خاطرات شفاهی خانواده و همرزمان شهید
شهید «پرویز نوروزی» از شهدای فرهنگی استان ایلام است که نقش مهمی در آگاهی دادن به نوجوانان و جوانان چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب داشتند. در ادامه فیلم مصاحبه با خانواده و همرزم این شهید والامقام تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۵۳۲۰۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۱۰
«اگر سر کسی ترکش خورده بود پانسمان میبستند و سرم میزدند که خونریزی نکند و از حال نرود. سپس مجروح را به بخش میآوردند تا در اسرع وقت به تهران یا شهرهای دیگر منتقل شود ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات «محبوبه ربانیها» از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۲۰۰۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۱۰
برگرفته از نامههای دفاع مقدس؛
«اگر چه در حال حاضر برادرم پیش ما نیست. اما هیچ وقت ناراحت نبودهام و از خداوند شکایتی نداشتهام. چون میدانم برادرم در راهی گام برداشت که راه امام حسین (ع) است ...» این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۲۰۰۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۱۰
خاطراتی پیرامون شهید «حاج علی ژاله»؛
در خاطرات همرزم شهید «حاج علی ژاله» آمده است: عكسی زيبا از امام هميشه در جيبش بود. تكيه كلامش اين بود: «هر وقت جمال نورانی حضرت امام را مشاهده میكنم، آرامش خاصی به من دست میدهد كه وصف شدنی نيست.»
کد خبر: ۵۳۱۹۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۱۰
خاطرات شفاهی پدر شهید «علی یادگاری»؛
در این مصاحبه پدر شهید "علی یادگاری" از مسئولیت خود در شورای روستایی تعریف کرد و اینکه فرزندش پیش او آمد و گفت: «پدر نام مرا هم برای جبهه بنویس، مرا امام حسین (ع) صدا میکند، باید بروم.»
کد خبر: ۵۳۱۹۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۰۹
برادر شهید «محمود نخعی مقدم» نقل میکند: ((تمام وجودم در صحنه نبرد است اینجا برایم زندان است، اسیر هستم.)) در ادامه گوشهای از خاطرات این شهید گرانقدر را میخوانیم.
کد خبر: ۵۳۱۹۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۰۹
برادرزاده شهید «عبدالله مجاهد» نقل میکند: «چماق به دستها وارد مغازه شدند. قبل از این که حرکتی کنند عبدالله به آنها گفت: اگه میتونید به این مغازه فقط نگاه کنین! وقتی ماجرا را برایم تعریف کرد بدنم از ترس میلرزید. عبدالله عبد و تسلیم کسی غیر از خدایش نمیشد.» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در دو بخش خاطرات ی از این شهید گرانقدر را برای علاقهمندان منتشر میکند که توجه شما را به قسمت نخست این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۵۳۱۹۷۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۰۹
«روزی پسرم محمدهادی به محمدرضا گفته بود. ما همه برادرها در جبهه هستیم و از آنجایی که شب عید است پدر و مادرمان تنها هستند تو از جبهه به خانه بگرد و کنار آنها باش ...» ادامه این خاطره از مادران شهیدان «محمدرضا و محمود کبیری» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۱۹۶۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۰۹
مادر شهیدان محمود و محمدرضا کبیری:
«یک روز نشسته بودم دیدم رضا با خوشحالی آمد و گفت: مادر جان نتیجه روزه بیسحرم را گرفتم. گفتم چه کردی. رضا گفت در دو تا دانشگاه تهران رشته ریاضی و دانشگاه اصفهان رشته مهندسی پتروشیمی قبول شدهام، یک مرتبه رنگ از صورتش پرید. گفتم چی شد رضا جان. گفت ریا شد، من چرا گفتم روزه بیسحر گرفتم. من گفتم اینجا که کسی نبود. گفت شما هم نباید میدانستید ...» آنچه میخوانید بخشی از ناگفتههای مادر شهیدان «محمود و محمدرضا کبیری» از فرزندش شهیدش «محمدرضا» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۱۹۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۱۵
خاطرات شفاهی همرزمان و خانواده شهدا؛
درباره شهید «عبدالله فتاحی» به نقل از همرزمان و خانواده شهید گفته شده است: وی از فرماندهان شجاع و نترسی بود که یک تنه به جنگ دشمن می رفت. در ادامه فیلم این مصاحبه تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۵۳۱۹۶۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۰۹
شهید «عباسعلی اشرف» در دفتر خاطرات ش مینویسد: «پشت بلوز یک برادر بسیجی علامت ورود ممنوع با خط سرخی کشیده شد و داخل آن با خطی خوش این جمله قشنگ نوشته شده بود: «ورود ترکش و گلوله بدون اجازه الله ممنوع.» نوید شاهد سمنان در سالگرد شهادت، در چهار بخش خاطرات ی از این شهید گرانقدر را برای علاقهمندان منتشر میکند که توجه شما را به قسمت چهارم این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۵۳۱۹۴۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۰۸
همسر شهید در سالروز شهادت «دادخدا صیادی اربابی» به بیان آخرین خاطره از این شهید بزرگوار پرداخته است.
کد خبر: ۵۳۱۹۴۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۰۸
کتش را در آورد. به طرفم گرفت و گفت: «این رو تنت کن پسر! یخ کردی.» از شدت سرما حتی تعارف نکردم که پس خودت چی؟ از او گرفتم و پوشیدم. چند روز بعد خواستم کت را به او برگردانم. خندید و گفت: «ندادم که پس بگیرم.» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، توجه شما را به خاطرات ی از شهید «محمداسماعیل مشیری» جلب میکند.
کد خبر: ۵۳۱۹۳۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۰۸
همرزم شهید «محمد لر» نقل میکند: «با محمد پل کرخه بودیم. دو سه روز را بیغذا و آب پشت سر گذاشتیم. محمد به بچهها روحیه میداد و میگفت: این شرایط گرم و سخت را تحمل کردن هنره! بالاخره سختیها تموم میشه.» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، شما را به مطالعه خاطرات ی از این شهید گرانقدر دعوت میکند.
کد خبر: ۵۳۱۹۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۰۸
«حاجآقا ابوترابی به نماز اول وقت بسیار اهمیت میداد. در سفرهایی که با هم بودیم، هر جا که وقت اذان و نماز میشد، همانجا میایستادیم و با آبی که داشتیم وضو میگرفتیم ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۱۸۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۰۸
برگرفته از داستان طنز دفاع مقدس؛
«من روی تخت سیاهم یک زندان میکشم که بابا توی آن اسیر شده است. پشت در زندان، یک آدم سیبیلو با یک تفنگ رژه میرود. بابا گوشهی زندان نشسته و زل زده به میلهها، میگویم»: تقصیر خودته. بابا، هر بار گفتم منو هم ببر جبهه، هی خندیدی ...» آنچه میخوانید گزیدهای از داستان طنز دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۱۸۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۰۷
پسرعمه شهید «ذبیحالله اسقانیان» نقل میکند: «یک شب نزدیک هفتم محرم ذبیحالله به خوابم آمد و گفت: پسرعمه! هر وقت خواستی برای من نوحه بخوانی نوحه حضرت علیاکبر (ع) را بخوان.»
کد خبر: ۵۳۱۸۱۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۰۶
«علی مطیع بیچون و چرای ولایت بود و تداوم انقلاب را فقط در پناه ولایت و تحقق دستورالعملها و رهنمودهای آن میدانست و در بحث اطاعت از فرامین رهبری با هیچکس تعارف نداشت ...» ادامه این خاطره از شهید «علی میوهچین» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۱۸۱۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۰۶
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
پدر شهید مصطفی سلیمانخانی می گوید: پسرم مرزبان بود و عاشق دفاع از خاک وطن، بعد از كسب درجه استوار دومی در سفر زيارتی كه به همراه همرزمانش به بارگاه ملکوتی امام رضا(ع) داشت، از امام هشتم طلب شهادت کرد و سرانجام روز سیزده بدر خبر شهادتش را برای ما آوردند. ادامه این فیلم در ادامه تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۵۳۱۷۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۰۶
مادر شهید «سیفالله آذری» نقل میکند: «داشتیم نگاه میکردیم که ناگهان سیفالله سرش را از زیر فرش بیرون آورد. گفتم: پسر! توی اتاق سرد بدون لحاف؟ در حالی که از سرما کز کرده بود، گفت: نیمه شب اومدم. دلم نیومد شما رو از خواب بیدار کنم.» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، شما را به مطالعه خاطرات ی از مادر این شهید گرانقدر دعوت میکند.
کد خبر: ۵۳۱۷۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۲۸