قسمت نخست خاطرات شهید «محمدرضا کلائی»
يکشنبه, ۲۸ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۰۲
برادر شهید «محمدرضا کلائی» نقل می‌کند: «محمدرضا اعلامیه‌ها را در زیر لباسش مخفی کرده بود. در آخر‌های مجلس یک لحظه مردم دیدند که دستی بلند شد و تعداد زیادی اعلامیه را در فضای مسجد به پرواز درآورد. محمدرضا با چابکی پس از پخش اعلامیه‌ها به قسمت خواهران رفت. مأموران به تکاپو افتادند تا او را پیدا کنند. این اولین فرار انقلابی او نبود. بار‌ها هنگام تظاهرات علیه رژیم طاغوت از دست مأمورین گریخته بود.»

فرار انقلابی از دست مأموران ساواک

به گزارش نوید شاهد سمنان، شهید محمدرضا کلائی بیست‌ و پنجم خرداد ۱۳۴۱ در شهرستان دامغان به دنیا آمد. پدرش مرتضی، خواربارفروش بود و مادرش معصومه نام داشت. تا دوم متوسطه درس خواند. به‌عنوان گروهبان ارتش در جبهه حضور یافت. سوم خرداد ۱۳۶۱ در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای فردوس‌ رضای زادگاهش قرار دارد.

فرار انقلابی از دست مأموران ساواک

مبارزات انقلابی مردم به مراحل حساسی رسیده بود. نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) با صلابت به پیش می‌رفت. مهم‌ترین بخش نهضتT ارتباط رهبری با مردم بود و این کار با پخش اعلامیه‌ها و نوار‌های سخنرانی امام (ره) صورت می‌گرفت.

شهید سیدحسن شاهچراغی از مبارزان انقلابی دامغان، جدیدترین اعلامیه‌های امام (ره) را به دامغان می‌آورد و به‌دنبال جوانان مورد اعتماد می‌گشت تا به کمک آن‌ها اعلامیه‌ها را در شهر پخش کنند. سید حسن مخفیانه یک دسته از اعلامیه‌ها را به محمدرضا رساند و سفارش‌های لازم را به او کرد. مردم زیادی در مسجد جمع شده بودند و به سخنرانی گوش می‌کردند. ساواکی‌ها و پلیس دامغان هم بیرون مسجد کمین کرده بودند و هر لحظه احتمال داشت به داخل مسجد هجوم بیاورند.

محمدرضا اعلامیه‌ها را در زیر لباسش مخفی کرده بود. در آخر‌های مجلس یک لحظه مردم دیدند که دستی بلند شد و تعداد زیادی اعلامیه را در فضای مسجد به پرواز درآورد. محمدرضا با چابکی پس از پخش اعلامیه‌ها به قسمت خواهران رفت. مأموران به تکاپو افتادند تا او را پیدا کنند. محمدرضا زیر پله‌ها پنهان شد. هریک از مردم اعلامیه‌ای را گرفته و سریع مسجد را ترک کردند. مأموران همچنان به‌دنبال عامل پخش اعلامیه می‌گشتند. کم‌کم مسجد داشت خالی می‌شد. ساواکی‌ها هم ناامید از تلاش‌های خود دست‌ از‌ پا‌ درازتر مسجد را ترک کردند. ساعتی بعد که آب‌ها از آسیاب افتاد، محمدرضا با احتیاط از زیر پله‌ها بیرون آمد و به منزل رفت. این اولین فرار انقلابی او نبود. بار‌ها هنگام تظاهرات علیه رژیم طاغوت از دست مأمورین گریخته بود.

یک بار آن‌چنان با قنداق تفنگ به کمرش کوبیده بودند که تا مدتی از درد کمر رنج می‌برد. در همان زمان یک بار توسط مأموران بازداشت شد که پس از دو روز آزار و شکنجه او را رها کردند. در آن زمان نوجوانی پانزده شانزده ساله بود.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، برای پاسداری از انقلاب نیاز به کشیک‌های شبانه بود. محمدرضا همراه با دیگر جوان‌های انقلابی شب‌ها را تا صبح با چوب‌دستی کشیک می‌داد. هم‌چنین نسبت به رساندن نان و نفت به مردم و به‌خصوص سالمندان و نیازمندان تلاش زیادی داشت.

(به نقل از علیرضا کلائی، برادر شهید)

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده