برادر شهید «کاظم نظری» نقل می‌کند: «در نامه‌هایش چند جمله را همیشه یادآوری می‌کرد: این‌جا ما کسی نیستیم، فقط خداست که کمک‌مان می‌کند. ما فقط وسیله‌ایم از جانب او.»

به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید کاظم نظری» هشتم بهمن‌ماه ۱۳۴۷ در شهرستان سمنان دیده به جهان گشود. پدرش حبیب‌الله، کشاورز بود و مادرش منور نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار وظیفه عازم جبهه شد. چهارم آذرماه ۱۳۶۶ در ماووت عراق بر اثر اصابت ترکش و قطع پا‌ها به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای امامزاده اشرف(ع) زادگاهش واقع است.

اینجا فقط خدا است که یاری‌مان می‌کند

خوشحالی توی تمام وجودم موج می‌زد

بعد از شهادتش او را در خواب دیدم. لباس نو و تمیزی به تن داشت. گفتم: «کاظم! کجایی، دلم برات خیلی تنگ شده.»

خندید و گفت: «خیالت راحت باشه، جام خوبه.» گفتم: «خوش به حالت! ولی خوب من رو تنها گذاشتی و رفتی.» گفت: «مطمئنم جای تو هم خوبه.» وقتی از خواب پریدم، خوشحالی توی تمام وجودم موج می‌زد.

(به نقل از دوست شهید، حسین بلند)

اینجا فقط خدا است

در بیشتر نامه‌هایی که از جبهه می‌فرستاد، چند جمله را همیشه یادآوری می‌کرد: «اینجا ما کسی نیستیم، فقط خداست که کمکمان می‌کند. ما فقط وسیله‌ایم از جانب او.»

(به نقل از برادر شهید)

همه دوستام شهید شدن

گفتم: «چرا از وقتی برگشتی ناراحتی؟» اشک در چشمانش حلقه زد و گفت: «توی دزفول همه دوستام شهید شدن و فقط من موندم.» خواستم چیزی بگویم، اما او از جایش بلند شد. درحالی‌که از اتاق بیرون می‌رفت گفت: «باید برگردم!»

(به نقل از مادر شهید)

عکس شهادت

به من گفت: «پیرهنت خیلی قشنگه، از کجا خریدی؟» فوری آن را از تنم درآوردم و به طرفش گرفتم و گفتم: «قابل شما رو نداره!» آن را گرفت و پوشید. خودش را در آینه برانداز کرد و گفت: «بریم با همین تیپ، یه عکس بندازیم.»

از عکاسی که بیرون آمدیم، گفت: «حسین! به دلم افتاده شهید می‌شم.» گفتم: «این حرف رو نزن!» حرفش درست از آب درآمد. همان عکس در ویترین بالای مزارش جا گرفت.

(به نقل از دوست شهید، حسین بلند)

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده