نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«بعضی از اسرا از ما که در میان آن‌ها رفت‌وآمد می‌کردیم درخواست آب داشتند. من از فرماندهی واحد خودمان اجازه گرفتم که بین آن‌ها آب توزیع کنیم و بعضی‌ها را هم که زخم‌هایی سطحی داشتند توسط بهیار واحد پانسمان کنیم ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۱۰۳۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۰۴

روایتی خواندنی از خواهر شهید«حسین اخلاصی زنگنه»؛
خواهر شهید «حسین اخلاصی زنگنه» در بیان خاطرات ی می گوید: برادرم قبل از عملیات مسلم ابن عقیل گفت: من از خداوند می خواهم در این عملیات جسمم توسط گلوله دشمن سوراخ شود و در بیابان بماند تا روز قیامت روسفید باشم.
کد خبر: ۵۴۱۰۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۰۴

خواهر شهید «محمد چوزوکلی» نقل می‌کند: «محمد چهار ساله آن قدر ضعیف و ناتوان شده بود که حتی نای گریه کردن هم نداشت. پیرزنی آمد به مادرم گفت: اختر جان! این بچه‌ها رو از اتاق بیرون کن. برو توی حیاط آب گرم کن. من جیغ زدم: داداشم زنده است، می‌خوای بچه زنده رو دفن کنی؟»
کد خبر: ۵۴۱۰۲۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۰۴

«عملیات فتح‌المبین به خوبی پیش رفت و در آن منظره‌ای فراموش‌نشدنی دیدم. اجساد عراقی‌ها روی زمین پراکنده بود. ستون دود از جای‌جای منطقه به آسمان می‌رفت. تانک‌های آتش‌گرفته‌ای که بوی اجساد سوخته عراقی‌ها را می‌دادند تهوع‌آور بودند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات «محبوبه ربانی‌ها» از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۴۰۹۴۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۰۲

در گفتگو با جانباز 70 درصد محمد صالحی مطرح شد؛
«منطقه فاو از اهمیت بسزایی برای بعثی‌ها برخوردار بود، لذا موانع زیادی را ایجاد کرده بودند تا ایرانی‌ها نتوانند آن را تصرف کنند، ولی رزمندگان با انجام عملیات والفجر هشت که وحشتناک و بسیار سنگین بود، توانستند فاو را تصرف کرده و با توکل به خداوند و تاسی از فرهنگ ایثار و شهادت، نشدنی‌ها را ممکن کنند ...» آنچه می‌خوانید ناگفته‌های جانباز 70 درصد محمد صالحی از عملیات والفجر 8 برای تصرف منطقه فاو است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۴۰۹۳۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۳۱

مدیرکل بنیادشهید و امور ایثارگران استان لرستان در یادداشت خود به مناسبت هفته دفاع مقدس نوشت: هشت سال دفاع مقدس ما صرفاً یک امتداد زمانی و فقط یک برهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زمانی نیست؛ گنجینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی عظیمی است که تا مدت های طولانی ملت ما می تواند از آن استفاده کند و در این مجموعه تابناک، درخشنده ترین و نفیس ترین نگین گرانبها یاد و خاطره شهیدان است.
کد خبر: ۵۴۰۹۲۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۰۲

گفتگوی تصویری با همسر شهید «حسین خاطری»؛
همسر شهید «حسین خاطری» در بیان خاطرات ی می‌گوید: حسین خواب بود، بالای سرش رفتم دیدم لب هایش خشک شده برایش آب آوردم و بیدارش کردم، گفت: من روزه ام، از آن روز تا به حال لب هایش خشک حسین را فراموش نمی کنم و به یادش دوشنبه ها روزه می گیرم.
کد خبر: ۵۴۰۹۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۰۲

ایلام در جنگ؛
خاطرات مقاومت ایلام در جنگ گوشه‌ای از آوارگی و بی خانمانی، رشادت‌ها و مقاومت مردم همیشه در صحنه استان ایلام در زمان جنگ هشت ساله را نشان می‌دهد این مستند توسط آقای بختی از تهیه کنندگان صدا و سیمای مرکز ایلام تهیه شده و نوید شاهد ایلام به مناسبت هفته دفاع مقدس این کلیپ را در اختیار علاقمندان عزیز قرار می‌دهد.
کد خبر: ۵۴۰۹۱۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۰۱

در گفتگو با معلم دوران دفاع مقدس مطرح شد
در گرامیداشت هفته دفاع مقدس و به مناسبت آغاز سال تحصیلی جدید پای صحبت های یکی از معلمان آن دوران نشسته ایم که در طول هشت سال جنگ تحمیلی هم در کسوت معلمی و هم در لباس رزم، نقش خود را به خوبی ایفا می کرد. این مصاحبه در ادامه تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۵۴۰۹۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۰۱

برگی از خاطرات؛
«سال ۱۳۶۶ بود که در خط شلمچه پاسگاه زید بودم. تابستان گرم و طاقت‌فرسایی داشت. حدودا ۴۲ درجه بالای صفر بود که شدت گرما امان بچه‌ها را بریده بود. بنده هم به عنوان پزشکیار در بهداری بودم. تعداد مراجعان گرمازده زیاد بود ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۰۸۸۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۳۱

روایتی خواندنی از یک شهروندکرمانشاهی به هنگام بمباران هوایی دشمن بعثی؛
«مرضیه رحیمی» یکی از شهروندان کرمانشاهی که به هنگام بمباران هوایی دشمن بعثی در جنگ تحمیلی به درجه جانبازی می رسد، می گوید: همسرم راننده تانکر شرکت نفت بود و در آن زمان به جبهه اعزام شده بود به همراه سه دختر و یک پسرم در کرمانشاه زندگی می کردیم روز حادثه را هرگز فراموش نمی کنم پنجم خرداد ماه سال ۱۳۶۴ بود و این روز ناتوانی دشمن روایت می کرد.
کد خبر: ۵۴۰۸۳۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۳۰

«چند دقیقه بود که یک اتوبوس که تماماً با گل و خاک استتار شده بود از راه رسید در حالی که مملو از اسرای جنگی بود. آنچه جالب و عجیب بود اینکه تمام اسرا از بالاتنه لخت بودند هیچکدام جز شلوار چیزی به تن نداشتند. آوردن چهل و سه نفر اسیر موجب شادی همه شد و خبر از یک پیروزی بزرگ می‌داد ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۰۷۴۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۲۹

«ایشان هنگام اعزامش به سوریه به من گفت اصل کار تو هستی، اگر اتفاقی برایم بیافتد تویی که باید بار مسئولیت‌ها را به دوش بکشی، اگر راضی نباشی نمی‌روم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات مدافع حرم شهید مفقودالاثر «الیاس چگینی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۴۰۶۴۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۲۷

خاطرات شفاهی مادران شهدا
مرضیه بختیاری مادر شهید «ایرج شرفی» می‌گوید: «زمان سربازی‌اش هنوز فرا نرسیده بود که یک روز به خانه آمد و گفت: می‌خواهم به سربازی بروم و از این طریق به جبهه خدمت کنم. شما فقط برای من دعا کنید. پدرش به من گفت: اگر شما هم راضی نباشی به سربازی می‌رود پس ناراحت نباش و با ناراحتی بدرقه‌اش نکن. فردای آن روز ایرج برای حضور در سربازی ثبت نام کرد. پس از یکسال خدمت در جبهه سومار به شهادت رسید.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را می‌بینید.
کد خبر: ۵۴۰۶۳۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۲۷

گفتگوی تصویری با همسر شهید«بهزاد قیاسی»؛
همسر شهید«بهزاد قیاسی» در بیان خاطرات ی می گوید: یکی از همرزمان شهید برایمان تعریف می کرد که هر شب یکی از رزمندگان پنهانی لباس های ما می شست تا اینکه شخصا تصمیم گرفتم خودم را به خواب بزنم و ببینم چه کسی این کار را می کند دیدم بهزاد است همین که دستش را گرفتم اشک در چشمان جمع شد و گفت نباید کسی این موضوع را بداند وگرنه ثواب این کار از بین می رود.
کد خبر: ۵۴۰۶۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۲۷

خاطرات شفاهی مادر شهید ؛
مادر شهید "حسین امیری" در خاطرات ی از فرزندش گفت:« من اصلا ناراحت نیستم که فرزندم شهید شده است. او خاک پای امام حسین (ع) است و مادر باید در این غم ها طاقت داشته باشد.»
کد خبر: ۵۴۰۵۸۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۲۵

خاطرات شفاهی پدر شهید ؛
عباس قدمی پدر شهید "ابوالفضل قدمی" در خاطرات ی از فرزندش گفت :«او با تمام فرزندانم فرق داشت و همه از او به نیکی یاد میکردند و از اخلاق نیکویش می گفتند. خدمتش تمام شده بود اما در تقدیرش شهادت نوشته شده بود.»
کد خبر: ۵۴۰۵۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۲۴

خاطرات شفاهی مادر شهید ؛
مادر شهید "رضا احمدی" در خاطرات ی از فرزندش گفت: «وقتی دیدمش تیر به پهلویش خورده بود ، لباس سفید بر تنش بود. سه سال است که فکر میکنم باز همان سال ها بازگشته اند و بسیار دلتنگش گشته ام.»
کد خبر: ۵۴۰۵۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۲۶

خاطرات شفاهی جانباز حجت الله وکیلی؛
جانباز حجت الله وکیلی در خاطرات ی از سال های دفاع مقدس گفت : «ما در سنگر نشسته بودیم که خمپاره ای به سنگرمان خورد همه شهید شدند به جز من و دوستم که به جانبازی نائل گشتیم. در سنگر ما دو نفر که شهید شدند برادر شهید بودند و آنها نگفته بوده اند ما شهید داده ایم و سهم خود را به انقلاب ادا کرده ایم.»
کد خبر: ۵۴۰۵۷۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۲۸

خاطرات شفاهی جانباز علی علیزاده؛
جانباز علی علیزاده در خاطرات ی از سال های دفاع مقدس گفت :«سال 1367 در عملیات مرصاد من وظیفه خودم دیدم که حضور پیدا کنم در آنجا من آرپی جی زن بودم که تیر به ستون فقراتم اصابت کرد و قطع نخاع شدم.»
کد خبر: ۵۴۰۵۷۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۲۹