفر دامغانی بودیم که بر حسب اتفاق به پادگان مرکزی گشت کمین مهاباد افتادیم. کارمان این بود که بعد از ظهر‌ها به گشت برویم و شب‌ها چهار پنج ساعت کمین بایستیم. منطقه ناامن بود و هر چند وقت خبر می‌آمد که تعدادی از افراد در کمین گروهک‌های کومله و دموکرات افتاده و به طرز فجیعی شهید شدند؛ اما بچه‌ها باکشان نبود و با رشادت از منطقه محافظت می‌کردند. ما به همراه محمدعلی و دیگر بچه‌ها در آنجا مشغول پاسداری بودیم.

صبح سی‌ام اردیبهشت ۱۳۶۳ محمدعلی برای نماز، زودتر از همه بیدار شد. نماز خواند و خوابید. ما رفتیم برگه مرخصی سه نفره گرفتیم و برگشتیم؛ دیدیم هنوز خوابیده. بیدارش کردیم. خیلی پرانرژی و شاد بلند شد. گفتم: مگه قولی که دادی یادت رفته؟ مکثی کرد و گفت: من نمی‌آم شما برید! گفتیم: چرا؟ تو که دیشب گفتی می‌آم! گفت: چون اختیارم دست خودم نیست. گفتم: بابا من از فرمانده پایگاه برگه مرخصی گرفتم.گفت: من با فرمانده پایگاه کاری ندارم. من و کلایی را به زور از پایگاه بیرون کرد و اسم خودش را خط زد. هر چند رفتارش برای‌مان عجیب بود، اما چاره‌ای نداشتیم. خداحافظی کردیم و رفتیم. مقداری که گذشت، ناگهان صدای شلیک گلوله آمد. به سرعت به طرف پایگاه برگشتیم. گفتیم: چه خبره؟

گفتند: نمی‌دونیم. یک ماشین اومد، همه بچه‌های کمین رو سوار کرد برد. دلشوره امانم را بریده بود. بعد از مدتی گروه کمین برگشتند، اما محمدعلی با آن‌ها نبود. از هرکس پرسیدیم، خبری از او نداشت. به تیپ ارتش رفتیم. تعدادی مفقودالاثر و شهید آنجا بود. گشتیم، بر روی یکی از تابوت‌ها نوشته شده بود؛ محمدعلی پریمی.»

 پیکر پاک این شهید پس از تشییع در گلزار شهدای دامغان مدفون گردید.

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده