قسمت نخست خاطرات شهید «سید حسن شاه‌چراغ»
مادر شهید «سید حسن شاه‌چراغ» نقل می‌کند: «او از همان دوران طفولیت در مراسم عزاداری آقا امام حسین(ع) حضور فعال داشت و یکی از خادمین اباعبدالله(ع) بود. عشق به امام حسین(ع)، وجودش را پر کرده بود.»

به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید سید حسن شاه‌چراغ» نهم بهمن‌ماه ۱۳۳۱ در شهرستان دامغان به دنیا آمد. پدرش سید مسیح و مادرش سیده فاطمه نام داشت. تا پایان سطح خارج در حوزه علمیه درس خواند. ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد. روحانی و نماینده مجلس شورای اسلامی بود. مدتی به عنوان سرپرست مؤسسه کیهان فعالیت کرد. یکم اسفندماه ۱۳۶۴ در بمباران هوایی اهواز هنگام بازدید از مناطق جنگی بر اثر حمله جنگند‌ه‌های بعثی به هواپیما شهید شد. پیکر وی را در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپردند.

عشق به امام حسین(ع) وجودش را پر کرده بود

شهید قدوسی ایشان را طلبه‌ای با کفایت و برجسته یافتند

دوران کودکی‌اش را مانند بقیه کودکان به بازی می‌پرداخت. در سن هفت سالگی وارد دبستان هاتف دامغان شد. پنج شش سال در دامغان مشغول به تحصیل بود و بعد از آن وارد حوزه علمیه شد. چند سالی در مدرسه حقانی بود. شهید بزرگوار قدوسی، مسئولیت مدرسه و نیز پذیرش طلبه‌ها را بر عهده داشت و ایشان با امتحان کتبی، شفاهی و مصاحبه، شهید سید حسن را آزمودند و ایشان را طلبه‌ای با کفایت و انسانی برجسته یافتند. سید حسن بسیار شاگرد موفقی بود.

(به نقل از پدر شهید)

سید حسن عامل اصلی جریانات انقلابی شناسایی شد

بنای اولیه کانون اسلامی جوانان سال ۱۳۵۱ توسط مرحوم کربلایی سید طاهر و اینجانب ریخته شد. سپس حجت‌الاسلام شیخ محمدعلی معلی، شهید سید حسن شاه‌چراغ از قشر روحانیون، حاج علی‌اکبر فرح‌زاد به نمایندگی از بازاریان و خواهران و برادران دیگر، فعالیتشان را آغاز کردند. جلسات کانون در منزل شخصی‌ام برگزار می‌شد. مهم‌ترین محور کار کانون، جذب جوانان و فرهنگیان بود. از اهداف دیگر آن بیداری نسل جوان و آشنایی آنان به فرهنگ اسلام و نهایتاً ایجاد پایگاهی برای مبارزه با رژیم شاه ترسیم شده بود.

هسته مرکزی نیرو‌های فعال و انقلابی علیه رژیم شاه در منزل اینجانب تشکل می‌یافت و مجموعه رساله‌های حضرت امام(ره) و اعلامیه‌های صادره از ناحیه ایشان توسط فرزندم سید حسن ابتدا به مرکز هسته آورده و در ادامه جلسات مخفی بین خواهران و برادران توزیع می‌شد که این امر وحشتی را برای نیرو‌های اطلاعاتی شاه ایجاد کرده بود. مأموران، سید حسن را به عنوان عامل اصلی جریانات انقلابی شناسایی و از بدو ورودش به شهر دامغان تحت نظر و تعقیب قرار می‌دادند و همین کار زمینه جلسات قبل از انقلاب را در شب‌های محرم و رمضان در مدرسه موسویه و حسینیه خوریا، معصوم‌زاده و مسجد تاریخانه فراهم می‌کرد.

جلسات سخنرانی با جمعیتی فراوان و غالباً از نسل جوان تشکیل می‌شد. شهر دامغان نیز یکپارچه به حرکت و جنب و جوش درآمد. این شور و نشاط به وجود آمده در حمایت از رهبری در انقلاب و مبارزه با رژیم شاه بود.

(به نقل از پدر شهید)

شکر خدا که این شهادت را نصیب ما کرد

همیشه خدا را شکر می‌کنیم که خداوند این شهادت را نصیب ما کرد. البته خداوند همیشه خوب‌ها را انتخاب می‌کند و می‌برد. خدا را صدهزار مرتبه شکر که همچین معامله‌ای با خدا داشتیم. آن‌ها به مقصود خود رسیدند و راه صدساله را یک شبه پیمودند و رفتند.

(به نقل از پدر شهید)

عشق به امام حسین(ع)، وجودش را پر کرده بود

بهترین خاطره‌ای که از فرزندم دارم این است که او از همان دوران طفولیت در مراسم عزاداری آقا امام حسین(ع) حضور فعال داشت و یکی از خادمین اباعبدالله(ع) بود. عشق به امام حسین(ع)، وجودش را پر کرده بود. من به عنوان مادر این شهید بزرگوار به خودم می‌بالم و افتخار می‌کنم که چنین فرزندی داشتم که در راه انقلاب اسلامی شهید شود.

(به نقل از مادر شهید)

استخاره روز قبل از شهادت

روز قبل از شهادت، ایشان از مجلس تماس گرفتند که: «من فردا به مسافرت می‌روم. استخاره‌ام گرفته‌ام خوب آمده، من باید بروم.» آن روز از همه روز‌ها زودتر به خانه آمد.

(به نقل از همسر شهید)

چشمان مسیح مانند دریای آبی آرام است

با آن که آن روز‌های اول، حال و هوای انقلاب و تظاهرات مردمی در جریان بود و ایشان سخت گرفتار بود، من توقع زیادی نداشتم، اما اگر چیزی می‌خواستم ایشان هیچ‌وقت تقاضای مرا رد نمی‌کرد. با افرادی که هم‌فکر و هم‌عقیده‌شان بودند نشست و برخاست داشت. در بعضی مواقع با افرادی می‌نشست که زیاد با انقلاب میانه خوبی نداشتند، اما با آنان طوری برخورد و رفتار می‌کرد که از افکار غلطشان دست بردارند و به راه راست قدم بگذارند. شعارشان بیشتر این بود: «دوست گرفتن مهم نیست، دوست نگه داشتن مهم‌تر است!» ایشان در خانه مهربان، منظم و با سعه‌صدر بود. هرگز نظراتش را تحمیل نمی‌کرد.

با الطاف خداوندی، ما صاحب اولین فرزندمان سید مهدی شدیم. او در زندگی بیشتر برای تربیت فرزند وقت می‌گذاشت. آرزو داشت که در آینده فرزندانش در حوزه علمیه درس بخوانند. وقتی فرزند دوم ما به دنیا آمد، سید حسن در تهران به دیدار امام(ره) رفته بود. در بازگشت به منزل یکی از دوستانش رفته بود که از سمنان به ایشان خبر دادند خداوند متعال به شما فرزند دیگری را عنایت نموده است.

خود شهید برایم نقل کرد: «وقتی در راه می‌آمدم، در این فکر بودم که نام پسرمان را چه بگذارم که هم خداوند متعال راضی باشد و هم شما.» ایشان به دامغان که رسید در جمع خانواده مثل همیشه با صفای باطن و خندان بعد از تبریک شروع به صحبت در مورد فرزند کرد. درحالی که کودک را در بغل داشت، مادر بزرگوار ایشان رو به سید حسن کرد و گفت: «حال بگو بدانیم که نام فرزندت را چه می‌خواهی بگذاری؟» ایشان خنده‌ای کرد و گفت: «هرکس بگوید چه نامی را برایش برگزیدم، جایزه می‌گیرد!» اهل منزل هرکسی اسمی را گفتند و هیچ‌کدام نام مورد نظر او نبود تا نوبت به مادربزرگشان (ننه‌جان) رسید و او تبسمی کرد و گفت: «صلوات! نامش را مسیح انتخاب کرده‌ای.»

سید حسن از جایش برخاست و بر دستان مادربزرگ بوسه زد و جایزه‌ای را هم تقدیم ایشان کرد. او همیشه می‌گفت: «چشمان مسیح مانند دریای آبی آرام است!» سید مسیح روز اول فروردین ۱۳۶۴ متولد شده بود.

(به نقل از همسر شهید)

شاهد باش که می‌خواهم غسل شهادت کنم!

آن شب حجت‌الاسلام حاج شیخ علی معلی که از دوستان نزدیک ایشان بود با خانواده تشریف آوردند. او هم بشاش و سرحال بود. سفره را پهن کردیم. شام را میهمانان صرف کردند و مثل همیشه بعد از صرف شام تکه پارچه‌ای را به دست گرفت و شروع به پاک کردن سفره کرد. این عادت همیشگی او بود. سفره که تمیز شد از جایش برخاست به سراغ جاروی دستی رفت و خرده‌های نان را از روی فرش پاک کرد. پس از این کار از جایش برخاست و به من گفت: «فاطمه! لباس‌های تمیز و نوی مرا حاضر کن. می‌خواهم غسل شهادت کنم!»

چیزی در درون من لرزید و احساس غریبی بغض شد در گلویم. گفتم: «آخر چرا؟ شما همیشه به سفر می‌رفتید.» گفت: «برخیز نگران نباش!» ایشان به حمام رفت و به آقای معلی گفت: «بیا شاهد باش که من می‌خواهم غسل شهادت کنم!» ایشان موقع رفتن به من مبلغی پول داد و گفت: «احتیاج می‌شود.» من گفتم: «مگر نگفتی که زود می‌آیی؟» گفت: «حالا این را بگیر!» مهدی را در آغوش کشید و گفت: «مهدی! پسرم! مواظب مادرت باش! او را اذیت نکن.» بعد خداحافظی کرد و رفت.

(به نقل از همسر شهید)

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده