پیراهنی برای شهادت
به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید علیاصغر طاهریان» بیست و سوم شهریور ۱۳۴۱ در شهرستان سمنان دیده به جهان گشود. پدرش حسینعلی و مادرش فاطمه نام داشت. در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. چهاردهم آذرماه ۱۳۶۱ در کوشک بر اثر انفجار مین و اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر وی در گلزار شهدای امامزاده یحیای زادگاهش به خاک سپرده شد.
بهانههای بیجواب
صاحبکارش گفت: «پسرجان! من دستتنهام. با این همه سفارش چه کنم؟» آن روز پیششان بودم. حرف صاحب کارش را که شنیدم، فرصت را غنیمت شمردم و گفتم: «حرف استادت رو گوش کن، اون رو تنها نذار!»
گفت: «نگران نباشین، من نبودم یک شاگرد دیگه.» صاحبکارش میخواست بهانهای بیاورد تا او به جبهه نرود امّا او حرف خودش را میزد. چند لحظه بعد لبخندی زد و گفت: «من که میدونم دارین بهانه میتراشین، اما فایدهای نداره چون من تصمیمم رو گرفتم.»
(به نقل از پدر شهید)
اصل رفتنه!
خیلی خوشحال بودم که نمیتواند برود. چون داوطلب نمیبردند. گفت: «من باید برم، دیگه نمیتونم اینجا بمونم.»
خندیدم و گفتم: «مگه نشنیدی مسئول اعزام سپاه چی گفت؟»
با ناراحتی گفت: «چرا میدونم ولی باید راهی باشه.»
در دل خدا را شکر کردم و نفس راحتی کشیدم. کمی فکر کرد. انگار جرقهای به ذهنش زده باشد، گفت: «اصل رفتنه. حالا که از طرف سپاه نشد از طرف ارتش میرم.»
(به نقل از برادر شهید)
پیراهن شهادت
داشت ساکش را بیرون میریخت. پیراهن را برداشت و گفت: «داداش! این رو برام نگهدار.»
گفتم: «بدم بشورنش؟»
گفت: «نه، فقط برام نگهدار.» یک روز آن را از من گرفت و با خودش برد. چند روز بعد از پادگان به ما زنگ زدند. هراسان بلند شدیم و به راه افتادیم. جلوی در دژبانی، آهسته سروانی به نگهبانی گفت: «اینها خانواده شهیدن.» صدایشان را شنیدم. آنجا بود که فهمیدم برادرم به شهادت رسیده است. وقتی خواستیم او را تشییع کنیم، همان پیراهن را به تن داشت.
(به نقل از برادر شهید)
انتهای متن/