خاطرات/
سه‌شنبه, ۳۰ بهمن ۱۴۰۳ ساعت ۱۳:۴۵
مادر شهید «خلیل بیناباشی» نقل می‌کند: «برای بدرقه‌اش به حسینیه رفتم. موقع خداحافظی، او را در آغوش گرفتم. صورتش را بوسیدم. گونه‌هایش سرد بود. گفتم: چقدر صورتت سرده! گفت: آخه زمستونه! با رفتنش دلم هم با او رفت.»

به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید خلیل بیناباشی» هشتم خرداد ۱۳۴۰ در روستای طزره از توابع شهرستان دامغان دیده به جهان گشود. پدرش حسین و مادرش گل‌ننه نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. کارگر کارخانه ذوب‌آهن بود. ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و یکم بهمن‌ماه ۱۳۶۴ در اروندرود بر اثر اصابت گلوله و ترکش به شهادت رسید. پیکرش را گلزار شهدای روستای کلاته‌رودبار شهرستان زادگاهش به خاک سپرده شد.

با رفتنش، دلم هم با او رفت

با رفتنش، دلم هم با او رفت

برای بدرقه‌اش به حسینیه رفتم. موقع خداحافظی، او را در آغوش گرفتم. صورتش را بوسیدم. گونه‌هایش سرد بود. گفتم: «چقدر صورتت سرده!» گفت: «آخه زمستونه!» با رفتنش دلم هم با او رفت.

(به نقل از مادر شهید)

روی دوشم بود که ناگاه فرار کرد

با ضربه‌ای که به او خورد، به زمین افتاد. ترسیدم و گفتم: «پسر! تو چه جور رزمی‌کاری هستی که با یک مشت افتادی؟» جوابم را نداد. یک نفر گفت: «احتمالاً مشتت خیلی سنگین بوده! بی‌چاره ضعف کرده!» او را کول گرفتیم تا به بهداری برسانیم. چند نفری بودیم. هر چند متر، یک نفر او را کول می‌گرفت. دو کیلومتر راه رفتیم. نزدیک بهداری قدم‌هایم را تندتر کردم تا سریع‌تر به آنجا برسم. در بین راه چند بار صدایش زدم اما جوابی نشنیدم. بیشتر ترسیدم. روی دوشم بود که ناگاه پرید پایین و فرار کرد. چند متر دورتر نشست و شروع کرد به خندیدن.

(به نقل از احمد روشنایی، دوست شهید)

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده