روایتی از خانواده شهید «غلام پور»
هنوز یک سالی به سربازی شهید مانده بود که ایشان اصرار داشتند که حتماً به سربازی بروند هر چه گفتم هنوز زود است و به موقعش حتماً خبرت می کنند، گفت نه من باید این سری با دوستانم بروم و همین کار را هم انجام داد و عازم جبهه شد.
کد خبر: ۴۶۱۶۲۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۱
مرحوم حسین ایزدی پدر شهید والامقام «محمدعلی ایزدی» دعوت حق را لبیک گفت و به فرزند شهیدش پیوست.
کد خبر: ۴۶۱۶۱۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۰
معرفی کتاب
کتاب «سرباز مادرزاد» زندگینامه داستانی شهید مدافع حرم « حسین همتی» است که توسط «حمید گلهداری» در 9 فصل به نگارش درآمده است.
کد خبر: ۴۶۱۵۸۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۰
وصیت نامه شهید «کاظم احمدآبادی»
شهید «کاظم احمدآبادی» در وصیت نامه اش می نگارد؛ اگر نتوانستید در جبهه نبرد حضور یابید و از کیان اسلام و حیثیت و آبروی مسلمین با اسلحه گرم دفاع کنید اینک بر شماست که پیام رسان خون شهیدان باشید.
کد خبر: ۴۶۱۴۹۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۹
کاشکی این شب، شب مانده به آخر برسد/ تا سحر باز همان پر زده از در برسد/ آن قدر منتظرم خیره به در تا کلمات/ از تن زخمی تو بر تن دفتر برسد
کد خبر: ۴۶۱۴۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۰۵
شریف!/ وقتی سنگ ها دستهات را پیدا نکردند/ بلند شو!/ تکه تکه هاي تنم را بردار/ پرتاب کن/ ذره ذره هاي گم شده ام را
کد خبر: ۴۶۱۴۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۳
شهاب سنگ ها/ پرتاب سنگ اند/ به سوي ستاره هاي شکسته صهیون/ ستاره نیستند!
کد خبر: ۴۶۱۴۷۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۳
اسمت را براي اولین بار /در «الجزیره» شنیدم/ وقتی که براي آخرین بار شهادت خواستی/ روز بعد تیتر تمام روزنامه هاي عرب بودي
کد خبر: ۴۶۱۴۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۲
باز هم چشم هاي تو را خون... برادر!/ دست هاي تو در دست زیتون برادر!/ خانه ات را به روي تو آوار کردند/فوج خفاش هاي شبیخون برادر!
کد خبر: ۴۶۱۴۷۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۲
روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت سیزدهم
در آنجا پزشک مخصوص هر چند ساعت می آمد و خونش را آزمایش می کرد. حال پدر بسیار وخیم بود و گاهی بیهوش میشد و گاهی به هوش می آمد. غلظت خونش وضعیت عادی نداشت و این از همه بیشتر دکتر را نگران کرده بود.
کد خبر: ۴۶۱۴۲۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۰۴
روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت دوازدهم
گفتم: بابا من نمی خوانم. شما احتیاج به روضه ندارید. از این به بعد هر وقت خواستم شما گریه کنید فقط می گویم امام حسین (ع).
کد خبر: ۴۶۱۴۲۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۰۳
روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت یازدهم
اصلا اول ماه خیلی ها میدانستند که پدر قرار است حقوق بگیرد و می آمدند. به خیلی از خانواده ها کمک می کرد. بی جهت نبود که همه می گفتند که او پدر ما هم هست، فقط پدر شما نیست
کد خبر: ۴۶۱۴۲۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۰۲
روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت دهم
صوت زیبای قاری در فضای با طراوت حیاط پیچیده بود. همه دیدند حاج آقا طالبیان همان جایی که درست زیر پایش چاله ای آب جمع شده بود به سجده افتاد. هیچ کس جز حاجی به این مسئله توجه نکرده بود که آیه ای را که قاری می خواند سجده واجب دارد.
کد خبر: ۴۶۱۴۲۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۳۱
روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت نهم
یک روز گفتم: باباجان تو پدر این پیکان را درآوردی و خرابش کردی. گفت: محمد حسین جان عیبی ندارد. مال دنیا است و ارزش غصه خوردن را ندارد.
کد خبر: ۴۶۱۴۲۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۹
روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت هشتم
بعد از سلام و احوال پرسی، می گفت: محمد حسین چه کار می کنی؟ بابا! نمازت را می خوانی؟ پسرم! نکند نماز را سبک بشماری.
کد خبر: ۴۶۱۴۲۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۷
روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت هفتم
گفت که بیاوریدم پایین. آوردنش پایین و گفتند که خوب چه میخواهی بگویی؟ گفت: ای بابا داشتید خفه ام می کردید که. صدای خنده همه آن کتک خورده ها و مامورها در ماشین پیچیده بود.
کد خبر: ۴۶۱۴۲۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۶
روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت ششم
از شدت درد بیهوش شدم، وقتی به هوش آمدم چشم هایم را در اتاقی تنگ و تاریک باز کردم. در حال دعا و نیایش به خواب رفتم. پدرم را در خواب دیدم. مرا در آغوش کشید و گفت: پسرم مقاومت کن این دوره هم با همه سختی هایش می گذرد.
کد خبر: ۴۶۱۴۲۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۴
روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت پنجم
پرویز ثابتی منفجر شد و شروع کرد به زدن خودش! با مشت و سیلی می زد توی سر و کله خودش و می گفت: من پدرسوخته این همه دارم تو را می زنم، آن وقت تو در حال مرگ می آیی و مرا مسخره میکنی و می گویی کُتَت را از کجا خریده ای؟! ای وای از دست شماها
کد خبر: ۴۶۱۴۲۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۳
روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت چهارم
پدرم دوباره پاسخ داد: غیر مستقیم، بله! شما ما را مجبور به این کار کرده اید. صبح ها وقتی که قصابی می رفتم که گوشت بخرم؛ وقتی که دور میدان مجسمه عمله ها را می دیدم که بی صبرانه منتظر رفتن به سر کار هستند؛ وقتی که میدیدم گروه گروه کارگر و عمله بیکار تا ظهر یا عصر می ماندند! خون ام به جوش می آمد و تاب و برایم نمی ماند.
کد خبر: ۴۶۱۴۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۲
روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت سوم
طرف حسابی خجالت کشید و فهمید که این طرف از آن بیدها نیست که با این بادها بلرزد و خیلی زودتر از آنچه فکر می کرده، لو رفته و با آدم ساده ای طرف نیست. با آن که او را با تخت به اتاق آورده بودند، بلند شد و با پای خودش از اتاق بیرون رفت!
کد خبر: ۴۶۱۴۱۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۱